از ایرانهراسی تا مهندسی سیاست خارجی
مذاکرات غیرمستقیم تهران-واشنگتن در حالی در محاق قرار گرفته که جریان تندروهای داخلی در آمریکا در تمام سه دور از مذاکرات ساکت نبودند و از همه ابزارها و لابیها برای جهتدهی به افکار عمومی در آمریکا و نفوذ بر تیم مذاکرهکننده بهره جستند. دراینبین بهرهمندی از تاکتیکهای رسانهای مهمترین نقش را در تخریب چهره ایران نزد افکار عمومی و همراهی آن با لابیهای صهیونیستی در واشنگتن داشته است.

روزنامه شرق در گزارشی نوشت:
مذاکرات غیرمستقیم تهران-واشنگتن در حالی در محاق قرار گرفته که جریان تندروهای داخلی در آمریکا در تمام سه دور از مذاکرات ساکت نبودند و از همه ابزارها و لابیها برای جهتدهی به افکار عمومی در آمریکا و نفوذ بر تیم مذاکرهکننده بهره جستند. دراینبین بهرهمندی از تاکتیکهای رسانهای مهمترین نقش را در تخریب چهره ایران نزد افکار عمومی و همراهی آن با لابیهای صهیونیستی در واشنگتن داشته است. در تاریخ معاصر ایالات متحده، شاید هیچ جریان بیگانهای به اندازه لابیهای صهیونیستی بر سیاستهای خارجی آنها تأثیرگذار نبودهاند.
ریشههای چنین تأثیرگذاری را باید در نگاه حاکم بر دستگاه دیپلماسی آمریکا و اصولا در جهانبینی ایشان جستوجو کرد؛ نگاهی امپریالیستی واجد عناصر سلطهجویانه که حمایت از یهودیان صهیونیستی را متضمن منافع استراتژیک خود میداند. برخورد ایالات متحده با ایران بعد از انقلاب اسلامی، در همین راستا بهشدت متأثر از لابیهای طرفدار اسرائیل و در مدار تقابل و تخاصم قرار گرفته است. آخرین مورد چنین تقابلی که بیش از دو دهه ادامه داشته، موضوع فعالیتهای هستهای ایران است؛ مسئلهای که البته متأثر از مناقشه فلسطین و اسرائیل و برآمده از حمایتهای ایران از حقوق طبیعی ملت فلسطین بوده است. پیرو چنین شرایطی، هرگونه دیپلماسی بین ایران و ایالات متحده بهشدت مورد هجمه جریان طرفدار اسرائیل در داخل آمریکا قرار گرفته و آخرین نمونه از چنین هجمههایی در مذاکرات فعلی بین دو کشور نمایان شده است.
در ادامه، به نمونههایی از این کارشکنیها و همچنین تحلیلهای ناظر بر آنها، براساس مقالهها و تحلیلهای معتبر ارائهشده در آمریکا میپردازیم. در آغاز به دو نمونه واضح از عملکرد بهاصطلاح تحلیلی لابیهای طرفدار اسرائیل پرداختهایم. ابتدا به مقالهای از نشریه نیویورکپست اشاره میکنیم؛ مقالهای با عنوان «فریب توافق با ایران را نخورید آقای رئیسجمهور». در اینجا نویسنده مقاله اینگونه استدلال میکند که حکومت ایران از هرگونه گفتوگو و روند دیپلماسی برای خریدن زمان و به نظر او تثبیت دستاوردهای مخرب هستهای خود بهره میبرد. مقاله اضافه میکند اگر توافق بعدی، شامل مکانیسمهای دقیق راستیآزمایی نشود، صرفا به مشروعیتبخشیدن به فعالیتهای هستهای ایران منجر خواهد شد.
