به روز شده در
کد خبر: ۲۷۷۱۸

نظریه «هسته سخت» یا ملت یکپارچه؟

علی نصری - تحلیگر سیاست خارجی

نظریه «هسته سخت» یا ملت یکپارچه؟

در سال‌های گذشته یکی از مبانی نانوشته‌ سیاستگذاری در جمهوری اسلامی، نظریه‌ای بود موسوم به «هسته سخت قدرت». بر اساس این نظریه، تمام ساختار سیاسی کشور صرفاً بر شانه‌های اقلیتی وفادار و فداکار استوار است. گروهی که آمادگی دارند در مقابل هر دشمنی بایستند، زیر هر فشاری دوام بیاورند و برای نظام، از جان و مال و آسایش‌شان بگذرند. تکیه بر این گروه، در نگاه برخی تصمیم‌گیران، هم مشروعیت می‌آورد و هم ضمانت بقا.

مصداق‌های این رویکرد طی دهه‌ها، در خیابان‌های شهر، اخبار شب، پوسترهای دیواری، سریال‌های تلویزیونی و فضای عمومی کشور نمایان بود. از تظاهرات‌های پرشمار در ۲۲ بهمن و راهپیمایی روز قدس، تا صفوف مرتب نماز جمعه و اعزام داوطلبانه به جبهه‌های دفاع از حرم در سوریه. مردمانی نجیب، وفادار و مقاوم که ستون‌های پنهان این نظام بوده‌اند و همچنان هستند.

اما مسئله آنجاست که در کنار این جمع وفادار، میلیون‌ها ایرانی دیگر سال‌هاست که نادیده گرفته شده‌اند. میلیون‌ها شهروندی که گرچه شاید در صفوف این مراسم رسمی حضور ندارند، اما دل در گرو این خاک دارند، مالیات می‌دهند، فرزند تربیت می‌کنند، کار می‌آفرینند، کتاب می‌خوانند، فیلم می‌سازند، موسیقی می‌نوازند و هر روز، ایران را - به‌نوعی دیگر - زندگی می‌کنند.

همین نادیده‌ انگاشتن، طی سال‌ها طبقه‌ متوسط و بخصوص نسل جوانش را به حاشیه راند. نسل جوانی که اگرچه در ظاهر اهل جهاد نبود، اما اهل ساختن بود. اگر اهل تظاهرات رسمی نبود، اما در اتاقش عکس قله دماوند بود. و اگر در هیئت‌های عزاداری سینه نمیزد اما با سرود «ای ایران» دست بر سینه می‌گذاشت. 

در طول سال‌ها، این قشر جامعه در ساختار رسمی قدرت، نماینده‌ای برای سبک زندگی و سلیقه‌اش نیافت. دیده نشد، شنیده نشد، جدی گرفته نشد. و همین، حس تلخی از «بی‌وطنی در وطن» را در وجودش ریشه‌دار کرد.

دشمنان ایران - از رژیم صهیونیستی گرفته تا محافل ضدایرانی در غرب - به‌ خوبی این خلأ و احساس طردشدگی در بخشی از جامعه را درک کردند و به‌ تدریج وارد عمل شدند. آن‌ها در طول سال‌ها، با بهره‌گیری از یک جنگ روانی سیستماتیک از طریق رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور و حتی گاه با ارسال پیام‌های مستقیم خطاب به این قشر، کوشیدند نارضایتی این افراد از نظام را به نقطه اتصال‌شان با بیگانه بدل کنند و بخشی از مردم را به مهره‌های خود در میدان جنگ ترکیبی علیه ایران تبدیل سازند.

اما از همان اولین صدای انفجاری که ساعت ۳ بامداد ۲۳ خرداد در پایتخت پیچید، اتفاقی افتاد که همه‌ محاسباتشان را به هم زد. ملت ایران، از تمام اقشار جامعه، با هر دیدگاه و سلیقه و سبک زندگی، کنار یکدیگر آمدند و زیر یک پرچم ایستادند و کشور را از یک تهدید بی‌سابقه وجودی نجات دادند. 

در یک لحظه‌ همه چیز سر جایش قرار گرفت. همه احساس کردند که به وطن تعلق دارند. همه حس کردند که دیده می‌شوند، که صدایشان ارزش دارد، که ایران فقط مال یک گروه خاص نیست، متعلق به همه ایرانیان است.

خطر اصلی امروز این است که این «لحظه» به‌جای آن‌ که نقطه‌ آغاز تحولی ماندگار باشد، به خاطره‌ای زودگذر تبدیل گردد و دوباره همان نگاه محدود و انحصاری «هسته سخت» بر تصمیمات کشور سایه بیفکند. اگر چنین شود، ضربه‌ای که به اعتماد عمومی و امنیت ملی وارد می‌شود، بسیار سخت‌تر و جبران‌ناپذیرتر از جنگ چند روزه اخیر خواهد بود.

آیا مسئولین کشور حاضرند این لحظه را به عنوان یک «فرصت» تاریخی و طبقه‌ متوسط جامعه را به عنوان یک «ظرفیت» عظیم، برای تامین امنیت و اقتدار و پیشرفت دریابند یا ترجیح می‌دهد همچنان صرفاً فقط به همان «هسته سخت» اکتفا کنند؟

ارسال نظر

آخرین اخبار