پژمان جمشیدی؛ از ستاره غافلگیرکننده تا بازیگر گرفتار کلیشه
حامد قاسمی- تحریریه آوش

پژمان جمشیدی شاید یکی از معدود چهرههایی باشد که در دو عرصه پرطرفدار ایران، یعنی فوتبال و سینما، توانست به شهرت برسد. روزگاری در لباس پرسپولیس و تیم ملی فوتبال، و بعدها روی صحنه تئاتر و مقابل دوربین سینما. مسیری که او طی کرد، در ابتدا یک تجربه عجیب به نظر میرسید اما رفتهرفته به موفقیتی بزرگ تبدیل شد؛ تا جایی که جمشیدی در سالهای نخست ورودش به بازیگری، با نقشآفرینی در آثاری چون خوب، بد، جلف یا سریال زیرخاکی توانست محبوبیت و اعتبار ویژهای کسب کند.اما امروز شرایط متفاوت است. در دو سه سال اخیر، انتخابهای پژمان جمشیدی با انتقادهای جدی مواجه شده است. بسیاری از فیلمهایی که او در آنها حضور داشته – از کمدیهای سطحی تا درامهای کمرمق – نه در گیشه موفق بودهاند و نه نزد منتقدان امتیاز خاصی گرفتهاند. حتی طرفداران قدیمی او هم این روزها بیشتر از آنکه مشتاق دیدنش باشند، از تکرار و کلیشهای شدن بازیهایش گلایه میکنند.
از انتخابهای جسورانه تا نقشهای تکراری
جمشیدی در ابتدای کار، جسارت انتخاب داشت. او حاضر بود روی صحنه تئاتر ساعتها تمرین کند، با کارگردانهای متفاوت کار کند و حتی ریسک نقشهای غیربازاری را بپذیرد. اما امروز بیشتر پروژههایی که نام او را یدک میکشند، به سمت کمدیهای تجاری یا فیلمهای شتابزده رفتهاند. در نتیجه، همان پژمانی که روزی منتقدان را شگفتزده کرده بود، حالا در نقشهایی دیده میشود که هیچچیز تازهای برای ارائه ندارند.
«ناجورها»؛ نمونهای روشن از افول
فیلم ناجورها آخرین نمونهای بود که انتقادها علیه پژمان جمشیدی را پررنگتر کرد. اثری که با تبلیغات زیاد اکران شد اما خیلی زود مشخص شد نه داستان محکم دارد، نه شخصیتپردازی درست. جمشیدی در این فیلم بار دیگر در قالب یک نقش کمدی کلیشهای ظاهر شد؛ نقشی که نه تنها چیزی به کارنامهاش اضافه نکرد، بلکه بیشتر شبیه تکرار ضعیفتر همان شخصیتهایی بود که پیشتر بازی کرده بود. بسیاری از مخاطبان در واکنش به این فیلم نوشتند: «پژمان دارد خودش را خرج فیلمهای ضعیف میکند.»
واکنشها چه میگویند؟
در شبکههای اجتماعی و حتی در میان اهالی رسانه، این جمله زیاد شنیده میشود: «پژمان جمشیدی دارد خودش را تکرار میکند.» برخی منتقدان سینما معتقدند شهرت و استقبال اولیه باعث شده او در انتخابهای بعدی سختگیری لازم را نداشته باشد. یک روزنامهنگار فرهنگی به طعنه نوشته بود: «پژمان حالا بیشتر شبیه فوتبالیستی است که هر هفته در هر زمینی بازی میکند، فارغ از اینکه کیفیت چمن چطور است.»
چرا این اتفاق افتاد؟
یکی از دلایل افول جمشیدی را میتوان در «پُرکاری بیوقفه» او جستوجو کرد. بازیگرانی که بیش از حد در پروژهها حاضر میشوند، ناخواسته گرفتار تکرار میشوند. در کنار آن، نبود فیلمنامههای قوی در سینمای ایران و شتابزدگی تهیهکنندگان برای فروش، جمشیدی را هم به سمت فیلمهایی برده که بیشتر بر شهرت او تکیه دارند تا کیفیت هنری.
آینده چه میشود؟
پژمان جمشیدی هنوز فرصت دارد. اگر بار دیگر با همان وسواس و جسارت سالهای اول مسیرش را ادامه دهد و به جای کمیت، کیفیت را معیار انتخاب قرار دهد، میتواند دوباره درخشش گذشته را به دست آورد. اما اگر همین روند ادامه پیدا کند، خطر آن وجود دارد که نام او در ذهن مخاطب با پروژههای ضعیف- از جمله «ناجورها»- گره بخورد و جایگاه ویژهای که ساخته بود، از دست برود.