در نمونه دوم، به تحلیل مؤسسه موسوم به «مرکز سیاست امنیتی» یا (CSP) در ایالات متحده میپردازیم. براساس این نظر، دستیابی به هرگونه توافق با ایران حتی توافق موفق در مهار برنامه هستهای این کشور، بدون تغییر رفتار منطقهای تهران بیفایده خواهد بود. به نظر تحلیلگران این مؤسسه، ایران بزرگترین حامی تروریسم در سطح جهان و مسئله هستهای، صرفا جزئی از مشکلات ایران در مواجهه با نظام بینالملل است. آنها اتخاذ سیاست صحیح از سوی ایالات متحده را اعمال تحریمهای فلجکننده، ایجاد ائتلافهای منطقهای علیه ایران و همچنین آمادگی برای گزینههای سخت نظامی در مواجهه با تهران میدانند؛ سیاستی که (به نظر آنها) ایران را مجبور به تغییر اساسی و اصولی در رفتار خود خواهد کرد.
در ادامه بررسی این موضوع، به چند مقاله تحلیلی، ناظر بر عملکرد لابیهای صهیونیستی در داخل آمریکا میپردازیم.
مورد اول، مقالهای انتقادی از نشریه امریکن کانزرویتیو است. نویسنده این مقاله به فعالیتهای این لابیها اشاره و راهکارهای پیچیده این گروهها را برای تخریب دیپلماسی بین آمریکا و ایران تجزیه و تحلیل میکند. تزریق پول و سرمایه به کمپینهای تبلیغاتی برای انتخابات کنگره و سنای آمریکا از یک سو و تهدید نمایندگان کنگره به کاهش حمایتهای مالی برای زیر فشار قراردادن ایشان در دوران نمایندگی برای مخالفت با روند دیپلماسی بین دو کشور از سوی دیگر، بهعنوان دو راهکار اساسی این لابیها برای دخالت در فضای سیاسی ایالات متحده مطرح میشود؛ ابزارهایی با هدف مهندسی سیاست خارجی آمریکا. نویسنده این مقاله در نهایت اینگونه جمعبندی میکند که نفوذ این لابیها نهتنها استقلال سیاست خارجی آمریکا را به خطر انداخته، بلکه ایالات متحده را از فرصت ایجاد ثبات نسبی در خاورمیانه محروم کرده است.
مقالهای دیگر، منتشرشده در نشریه بروکینگز، به زوایای مختلف نفوذ لابیهای طرفدار اسرائیل در سیاست خارجی آمریکا در تقابل با ایران پرداخته است. نویسنده این مقاله با اشاره به فعالیتهای این لابیها نتیجه میگیرد برایند این فعالیتها، ایالات متحده را از روند دیپلماسی منحرف کرده و به سمتوسوی مقابله با ایران کشانده است. این مقاله سپس به سابقه موفقیت این لابیها پرداخته و بهعنوان مثال به رد توافق برجام در کنگره آمریکا در سال ۲۰۱۵ و همچنین تشویق ترامپ به خروج از برجام در سال ۲۰۱۸ اشاره میکند. جمعبندی نویسنده مقاله این است که فعالیتهای لابیها، دستگاه سیاست خارجی ایالات متحده را از اتخاذ تصمیمات مستقل منطبق بر منافع ملی ایشان منحرف کرده و منطقه را به سمتوسوی بیثباتی مزمن سوق داده است.
در ادامه بررسی و تدقیق در فعالیتهای لابیهای طرفدار اسرائیل در ایالات متحده، میتوانیم به مقالهای در نیویورکر با عنوان «لابی» اشاره کنیم. بنا بر تحلیل این مقاله، گفتمان غالب بر سیاست خارجی آمریکا به دنبال فعالیت این گروهها، به گونهای مخدوش شده است که روایتهایی مانند «ایران اصلاحناپذیر است» یا «هرگونه توافق به معنای پذیرش ایران هستهای است» ذهنیت سیاستمداران و حتی افکار عمومی ایالات متحده را کاملا منحرف کرده، بنابراین درباره روند دیپلماسی با ایران بدبین شدهاند. در این مقاله آمده است ابزارهای استفادهشده این لابیها عمدتا جلسات توجیهی در کنگره، مقالات تحلیلی در رسانههای پرنفوذ و نهایتا سازماندهی کارزارهای فشار بر مقامات سیاسی ایالات متحده بوده است. در جمعبندی تحلیل، اینگونه مطرح میشود که دلیل شکستهای مکرر مسیر دیپلماسی با ایران، باید در فعالیتهای این لابیها ریشهیابی شود.
