صدای زنان یا صدای سکوت
نگاهی به رویداد « به گزارش زنان» در موزه هنرهای معاصر تهران
بعد از نمایشگاه بسیار موفق «پیکاسو در تهران» که برنامه بهار موزه هنرهای معاصر بود، اعلام برگزاری نمایشگاه تابستانه «به گزارش زنان» توسط نهاد دولتی موزه هنرهای معاصر تهران که تحت مدیریت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کار میکند انتظارها برای یک نمایشگاه هیجان انگیز را تحریک کرد.

روز اول بهار، که در ایران روز سال تحویل هم هست، پروانه اعتمادی مُرد. او را مهمترین نقاش زن تاریخ ایران میدانند. خودش این عبارت را دوست نداشت. اگر کسی او را « نقاش زن» خطاب میکرد عتاب آلود پاسخ میداد جنسیت را نباید در عنوان برکشید: « چرا نمیگویید نقاش خوب؟ چرا میگویید نقاش زن؟» اعتمادی البته به «روانشناسی متفاوت خلق هنری زنان و مردان» اعتقاد داشت، اما ورای آن معتقد بود که « هنرمند پوستش را جلوی در آتلیه در میآورد و با روح وارد آتلیه میشود. روح جنسیت ندارد».
با این حال، عبارت «مهمترین نقاش زن تاریخ ایران» مکرر برای او به کار رفته است. همچنین عناوین دیگری مانند گرانترین آرتیست زن ایران. اقلا بازار هرگز نتوانست آثار او را از جنسیتش جدا کند. مرگ او هم فارغ از جنسیتش دیده نشد. اخبار مرگ او نه به عنوان «هنرمند مدرنیست» که تلاش کرد مرزهای انتزاعی و فیگوراتیو را به هم نزدیک کند، بلکه یک بار دیگر به عنوان «مهمترین نقاش زن ایران» پوشش داده شد و همچنین بهانهای شد برای طرح ایده برگزاری یک نمایشگاه منحصر به فرد در رسای زنان هنرمند ایرانی؛ « به گزارش زنان»، نمایشگاهی برای مرور تاریخ حضور زنان در هنرهای تجسمی در «موزه هنرهای معاصر تهران».
ایده و عنوان ظرفیت جالب توجهی برای برگزاری رویدادی منحصر به فرد و حتی رادیکال داشت. جنبش بیآرام حقوق زنان در ایران بخصوص طی سالهای بعد از مرگ مهسا امینی، دختر 22 سالهای که به دلیل لباسهایی که به تن داشت در تهران بازداشت شد و ساعتی بعد با مرگ مغزی از بازداشتگاه پلیس به بیمارستان فرستاده شد، که منجر به ماهها اعتراض خیابانی در ایران شد مسائل زنان را بیش از هر زمان دیگری توانسته همدلی و همراهی عمومی کسب کند. رویداد میتوانست فضایی برای صدا دادن به این جنبش باشد، یا حتی خودش تبدیل به صدای این جنبش شود.
یک سال بعد از انتخاباتی که قدرت را در ایران از کسانی که از سیاستهای اجبار پوشش دفاع میکردند به دولتی که حاضر به ابلاغ قانون جدید محدودیتهای پوشش برای زنان نشده است جا به جا کرد، سه سال بعد از مرگ مهسا و اعتراضاتی که به عنوان «زن، زندگی، آزادی» شناخته میشود، بعد از نمایشگاه بسیار موفق «پیکاسو در تهران» که برنامه بهار موزه هنرهای معاصر بود، اعلام برگزاری نمایشگاه تابستانه «به گزارش زنان» توسط نهاد دولتی موزه هنرهای معاصر تهران که تحت مدیریت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کار میکند انتظارها برای یک نمایشگاه هیجان انگیز را تحریک کرد. تاخیر در افتتاح نمایشگاه به دلیل جنگ دوازده روزه اسرائیل علیه ایران هم به تشنگیها افزود؛ اما در نهایت افتتاح نمایشگاه آب سردی بر سر منتقدان بود.
کریتورهای این نمایشگاه برنامهریزی کرده بودند که آثار هنرمندان زن موجود در گنجینه موزه هنرهای معاصر را به نمایش درآورند. هشت گالری از 9 گالری موزه به آثار موجود در گنجینه اختصاص پیدا کرد و گفته شد که بیش از نیمی از حدود 120 اثری که روی دیوارها رفته است برای اولین بار است که به نمایش در میآید.
منتقدان بسیاری بعد از بازدید از نمایشگاه نه تنها از چیدمان و ترتیب و آثار انتخاب شده برای نمایشگاه پرسش کردند بلکه همچنین از خودشان و دیگران و موزه سوالاتی در مورد این که برخی از آثار به نمایش داده اصلا چطور از گنجینه سر در آوردهاند مطرح کردند.
