درباره یک بازیگر جنگجو در نقش رئیسجمهور
همه شهروندان شیکاگو نام ترامپ را دیدهاند که بهصورت بزرگ در طبقه بیستم برج براقی واقع در شمال خیابان میشیگان و روی رودخانه شیکاگو حک شده است. اما چرا او نامش را بهصورت بزرگ در طبقه بیستم این برج حک کرده است؟ همانطور که تقریباً هر کسی میداند او نامش را بر هر چیزی که به آن دست میزند نصب میکند، از کازینو تا دانشگاههای مشهوری که او در آنها به دانشجویان درس ثروتمندشدن داده تا همین اواخر در مذاکراتش با رهبران ارمنستان و آذربایجان دربارهی بحران کریدور زنگزور که او توانست نام آن را به مسیر ترامپ تغییر دهد.

همهچیز در اتاق بیضی کاخ سفید بهگونهای قرار گرفته که دونالد ترامپ میپسندد؛ میزانسنی مطابق با شخصیت او. پشت میز بزرگش نشسته و سران کشورهای اروپایی و دبیرکل ناتو روی صندلیهایشان در مقابلش. تصاویر بهاندازه کافی واضح هستند و عکاسان با فشردن هر شات دوربین بخشی از ابعاد شخصیتی رئیسجمهور ایالات متحده را به جهان مخابره میکنند. عکاسان احتمالا بهتر از بقیه حاضران از صحنه نمایشی که روبرویشان قرار گرفته به وَجد آمدهاند چراکه میدانند در یک جلسه کسلکننده سیاسی قرار ندارند و اتاق بیضی کاخ سفید صحنه نمایش دیگری است که نقش اصلی آن را دونالد ترامپ بازی میکند و او عاشق نمایش است.
مایکل دی آنتونیو در بیوگرافی ترامپ با عنوان «هرگز کافی نیست» در مورد دیداری که در سال 2006 ترامپ با تام گریفین، صاحب ملک مورد علاقهاش نزدیک شهر ابردین اسکاتلند داشته، نوشته است: «زندهترین خاطره گریفین از آن عصر صورتی جلوهای تئاتری دارد. میهمانی که با موهای طلایی روبروی او نشسته بود، گویی بازیگری بود که در سالن معروف تئاتر لندن مشغول بازی است.» گریفین مشاهده میکند این دونالد ترامپ است که نقش دونالد ترامپ را بازی میکند. بهعبارت دیگر چیزی غیرواقعی در رفتار او وجود داشت.
همین احساس مارک سینگر را که در اواخر دههی 1990 در مورد پروفایل ترامپ برای مجله نیویورکر کار میکرد، بهتزده کرد. سینگر از او میپرسد: موقعی که هر روز صبح جلوی آینه در حال تراشیدن ریشت هستی به چه فکر میکنی؟ ترامپ پاسخ میدهد: به ترامپ. سینگر مینویسد او مردی گیجکننده است. او با این امید که بتواند از مردی که زیر ماسک یک بازیگر قرار گرفته پرده بردارد، راهی متفاوت را امتحان میکند.
از ترامپ میپرسد «خیلی خوب، میخواهم از شما بپرسم که خود را تاجر ایدهآلی میدانید؟»
ترامپ پاسخ میدهد «آیا واقعاً تمایل دارید بدانید چقدر خودم را تاجر ایدهآلی میدانم؟ کاملاً».
ولی سینگر هرگز نمیتواند به پاسخ سوال اصلیاش درباره اینکه دونالد ترامپ کیست دست یابد و او را با این نتیجهگیری ترک میکند که «او یک وجود سرکش با روحی است که میغرد.»
به نظر میرسد حتی بیش از رونالد ریگان، رئیسجمهور آمریکا، که بازیگر هالیوود بود، ترامپ از این واقعیت آگاه است که همیشه در حال بازیکردن است. او در اغلب مواقع زندگی مانند مردی که میداند همیشه در حال مشاهدهشدن است، حرکت کرده و اکنون میداند که چهار سال دور دوم ریاست جمهوریاش احتمالا آخرین و مهمترین سکانسهایی است که دوربینها از نمایش او در کاخ سفید ضبط کرده و به جهان مخابره میکنند؛ بنابراین او روزی را بدون نمایش به شب نمیرساند و رسانهها تقریبا هر روز در حال ضبط و ارسال سکانس پُرهیجانی از رفتارهای بازیگری بهنام دونالد ترامپ در نقش رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا هستند.
