EN
به روز شده در
کد خبر: ۶۳۶۶۸
گزارش روز

«کامبوچا»؛ روایتی سینمایی از فرسودگی شغلی پنهان

فیلم «Kombucha» در ظاهر یک اثر متفاوت و عجیب در ژانر طنز سیاه و وحشت بدنی است، اما در لایه‌های زیرین خود به یکی از مهم‌ترین بحران‌های پنهان دنیای معاصر می‌پردازد.

«کامبوچا»؛ روایتی سینمایی از فرسودگی شغلی پنهان

فیلم «Kombucha» در ظاهر یک اثر متفاوت و عجیب در ژانر طنز سیاه و وحشت بدنی است، اما در لایه‌های زیرین خود به یکی از مهم‌ترین بحران‌های پنهان دنیای معاصر می‌پردازد؛ بحرانی که بسیاری آن را تجربه می‌کنند اما کمتر درباره‌اش حرف می‌زنند: فرسودگی شغلی یا burnout. داستان فیلم از یک محیط کاری مدرن شروع می‌شود؛ جایی که کارکنان برای افزایش تمرکز و آرامش، به نوشیدنی‌ای به‌ظاهر سالم و رایگان دسترسی دارند. نوشیدنی‌ای که قرار است حال آن‌ها را بهتر کند، اما به‌تدریج به عاملی برای فروپاشی جسم و روانشان تبدیل می‌شود.

این ایده، اگرچه اغراق‌شده و استعاری است، اما به شکلی آشنا به فرهنگ کاری امروز شباهت دارد؛ فرهنگی که در آن فشار دائمی، ساعات کاری طولانی، ناامنی شغلی و انتظارِ همیشه مفید بودن، امری عادی تلقی می‌شود. در چنین فضایی، شرکت‌ها به‌جای اصلاح ساختارهای فرساینده، به راه‌حل‌های سطحی و زودبازده روی می‌آورند: نوشیدنی‌های سالم، جلسات انگیزشی، فضای دوستانه و شعارهایی درباره تعادل کار و زندگی. «کامبوچا» در فیلم دقیقاً نماد همین راه‌حل‌های فریبنده است؛ چیزی که قرار است خستگی را بپوشاند، نه درمان کند.

فرسودگی شغلی، برخلاف تصور رایج، تنها خستگی ساده نیست. burnout ترکیبی است از فرسودگی روانی، اضطراب مزمن، بی‌حسی احساسی و احساس تهی‌بودن. بسیاری از افرادی که دچار آن می‌شوند، همچنان کار می‌کنند، وظایفشان را انجام می‌دهند و حتی موفق به نظر می‌رسند، اما در درون، به‌تدریج از خود تهی می‌شوند. شخصیت‌های فیلم «Kombucha» نیز همین مسیر را طی می‌کنند؛ ابتدا کارآمدتر، پرانرژی‌تر و هماهنگ‌تر با سیستم می‌شوند، اما خیلی زود بدنشان شروع به واکنش می‌کند، گویی دیگر توان ادامه دادن ندارد.

نکته کلیدی فیلم، نمایش burnout از طریق بدن است. در جهانی که اعتراف به خستگی نوعی ضعف تلقی می‌شود و اعتراض به فشار کاری جایی ندارد، بدن به آخرین محل اعتراض تبدیل می‌شود. آنچه در زندگی واقعی به شکل بی‌خوابی، حملات اضطراب، فراموشی و دردهای مزمن بروز می‌کند، در فیلم به صورت تغییرات هولناک و غیرقابل‌انکار نمایان می‌شود. اغراق سینمایی، در اینجا نقش هشدار را بازی می‌کند: اگر نشانه‌ها نادیده گرفته شوند، بدن راهی برای متوقف کردن ما پیدا خواهد کرد.

فیلم همچنین تصویری از آنچه منتقدان «خشونت نرم» می‌نامند ارائه می‌دهد. محیط کاری فیلم، ظاهراً دوستانه و مثبت است؛ کسی فریاد نمی‌زند و همه‌چیز با لبخند پیش می‌رود. اما همین فضای به‌ظاهر انسانی، امکان گفتن «خسته‌ام» یا «نمی‌توانم ادامه بدهم» را از افراد می‌گیرد. در چنین فرهنگی، فرسودگی شغلی به‌جای آنکه یک مسئله ساختاری باشد، به یک شکست فردی تقلیل داده می‌شود.

«Kombucha» در نهایت فیلمی درباره یک نوشیدنی نیست؛ درباره نسلی است که برای دوام آوردن، خودش را بی‌حس می‌کند و یاد گرفته به‌جای پرسیدن «چرا این‌قدر خسته‌ام؟» دنبال راهی باشد که فقط بتواند فردا هم سر کار برود. این فیلم با زبان سینما یادآوری می‌کند که burnout با انگیزه‌بخشی، نوشیدنی سالم یا توصیه‌های فردی درمان نمی‌شود، بلکه نیازمند بازنگری جدی در ساختار کار، انتظارات غیرانسانی و معنایی است که از زندگی شغلی ساخته‌ایم. شاید به همین دلیل است که «کامبوچا» بیش از آنکه یک فیلم ژانری باشد، شبیه یک هشدار جمعی است؛ هشداری درباره بهایی که بدن و روان انسان برای ادامه دادن در سکوت می‌پردازند.

ارسال نظر

آخرین اخبار