موزه هنرهای معاصر ایران در دو مقطع اثر هنری خریده است. یکی در زمان تشکیل که بخش عمده شاهکارهای هنر مدرن این موزه در آن دوران یعنی دهه 50 شمسی وارد گنجینه شده است و بار دوم در اواسط دهه 70 شمسی، دوران اصلاحات، و زمانی که موزه هم پول و هم مدیران هنری کاردان داشته است. علاوه بر این برخی هنرمندان و مجموعه داران در سالهای اخیر مجموعههای خود را به این گنجینه اهدا کردهاند و با این وجود، کمتر از ده درصد از کل آثار گنجینه از هنرمندان زن است. برخی از آنها افرادی کاملا ناشناخته، برخی از آنها آثاری کاملا بیتناسب با باقی شاهکارهای ارزشمند گنجینه.
البته آثار ارزشمندی هم در نمایشگاه به نمایش در آمده است، کارهایی از پروانه اعتمادی، منیر فرمانفرماییان و لیلی امیر ارجمند، در کنار برخی آثار اولیه از هنرمندانی مانند شیرین نشاط، و دو اثر نقاشی روی شیشه از «زهره کاظمی» نام شناسنامهای «زهرا رهنورد»، همسر میرحسین موسوی و از رهبران اعتراضات اجتماعی به نتایج انتخابات سال 1368ایران که بیش از پانزده سال گذشته را در حصر خانگی به سر برده است. اما این حضور، از انتقادات مطرح شده هم به گزینش آثار و ترکیب گالریها و هم به آنچه که از این نمایشگاه غایب بوده است کم نکرد.
منتقدان و بسیاری از بازدید کنندگان از کریتورهای نمایشگاه میپرسند «چرا هنر معاصر، هنر رادیکال زنان، هنر اعتراضی آنها و واکنشهای آنها به حوادث روز جامعه ایران» جایی در این نمایشگاه نیافته است. کریتورها می گویند بنای موزه خلق نمایشگاهی از آنچه در گنجینه وجود داشته است و در گنجینه تنها چیزی که به عنوان «هنر انقلابی» دیده می شود تعداد بسیار محدودی نقاشی های هنرمندان چپ در حمایت از توده است که به دوران انقلاب ایران مربوط است نه چیزی بیشتر. طی سال های بعد از انقلاب، موزه هنرهای معاصر که همواره در معرض تهدید فروش آثاری که به دلیل « ازرش های اخلاقی جامعه» قابلیت نمایش عمومی ندارند قرار داشته است. از جمله آنها خودنگاره سه لتی فرانسیس بیکن که طی دهه های مختلف بارها زمزمه فروش آن مطرح شده است. این مساله باعث شده است موزه در خرید و نمایش آثار هنری بسیار محافظه کار و نگران «ارزشهای اخلاقی جامعه» باشد. برخی منتقدان در دفاع از موزه میگویند هنرمندان هم تحت تاثیر شرایط جامعه از خلق آثاری که امکان نمایش نداشته باشد خودداری کردهاند و « چیزی نبوده است که موزه بخواهد با حذف آن در راستای سانسور گام بردارد» این ادعا به نظر با واقعیت جور نیست. پروانه اعتمادی که نمایشگاه آن طور که کریتورهایش میگویند به احترام او برگزار شده است صاحب تعداد قابل ملاحظه ای آثار فیگوراتیو است که نشان میدهد حتی انقلاب تاثیری بر توقف خلق چنین آثاری نداشته است. صدور حکم قضایی «امحای آثار» یک نقاش و تصویرگر ایرانی به دلیل « اشاعه بی بند و باری» که اخیرا در تهران اجرا شده هم نشان میدهد که آثار نامنطبق با فضای عمومی مورد نظر حاکمیت در ایران تولید میشوند، اما نمایش تصاویر آنها حتی در حسابهای شخصی شبکههای اجتماعی هم واکنش برانگیز است. میتوان تصور کرد که بسیاری از هنرمندان صرفا مایل به نمایش آن بخش از آثار خودشان که ممکن است حساسیت برانگیز باشد نیستند و موزه هم ترجیح میدهد بدون نزدیک شدن به این فضا، به پیمودن مسیر امن تر بسنده کند.