اما واقعا او کیست و چرا این اندازه به اجرای نمایش علاقهمند است و البته چرا فقط در نمایشی حاضر میشود که نقش اول را به او بسپارند؟
وقتی از هوارد گاردنر، روانشناس برجسته و استاد دانشگاه هاروارد، خواسته شد شخصیت ترامپ را بهصورت خلاصه بیان کند، او پاسخ داد: «بهطرز قابلتوجهی خودشیفته.» جرج سیمون، روانشناس بالینی، که برگزارکنندهی سمینارهایی با موضوع تغییر رفتار است، گفته که ترامپ آنچنان مثال کلاسیکی از خودشیفتگی است که من کلیپهای ویدئویی از او را برای استفاده در کارگاههای آموزشیام آرشیو کردهام زیرا نمونهای بهتر از او در خودشیفتگی وجود ندارد. او میگوید: در غیر اینصورت من مجبور بودم بازیگرانی را برای این کار استخدام کنم.
احتمالا تمام شهروندان شیکاگو نام ترامپ را دیدهاند که بهصورت بزرگ در طبقه بیستم برج براقی واقع در شمال خیابان میشیگان و روی رودخانه شیکاگو حک شده است. اما چرا او نامش را بهصورت بزرگ در طبقه بیستم این برج حک کرده است؟ همانطور که تقریباً هر کسی میداند او نامش را بر هر چیزی که به آن دست میزند نصب میکند، از کازینو تا دانشگاههای مشهوری که او در آنها به دانشجویان درس ثروتمندشدن داده تا همین اواخر در مذاکراتش با رهبران ارمنستان و آذربایجان دربارهی بحران کریدور زنگزور که او توانست نام آن را به مسیر ترامپ تغییر دهد. در اغلب سخنرانیها و گفتوگوهایش مایل است بیشتر از خودش تعریف کند. در همین دیدار اخیر رهبران اروپایی با او در کاخ سفید رسانهها ویدئوی کوتاهی را منتشر کردند که قبل از شروع جلسه به رئیسجمهور فرانسه میگوید: «پوتین بهخاطر من حاضر به صلح با اوکراین شده است!» و گویی خود هم بهصورت ناآگاه میداند که این جملات در ذهن مخاطبش چگونه تفسیر میشود که بلافاصله اضافه میکند که میدانم شاید غیرمنطقی باشد. البته امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه، نباید مبهوت این سخنان شود چراکه دونالد ترامپ حتی وقتی در تابستان 1999 در مراسم خاکسپاری پدرش سخنرانی کرد، عمدتاً از خودش گفت. سخنرانی خود در این مراسم را با گفتن این که امروز سختترین روز زندگیاش است، شروع کرد. بعد از آن در مورد بزرگترین موفقیت پدرش، فِرد ترامپ، گفت: او پسری با استعداد و مشهور تربیت کرد.
همانطور که جیویندا بلر در بیوگرافی سه نسل از خانواده ترامپ با عنوان «ترامپها» نوشته است؛ ضمایر مفرد اول شخص (من، خودم و برای من) در گفتار دونالد ترامپ بهشدت من و کتابم را تحتالشعاع قرار داد.
با درنظرگرفتن نقش خودشیفتگی در شخصیت دونالد ترامپ میتوانیم به این سؤال پاسخ دهیم که دونالد ترامپ واقعاً چه میخواهد؟ مهمترین اهداف او در زندگی چیست؟
در افسانههای یونان باستان پسری زیبا بود بهنام «نارسیسوس» که عمیقا به چهره بازتابیافتهاش در رودخانه عشق میورزید تا جاییکه روزی خودش را به آب انداخت و غرق شد. این داستان منبع اسطورهای مفهوم خودشیفتگی (نارسیسیسم) شد که بهعنوان یک عشق افراطی به خود تعریف میشود و با ویژگیهایی نظیر خودبزرگبینی و محقدانستن خود همراه است. افراد بسیار خودشیفته همیشه تلاش میکنند توجهها را بهسوی خودشان بکشانند. ارجاعات مکرر و افراطی به خود یک ویژگی تشخیصی شخصیت آنها است.
نارسیسوس بیش از هر چیزی به خودش عشق میورزید. افراد خوشیفته نیاز دارند به خودشان عشق بورزند و نیز دوست دارند که دیگران بهشدت به آنها عشق بورزند یا حداقل آنها را تحسین کنند و با استعداد و قدرتمند و زیبا ببینند حتی اگر برای دورهای هم این اتفاق بیفتد خوب است. ترامپ در گفتوگو با تیموتی. ا. برینت، روزنامهنگار، که برای کتابش با عنوان «ملت ترامپ» انجام داد، گفته است: «من پادشاه ساحل هستم.» افراد مشهور و ثروتمند به ساحل منحصربهفرد ترامپ میآیند. او میگوید: همه آنها که به این ساحل میآیند من را دوست دارند و این همان خط قرمز او هم محسوب میشود که هر کس او را تحسین نکند با خشمش مواجه شده و سزاوار تحقیر شناخته خواهد شد.
