از بازوبند تا بازتاب؛ کاپیتانی که زمین را آرام نمیکند
کاپیتانهای دیروز با فریاد تیم را جمع نمیکردند؛ با رفتارشان. خشمشان حد داشت، شادیشان چارچوب. احترام از جریمه نمیآمد، از جایگاه میآمد. بازیکن مقابلشان نمیایستاد، نه از ترس، که از احترام.
قرار نیست از نسلهای گذشته فوتبال ایران بت بسازیم یا آنها را بیخطا بدانیم. ناصر حجازی، علی دایی، مهدویکیا، هاشمیان و کریم باقری هم اشتباه داشتند، اما یک تفاوت مهم وجود داشت؛ آنها «مرجع» بودند. مرجعی برای زمین، رختکن و حتی سکوها.
اتفاقات بازی جام حذفی و رفتارهای شجاع خلیلزاده و محمدحسین کنعانیزادگان، فراتر از یک جنجال مقطعی بود. این رفتارها نشانهای است از تغییری نگرانکننده؛ جایی که کاپیتان بهجای مهار فضا، خودش به بخشی از التهاب تبدیل میشود. شادیهایی که بیشتر تحریک است تا شادی، اعتراضهایی که نمایش دارد و نه منطق، و رفتارهایی که سکو را به حاشیه میبرد.
سالهاست از «فرهنگ سکوها» مینویسیم و میگوییم، اما کمتر به این سؤال پاسخ دادهایم که این فرهنگ از کجا شکل میگیرد. تماشاگر پیش از هر چیز از زمین الگو میگیرد؛ از رفتار بازیکن، از واکنش کاپیتان، از نحوه اعتراض به داور و از شادی پس از گل.
وقتی بازیکن ملیپوش با ژست و تمسخر فضا را ملتهب میکند، انتظار داشتن تماشاگر آرام و فرهیخته، چندان واقعبینانه نیست. کمیتههای انضباطی و اخلاق سالهاست جریمه میکنند و محروم میکنند، اما مسئله اصلی جای دیگری است؛ فقدان مرجع اخلاقی در زمین.
فرهنگ با دستور و بیانیه ساخته نمیشود. فرهنگ نتیجه الگوهاست. اگر قرار است تغییری رخ دهد، باید از داخل زمین آغاز شود؛ از کاپیتانها و ستارهها. سؤال ساده است: امروز کدام کاپیتان فوتبال ایران میتواند الگو باشد؟ کدام بازیکن است که حضورش باعث آرامش شود، نه تنش؟
بازوبند کاپیتانی فقط یک نوار پارچهای نیست؛ نشانه مسئولیت است. مسئولیتی که اگر بهدرستی فهم نشود، هم زمین را میبازد و هم سکوها را.