محدودیت های فضای «دولتی» برای نمایش هنر دهه هاست که در ایران پذیرفته شده است. منتقدان همراه با اشاره به این که فضاها «بضاعت» های متفاوتی برای نمایش و تحمل هنر دارند استدلال می کنند که صرف ادامه حیات و بازیگری همین فضاهای محدود می تواند به خط شکنی در فضاهای دیگر کمک کند. در مورد نمایشگاه اخیر هم موضوع متفاوت نبود. کریتورهای موزه می گویند درست است که موزه به «آثار گنجینه» محدود بوده است که نمایانگر نه تنها یک دوره تاریخی خاص بلکه همچنین معرف یک سلیقه خاص ست اما آنها تلاش کرده اند «به گزارش زنان» به طریقی دیگر علاوه بر یک چیدمان در موزه تبدیل به رویدادی مهم شود؛ از طریق دعوت از گالری های همراه برای نمایش آثار هنرمندان زن «معاصر».
بیش از هشتاد درصد فارغ التحصیلان هنر در ایران زنان هستند، هر چند هنوز آثار رکوردار قیمت و اکثریت آثار عرضه شده در رویدادهایی مانند حراج تهران و سایر حراجهای معتبر متعلق به هنرمندان مرد است اما کف هرم را زنان ساختهاند. کریتیورهای به گزارش زنان میگویند برای آن که به آن بخش از جامعه هنرمندان زن هم امکانی برای حضور در این رویداد داده شود سیزده گالری خصوصی دعوت شدند تا با نمایش آثار معاصر زنان هنرمند، روایت موزه از هنر زنان را تکمیل کنند. موضوع فقط این است که در میان حدود بییست گالری بسیار مهم تهران که بخش عمده نمایش و فروش آثار جریان ساز هنر معاصر را در اختیار دارند، هیچ کدام در فهرست گالری هایی که به این رویداد پیوستند حاضر نبوده اند. به جای آنها، برخی گالری های دولتی از جمله گالری های «خانه هنرمندان» و چند گالری خصوصی که برخی هم مرتب در چند سال اخیر میزبان نمایشگاه هایی که از کریتورهای نمایشگاه «به گزارش زنان» بودند به این رویداد پیوستند. کریتورها می گویند دلیل این عدم همراهی گالری های مهم، نبود زمان کافی و تعجل در انتشار فراخوان بوده است. گالری ها می گویند کسی از آنها برای شرکت در این رویداد دعوت نکرده است و فراخوان ها عمومی و شفاف نبوده است. شاید یکی از دلایل این بوده است که حتی در گالری هایی که بیرون از فضای دولتی به این رویداد پیوسته اند هم تاشی از سانسور وجود داشته است. یکی از مجموعه دارانی که به دعوت این رویداد تعدادی اثر برای نمایش در خانه هنرمندان عرضه کرده بود می گوید: « مجموعه ای از آثار هنرمندان زنی که در اختیار داشتم را برای رویداد به گزارش زنان ارائه کردم اما برخی را که شامل فیگورهای تنانه بود به من برگرداندند و نمایش ندادند.» به نظر می آید در نهایت حتی در گالری ها هم آنچه که می توانست به عنوان «هنر رادیکال» قضاوت شود از انتخاب کریتورها حذف و با آثار دیگری جایگزین شده است. مدیر هنری نمایشگاه البته می گوید: « مساله نه سانسور بلکه ارزش هنری کمتر آثار رد شده بوده است. حتی در همین آثاری که در گالری ها به عنوان هنر رادیکال به نمایش در آمده اند می توان گفت که برخی از آنها از سطح کاردرستی جلوتر نیامده اند در حالی که هنر باید شامل چیزی تکان دهنده باشند نه ابرازگری صرف.»
به غیر از انتخاب آثار، انتقادهای دیگری هم به این رویداد وجود داشته است. موزه هرگز نهادی برای فروش آثار هنری نبوده، هرچند گاهی رویدادهای جنبی که در سایه نمایشگاههای موزه برگزار شده فضایی نه تنها برای توجه به آثار هنری بلکه همچنین برای فروش آنها بوده است. حالا منتقدان میگویند در گالریهای جنبی که زیر سایه موزه و رویداد اخیر آن برگزار شده سلیقه بازار به انتخاب هنری که تاریخ معاصر ایران را از زبان زنان روایت میکند چربیده است. برخی موزه و کریتورهای « به گزارش زنان» را متهم میکنند که از چتر اعتبار موزه برای گرانفروشی مجموعه ای از آثار هنری استفاده کردهاند که معلوم نیست اگر نام موزه هنرهای معاصر در کنار رویداد نمایش آنها ذکر نمیشود هم میتوانست به این رکوردهای قیمتی دست پیدا کند. کریتورها میگویند این انتقادات وارد نیست، چرا که هر چند آثار گالریها برای فروش عرضه شده اما ارایه هنر زنان در درجه اول اهمیت قرار داشته و اصولا فروش آنچنانی هم انجام نشده که کسی نگران مسایل مالی همراه آن باشد.