اولین دیدار زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین، با ترامپ در کاخ سفید نمونه خوبی برای نشاندادن پیامدهای عبور از این خط قرمز است. او که به واشینگتن رفته بود تا حمایت ترامپ را برای مقابله با پوتین کسب کند مشکلی بزرگ داشت و این مشکل را فرید زکریا، تحلیلگر و کارشناس رسانهای، بهوضوح پس از آن دیدار جنجالی بیان کرد: زلنسکی روانشناسی شخصیت ترامپ را نمیشناخت. بنابراین رئیسجمهور اوکراین صرفا حرفهایی که در دل داشت را بیان کرد و حتی راهنماییهای پرخاشگرانه جیدی. ونس، معاون ترامپ، را هم ناشنیده گرفت که مدام به او تأکید میکرد که باید از رئیسجمهور ایالات متحده قدردانی کنی. چراکه ونس خود نیز با همین اقدام توانست خشم ترامپ از مواضع سابقش را آرام کند و محبوب او شود.
زلنسکی البته همانطور که نشریه فارین پالیسی پس از دیدار دومش با ترامپ در کاخ سفید گزارش میدهد این نصیحت ونس را شنید و بهکار گرفت در چهاردقیقه یازدهبار از ترامپ تشکر کرد!
اکنون این سوال مطرح میشود سازوکار خودشیفتگی چگونه فرد را دربرمیگیرد و چرا تحسین و تشکر از ترامپ او را خشنود و آرام میکند و در مقابل هنگامیکه رسانههایی مانند سیانان و نیویورکتایمز از ناموفقبودن حملات جنگندههای آمریکایی در حمله به تأسیسات هستهای ایران خبر میدهند مخاطب خشم و انزجار شدید او قرار میگیرند؟
نظریهپرداز مشهور روانکاو، پرفسور هاینز کوهوت، معتقد است خودشیفتگی انعکاسی از یک کمبود در دوران اولیه زندگی است والدین موفق نمیشوند که به پسر یا دخترشان عشق بورزند که منجر به این میشود که بزرگنمایی خود آرامآرام شکل بگیرد و کودکشان را با نیاز به تأیید دیگران رها میکنند. بر این اساس، برخی محققان معتقدند که انگیزههای خودشیفتگی پوششی برای یک حس ناامنی نهفته در درون هستند. افراد خودشیفتهای مانند ترامپ بیش از هر چیز بهدنبال تجلیل خود هستند اما ضرورتاً نه به این دلیل که در کودکی از روابط منفی خانواده رنج میبردند، بلکه بیشتر به این دلیل که بهاندازه کافی ارضا نمیشوند. چنین افرادی در کودکی بهصورت مداوم از سوی والدین برای برجستگی و برتربودن هل داده میشوند و این انگاره تثبیت میشود که وجود انسانیشان مشروط است به برتری بر دیگران و داشتن توانمندیهای برجسته.
اگر اکنون با مردی روبرو هستیم که مشتاقانه بهدنبال دستیابی به جایزه صلح نوبل است باید بدانیم او از زمانی که در مقطع ابتدایی به مدرسه رفته است تمایل داشته که رتبهیک باشد. با ورود به آکادمی نظامی نیویورک در دوره دبیرستان بین همسالانش نسبتاً مشهور شده بود اما هیچ دوست خاص نزدیکی نداشت. او در کتاب «ترامپها» بهخاطر میآورد که هم از سوی مربی و هم از سوی همکلاسیها مورد تمجید واقع میشده است و رقابتیترین فرد در یک محیط بسیار رقابتی بود. نیازش به برتری جایی برای ایجاد روابط صمیمی باقی نمیگذاشت زیرا برای او غیرممکن بود که ضعف و آسیبپذیری که معمولاً روابط صمیمی به آن نیاز دارند، نشان دهد. از همینرو جدایی خشمگینانهاش از ایلان ماسک قابلپیشبینی بود. دونالد ترامپ مهمترین آموزههای زندگیاش را در رفتار و گفتار پدرش دیده و شنیده و آموخته است؛ فِرد ترامپ، پدر دونالد، سازنده ساختمانهای زیبا و لوکس بود و مجموعههای آپارتمانی در منطقه کویینز و بروکلین نیویورک را مدیریت میکرد. در تعطیلات آخر هفته یک یا دو فرزندش را بههمراه خود برای بازرسی از ساختمانها میبرد. دونالد در مصاحبهای بهیاد میآورد که «او من را همراه خود برای جمعکردن اجاره از ساختمانهای بروکلین همراه خود میبرد». دونالد در یکی از همراهیها با پدرش از او میپرسد چرا همیشه بعد از زدن زنگ مقابل درب اضطراری میایستد. پدرش پاسخ میدهد چون آنها برخی اوقات از این درب برای نپرداختن اجاره فرار میکنند. آموزههای پدر با خُلقوخوی پرخاشگرانه ذاتی ترامپ جفتوجور بود. ترامپ در زندگینامهاش نوشته است: «در منطقه کویینز یک بچه کاملاً سرسخت تربیت شدم و میخواستم سرسختترین بچه محله باشم.»
