سلطان، قصهای که افسانه نشد
امروز، ۳ مهر، فقط یک تاریخ ساده در تقویم نیست. امروز شمعهای هشتاد سالگی مردی روشن میشود که سایهاش هنوز روی پرسپولیس افتاده؛ علی پروین.

او افسانه نیست، چون افسانهها فقط در کتابها میمانند. او داستان هم نیست، چون داستانها پایانی دارند. پروین یک قصه زنده است؛ قصهای که هنوز در کوچههای دولاب نفس میکشد، در امجدیه پژواک دارد، در آزادی پرچمها را تکان میدهد.
کافی است اسمش بیاید؛ "علی آقا"… همین دو کلمه کافیست تا یک نسل بغض کند، نسل دیگر لبخند، و همه یادشان بیاید که پرسپولیس یعنی سلطان، و سلطان یعنی پرسپولیس.
او همان بازیکنیست که توپ را از زمین شماره سه برداشت و تا قلب میلیونها هوادار رساند. همان مربیای که وقتی رفت، سکوها تیم خودشان را رها کردند و حریف را تشویق کردند. اینها افسانه نیست، حقیقت است.
پروین فقط فوتبال بازی نکرد؛ او "زندگی" را با فوتبال معنا کرد. از شور نوجوانی کیان و پیکان، تا شکوه پرسپولیس، تا جامهای ملی و بعد، سالهایی که فقط صدای گامهایش در نمایشگاه سورتمه شنیده میشد. او رفت و برگشت، افتاد و برخاست، اما هر بار دوباره سلطان شد.
امروز، هشتاد سال از روزی میگذرد که فوتبال ایران، مهمترین چهره تاریخ پرسپولیس را به دنیا داد. مردی که هنوز تنها فوتبالیست زنده جام جهانی ۷۸ است که مردم چهره و صدایش را میشناسند. گنجی زنده برای فوتبال ما.
علی آقا، تولدت مبارک.
تو نه یک خاطرهای، نه یک اسم. تو همان قلب سرخی هستی که هنوز میتپد.