تحلیل دیگری از مؤسسه کارنگی به همین موضوع میپردازد؛ در مقالهای تحت عنوان «اندیشکده کوچک که توانست». در این مقاله میخوانیم که چگونه محافظهکاران وابسته به لابیهای طرفدار اسرائیل، حتی از درون مراکز تحقیقاتی کوچک، بر سیاستهای کلان آمریکا در قبال ایران تأثیرگذاری داشتهاند. درواقع تحلیلگران این مراکز تحقیقاتی، با ارائه محتوای متمرکز علیه هرگونه دیپلماسی با ایران، در رسانهها حضور فعال داشته و مستقیما بر تصمیمگیران سیاسی داخل ایالات متحده فشار وارد کردهاند. این ادعا که «حاکمیت ایران بهمثابه نهادی تمامیتخواه بوده که تنها فشار مداوم در برابر آن جواب میدهد و هرگونه انعطاف در برابر آن اشتباهی استراتژیک خواهد بود»، شاهبیت جمیع این تحلیلها است. مقاله مؤسسه کارنگی به این جمعبندی میرسد که تأثیر این گروههای فکری هرچند کوچک در کنار هم، بر سیاست خارجی ایالات متحده فراتر از تصور بوده و توانسته است سیاستهای رسمی آمریکا را به سمت تقابل دائمی با ایران منحرف کند.
با بررسی اجمالی مقالههای همسو با لابیهای طرفدار اسرائیل و همچنین تحلیلهای ناظر بر مجموعه فعالیتهای این لابیها علیه ایران، به جمعبندی تاکتیکهای استفادهشده آنها میپردازیم. القای بیاعتمادی درباره ایران، بزرگنمایی تهدید فوری و قریبالوقوع از سوی ایران، مطرحکردن شروط سختگیرانه غیرواقعبینانه، ارائه گزارشهای امنیتی جهتدار، احیای گفتمان محور شرارت و دست آخر، فشار بر کنگره و کاخ سفید با ارائه موضوعات فوق به طریق مستقیم یا از طریق رسانههای جمعی از مهمترین تاکتیکهای استفادهشده این لابیها برای تخریب روند دیپلماسی با ایران بوده است.
نهایتا با نگاهی تحلیلی درباره مجموعه این تاکتیکها که از سوی مخالفان دیپلماسی و عمدتا لابیهای طرفدار اسرائیل درون ایالات متحده دنبال میشود، میتوانیم قائل به تفکیک گذشته و آینده باشیم. در گذشته، این تاکتیکها مجموعا اثربخشی درخورتوجهی داشتهاند و در فضای سیاسی آمریکا بهاصطلاح کارگر افتادهاند، اما در آینده پیشبینیپذیر، موفقیت این مجموعه تاکتیکها زیر علامت سؤال است و بستگی به فاکتورهای مختلفی دارد. برای نمونه باید به عواملی مانند میزان اجماع بینالمللی بر سر ضرورت دیپلماسی با تهران، امری برآمده از قدرت نظامی ایران بهعلاوه هوشمندی دستگاه دیپلماسی آن و البته وضعیت افکار عمومی در آمریکا نسبت به درگیریهای نظامی جدید و همچنین تغییر در اولویتهای ژئوپلیتیک دولت آمریکا مانند «تمرکز بر تهدیدات چین» اشاره کرد.