ترامپ هرگز درسهای پدرش و معلمانش در آکادمی علوم نظامی نیویورک –که توسط پدر از سیزدهسالگی به آنجا سپرده شد- را از یاد نخواهد برد؛ دنیا جای خطرناکی است و شما باید برای جنگیدن آماده باشید. اکنون هر فردی که اخبار کاخ سفید را دنبال میکند میتواند صدها مورد از اقدامات ترامپ را بهعنوان نمونهای از این آموزه بنیادین مثال بزند.
همچنین دونالد ترامپ در در سال 1981 در مصاحبه با «مجله پیپل» پسزمینه اساسی روایت زندگی را فاش کرده است: انسان شرورترین موجود عالم و زندگی مجموعهای از جنگها است که یا به پیروزی ختم میشود یا به شکست. آنچه ترامپ در این مصاحبه گفته است شبیه به آنچیزی است که دانشمند و روانکاو بزرگ قرن بیستم، کارل گوستاو یونگ، در مورد اسطوره فرهنگی عامه بهنام «کهنالگوی جنگجو» گفته است. بهگفته یونگ، بزرگترین هدیه به جنگجو شجاعت، نظم و مهارت است تکلیف اصلی زندگی او جنگ برای چیزهای مهم است؛ پاسخ معمول او به مسئله کشتن یا شکستدادن آن است؛ بزرگترین ترس آن نیز ضعف و ناتوانی جسمی است. بزرگترین خطر برای جنگجو این است که بیدلیل تحریک به خشونت بر علیه دیگران شود و میتوان نتیجه گرفت که بنیامین نتانیاهو و زلنسکی –بهصورت آگاهانه یا ناآگاه- از این ویژگی ترامپ بهنفع خویش بهره میبرند که او را بهسوی خشونت علیه دشمنانشان هل میدهند! او که زمانی گفت: «هر چیزی با یک قدرت نظامی شروع میشود. هر چیزی.» و البته خودش نیز از آنچه کارل یونگ هشدار داده است آگاه نیست که بزرگترین خطر برای جنگجو تحریک به خشونت برعلیه دیگران است و این خطر چنانچه موضوع خودشیفتگی نیز بر آن افزوده شود ممکن است جنگجوی خودشیفته را به مصافی بکشاند که نهتنها تحسین دیگران را جلب نکند که نفرین مردمان نصیبش شود. همانطور که وقتی دوربین رسانهای در کیف، پایتخت اوکراین، قبل از دیدار ترامپ با رهبران اروپایی گفتههای زن میانسالی را ضبط میکند که از ناامیدیاش نسبت به این دیدار سخن میگوید و اینکه رئیسجمهور آمریکا هر روز نظرش را تغییر میدهد و نمیتوان به او اعتماد کرد.
اما همانطور که جهانیان از واکنشهای دونالد ترامپ در سال 2020 و پایان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و برتری جو بایدن مشاهده کردند هنگامیکه خودشیفتهها از جلبتوجه دوباره ناامید شوند، نزولشان میتواند بیمحابا باشد. این حقیقت در یک ضربالمثل باستانی هویداست، «غرور قبل از سقوط پر میکشد.» اما آیا نزول این بازیگر جنگجو در سکانسهای آخر با خشونت بیمحابایش همراه نخواهد بود که زیر شعلههای گُرگرفته آتش در جهان، واپسین نمایش خود را اجرا کند؟ آیا این نمونه عالی خودشیفتگی در جهان معاصر همچون نارسیسوس در نهایت غرق نخواهد شد و جهانی را غرق نخواهد کرد؟ پاسخ به این سوالات آسان نیست!