از اقتدار 2018 تا آسیب پذیری 2026؛ یادداشتی بر ناکامیهای تاکتیکی امیر
تیم ملی ایران دوباره در آستانه جام جهانی است، اما دفاع شکننده، میانگین سنی بالای بازیکنان و انتخابهای محافظهکارانه قلعهنویی، هواداران را به جای آرامش، در اضطراب نگه داشته است.

تیم ملی ایران در دو، سه سال اخیر بیشتر از اینکه آرامشبخش اهالی فوتبال باشد به سوهان روح آنهابدل شده است. نمایشهای تیم ملی بازی به بازی ضعیفتر از قبل است بهطوریکه حتی برابر تیمهای درجه 3 و 4 آسیا هم باید تن و بدن فوتبالدوستان بلرزد. حالا و حدود 9 ماه مانده به جام جهانی 2026 نگاه اهالی فوتبال اعم از پیشکسوتان، اهالی رسانه و هواداران با نگرانی و تردید نتایج و بازیهای تیم ملی را دنبال میکند و حتی در جام درجه 3 کافا هم یک روز خوب برای جامعه فوتبالی ما رقم نخورده است.
از عرش 2018 به فرش 2026
وقتی از مقدماتی جام جهانی ۲۰۱۸ حرف میزنیم، تصویر روشنی پیش چشممان میآید: تیمی که هیچکس در آسیا یارای شکست دادنش را نداشت. ایرانِ کارلوس کیروش مثل دیواری نفوذناپذیر بود؛ 8 بازی، 26 گل زده و 3 گل خورده در مرحله دوم و 10 بازی، 9 کلینشیت و فقط 2 گل خورده در مرحله سوم مقدماتی جام جهانی. تیمی که شاید زیبا بازی نمیکرد، اما با نظمی آهنین و اقتداری خیرهکننده، بلیت روسیه را خیلی زودتر از بقیه رزرو کرد. آن تیم هویت داشت: خط دفاعی ترسناک، نتیجهگرایی بیرحمانه و آرامشی که در دل هوادارانش میکاشت.
حالا اما، در مسیر جام جهانی ۲۰۲۶، داستان فرق کرده. بله، ایران همچنان صدرنشین است و دوباره در آستانه صعود. اما اگر منصف باشیم، این تیم آن حس امنیت را القا نمیکند. در هر بردی، سایهای از تردید هست. گل میزنیم، اما راحت هم گل میخوریم. خط دفاعی دیگر صخرههای ۲۰۱۸ نیستند و هوادار هر بار با اضطراب به دقایق پایانی خیره میشود.
تیم ملی در بلاتکلیفی
مشکل تنها آمار نیست؛ هویت است. تیم ملی امروز بین دو راه مانده: میخواهد هجومیتر باشد، اما هنوز به بلوغ نرسیده. میخواهد محتاط باشد، اما صلابت گذشته را ندارد. نتیجه چیزیست شبیه بلاتکلیفی؛ نه فوتبال جذاب به تماشاگر هدیه میدهد، نه آن آرامش و اعتماد قدیمی را بازمیگرداند.
خطر وابستگی به استعداد فردی
در واقع، در ۲۰۱۸ این «ساختار» بود که بازیکنان را بالا میکشید. حالا این «بازیکنان» هستند که با توانایی فردیشان سعی میکنند ضعف ساختار را پنهان کنند. و این خطرناک است. تیمی که به نامها متکی باشد، در روزهای سخت، چیزی برای تکیه کردن ندارد.
سؤال جدی همینجاست: تیم ملی میخواهد چه باشد؟ آیا قصد دارد دوباره همان تیم منظم و ترسناک ۲۰۱۸ شود، یا میخواهد چشم به لحظههای فردی ستارهها بدوزد و امیدش را به جرقههای آنی گره بزند؟ این سرگردانی، بزرگترین دشمن فوتبال ایران است.
پای امیر در میان است
در مرکز این تزاحم بیهویتی تاکتیکی، نامی است که بیش از هر چیز معضل انجماد تیم را نمایان میسازد: امیر قلعهنویی. او با انتخابهایی محافظهکارانه و دیرهنگام، تیم را از میانه راه به قهقرای فرسایش میکشاند.
اول از میانگین سنی شروع کنیم. در حالی که کشورهای رقیب با میانگین سنی ۲۶–۲۷ سالی تیمهای جوانتر، پویاتر و آیندهدارتر میسازند، تیم ملی ایران بهطور مستمر در حوالی ۲۸٫۶ تا ۳۱ سال نگه داشته شده است. قلعهنویی رسماً اعلام کرد جوانگرایی در اولویت است، اما عمل او گواه این است که فقط دارد شعار میدهد.
و اگر به کیفیت بازی نگاه کنیم، تازه عمق فاجعه مشخص میشود: تیمی که باید خط دفاعیاش مانند دیوار چین مقاومت کند، با خطاهای کودکانه و لحظات بیتدبیری بهراحتی گل میخورد. بازیکنانی مثل خلیلزاده نه بهخاطر کیفیت، بلکه چون جایگزین بهتری ندارند در ترکیب قرار میگیرند.
در مقابل انتقادها، قلعهنویی خود را مظلوم جلوه میدهد، رسانهها را متهم میکند و میگوید که سختگیریها بیمنطق است. درحالیکه تنها مسئولیتپذیری واقعی، پذیرفتن کمکاری و اصلاح آن خواهد بود. روشن است که امی در این تیم نه جوانگرایی کرده و نه استحکام دفاعی را بازسازی کرده است.
امیر قلعهنویی این تیم را نه به آینده، بلکه به گذشته پیوند زده. ایران لایق بهتر از این است و قلعهنویی باید بیاموزد که شعارهای زیبا نمیتواند جایگزین بازسازی واقعی شود.