فلسفه دعوت قایدی چه بود؟
دعوت ناگهانی مهدی قایدی به اردوی تیم ملی در حالی انجام شد که نه از نظر بدنی آماده بود، نه در برنامه بازیهای تیم ملی جایی برایش دیده شد و نه حتی روی نیمکت نشست.
تصمیمی که بیش از اینکه رنگ و بوی فنی داشته باشد، شبیه یک دعوت اضطراریِ بدون پشتوانه بود؛ دعوتی که تنها نتیجهاش اضافه شدن یک علامت سؤال جدید به کارنامه انتخابهای امیر قلعهنویی است.
لیستی شلوغ، بدون استراتژی مشخص
در فیفادی اخیر، ۹ بازیکن حتی یک دقیقه بازی نکردند؛ از چهرههای جوان مثل حبیبینژاد و عمری گرفته تا نامهای سرشناسی مثل کنعانیزادگان و یوسفی. این اتفاق نشان میدهد ترکیب دعوتشده با ترکیب مورد استفاده، فاصله قابلتوجهی داشت و قلعهنویی یا لیست اشتباهی ساخت یا استراتژی اشتباهی اجرا کرد.
چهار ستون اصلی و بقیه تماشاگر
تنها چهار بازیکن- بیرانوند، مجید حسینی، شجاع، طارمی- ۱۸۰ دقیقه کامل بازی کردند. این یعنی سرمربی تیم ملی ذهنیت مشخصی برای اسکلت تیم دارد، اما برای نیمکت هنوز ایدهای ندارد؛ چون نه به بازیکنان جدید فرصت داد و نه بازیکنان قدیمی را وارد چرخه رقابت کرد. اردویی که باید محل ارزیابی باشد، برای خیلیها تبدیل شد به تماشای بازی از چند متر دورتر.
ماجرای قایدی؛ از همه عجیبتر
در این میان، قایدی عجیبترین انتخاب بود. بازیکنی که تازه از مصدومیت برگشته بود، تمرینات فشرده نداشت و حتی به نیمکت هم نرسید. اینکه او دعوت شد اما نه بازی کرد، نه حتی نامش در لیست مسابقه قرار گرفت، نشان میدهد تصمیم فنی منسجمی پشت ماجرا نبود. این انتخاب یا حاصل فشار بیرونی بود، یا نوعی ریسک بیثمر برای آنکه شاید گزینهای اضافه در حمله داشته باشیم—که در نهایت اصلاً استفاده نشد. قایدی در این اردو نه چیزی به تیم ملی اضافه کرد و نه از سوی کادر فنی فرصتی به او داده شد تا چیزی ثابت کند. نتیجه؟
هم مربی سردرگم بهنظر رسید، هم بازیکن بیجهت وسط راه دعوت شد، هم فهرست تیم ملی بیهدفتر از همیشه نمایش داده شد.اگر این روند ادامه پیدا کند، لیست تیم ملی بیش از اینکه یک ابزار فنی باشد، به مجموعهای از تصمیمهای مبهم و لحظهای تبدیل خواهد شد—و قایدی فقط یکی از قربانیهای این بینظمی است.