یوروپاشی با چشمان کاملا بسته
سهند اینانلو_روزنامهنگار اقتصادی

درست وسط همه گرانیها، ناترازیها و بیثباتیها، رییسکل بانک مرکزی نشست پشت میزش، کتوشلوارش را صاف کرد و با نگاهی شبیه فاتحان اقتصادی قرن بیستویکم اعلام کرد: «عرضه دو میلیارد یورو اوراق قرضه ارزی».
انگار که با همین چند واژه، قرار است چرخ سرمایهگذاری بچرخد، اعتماد مردم ترمیم شود و ارزها، مثل پروانهای از صندوقهای امانات و بالشتهای مردم پرواز کنند و بروند بنشینند روی شانه تولید.
دریغ از آنکه پرسشها، بیدعوت و پیش از جناب ایشان به میدان آمدند.
اول سئوال ساده بود؛ این اوراق با چه نرخی عرضه میشوند؟ نه برای آنکه نرخ را بدانیم، نه؛ برای آنکه بفهمیم آیا هنوز هم فکر میکنند بازار را میشود با عددسازی اداره کرد؟ یا قرار است این بار کمی واقعبینی چاشنی کار کنند؟
پرسش دوم کمی جسورانهتر است؛ روز سررسید چه میشود؟ یوروی نقد به دست مردم میرسد؟ یا حوالهای در حد وعده و وعید؟ یا شاید هم داستان تکراری همان حسابهای بلوکهشده که در آن یورو هست، اما فقط روی کاغذ!
یورویی که به قول آقایان «منشا داخلی» دارد. یعنی نه میشود خرجش کرد، نه فروخت و نه حتی لمسش کرد. فقط هست، برای آنکه فقط بگویند یک چیزکی هنوز هست.
اما در گوشهای دیگر، بانکها بیسروصدا و زبان به کام گرفته، نشستهاند. بعضیشان هنوز هم نمیدانند نرخ آزاد یعنی چه؟ میانگین نرخ موزون را از جیب در میآورند، بازار آزاد را توهم میدانند و وقتی مردم به نرخ معقول اعتراض میکنند، میگویند: «اختیار با ماست». بله، اختیار دارند، اما انگار فراموش کردهاند که مردم هم اختیار دارند. اختیارِ اعتماد نکردن!
درست است که ۲ میلیارد یورو رقم کوچکی نیست، اما بزرگتر از آن، همهگیری ویروس بیاعتمادی بوده که مثل بوی نم در خانهها ماندگار شده است.
مردم سالهاست به جای سرمایهگذاری و به جای خرید اوراق، پولشان را از این بازار به آن بازار به دوش میکشند تا شاید از شر این تصمیمساز و آن مجری در اپان بمانند.
نه از سر حرص، بلکه از سر ترس. ترس از تصمیمهای شبانه، از نرخهای دلبهخواه، از روزهایی که پول هست، اما نمیگذارند خرج شود.
پیشنهاد اما ساده است، حتی سادهتر از طراحی سامانههای پیچیدهای که فقط متصدیان امور بانکی سر از آن درمیآورد؛ شفافیت!
اگر قرار است اوراق بدهند، پیش از آن، حساب گذشتهها را صاف کنند. تکلیف آنهایی را که قبلا خریداری شده، معلوم کنند.
دستکم یکبار، همانطور که هستند با مردم حرف بزنند. بدون بزک، بدون رتوش، بدون الفاظ و عبارات مبهم و پیچیده اقتصادی که تعریب هم شدهاند و کسی از آنها سردرنمیآورد.
شاید آن وقت، یوروهایی که در کشوی میزها و لای دیوارها پنهان شده، بیرون بیایند. شاید مردم باور کنند که این بار ماجرا فرق دارد.
اما تا آن روز، این ۲ میلیارد یورو هم مثل بسیاری از طرحهای دیگر شاید فقط یک «نقش بیمعنی روی کاغذ» باشد.
نقشی از جنس رویا، نوشتهشده در گوشه دفتر یک مقام مسئول که خودش هم نمیداند قرار است دقیقا با آن چه کند؟