آنچه در اینجا اتفاق افتاده یک پدیده نوظهور نیست. در جریان و بعد از فروکش کردن اعتراضات زن، زندگی، آزادی هم نه تنها انتشاراتیها، بلکه همچنین فروشگاهها و گالریهای هنری متاثر و متمرکز بر ایران پر شد از کتابهای مصور، گردنبندها، گوشوارهها، تاپوگرافیها و چاپهای دستی شعارها و نمادهای اعتراضات، حتی تصاویر جان باختگان این اعتراضات هم از روی تیشرتها و هودیهایی سر در آورد که در بازارهای « هنری» به فروش میرسید. انگار چهگوارا یک بار دیگر مرده باشد! و حالا منتقدان به اشاره به آنچه تحت لوای « به گزارش زنان» در گالریهای خصوصی رخ داده است کل رویداد را «تلاشی بیشتر در خدمت بازار، و ابژه کردن زنان و کمتر در خدمت هنر و باز کردن فضا برای هنرمندان زن» می نامند.
این انتقادات که البته در مورد هر نمونه دیگری از همکاری نهادی به شهرت موزه هنرهای معاصر با گالریهای خصوصی میتواند مطرح شود یک بار دیگر صدای پروانه اعتمادی از گالریها را در گوش زنده میکند. اعتمادی از اواخر دهه 60 شمسی در اعتراض به فضای غالب گالریهای هنر در تهران به طور کلی برگزاری گالری را متوقف کرده بود، از سر شوخی برخی از آثارش را در یک رستوران بین راهی که در مسیر عبور خودروهای سنگین ترانزیتی قرار دارد به نمایش میگذاشت و میگفت: « من تعجب میکنم که چرا هنرمندان به جای این که آثارشان را در حیاط خانههایشان نمایش دهند به گالریهایی تن میدهند که برای آویزان کردن اثر از یک دیوار کوچک که حتی نمیتوان در برابر آن جا به جا شد چهل درصد از قیمت فروش آثار را طلب می کنند».
با وجود تمام انتقادات، موزه هنرهای معاصر یکی از مهمترین فضاهای فرهنگی ایران است، هرچند آثار انتخاب شده برای «به گزارش زنان» چنان از آنچه پروانه اعتمادی «روانشناسی هنر زنانه» مینامد خالی بودند که اگر اسامی و عنوان از روی دیوارهای نمایشگاه برداشته میشد، به سختی میشد بین این کارها و هر نمایشگاه اتفاقی دیگری از مجموعه از تکههای هنر مدرن در هر جای از جهان تفاوتی قائل شد اما همچنان گروه بزرگی از بازدید کنندگان آن را شامل ارزشهای تازه میدانند. دختر جوانی که با گوشوارههای گیلاس و پیرهنی سرخ و سیاه به دیدن نمایشگاه آمده است در مورد موزه میگوید: « سوای این که چه انتظاری داشته باشیم، نمایشگاههایی مانند این نشان میدهند که اعتراضات متعدد زنان برای دیده شدن و برای اشغال فضای بیشتر به گوش رسیده است و در برخی جاها تاثیراتی هم داشته است»؛ نمایشگاه علاوه بر این که هفتهها فضای گفت و گو در مورد هنر زنان و نقش زنان در تاریخ هنر ایران را فراهم کرده است برخی چهرههای فعال جنبش زنان در دهههای گذشته را که زیر گرد و غبار گذر زمان مدفون شده بودند بیرون کشیده است و به جامعه یادآوری می کند که مبارزه برای حقوق زنان یک شبه در ایران ظاهر نشده است. دختر بیست سالهای با تیشرت بلندی با نقش « این پیپ نیست» در پایان بازدید از نمایشگاه با اشاره به یکی از گالری ها به آثار گروه هنری دنا اختصاص پیدا کرده است گفت: « اصلا باورم نمیشود که زنان در دهه شصت و هفتاد شمسی با آن مانتوهای سایز بسیار بزرگ اپل دار تا روی قوزک پا و آن مقنعههای بلند تا روی شکمشان گروههای نقاشی داشتند، نمایشگاههای گروهی میگذاشتند، در تمام ایران و شهرهای دیگر دنیا میگشتند و هنرمندانه زندگی میکردند. باورم نمیشود که در دهه سی و چهل شمسی در ایران زنان با چنین تکنیکهایی چاپ دستی و نقاشی آبستره انجام میدادند. یا این که در دهه پنجاه شمسی در ایران ویدئو آرتیست زن هم داشتهایم.»
کافه موزه، که معمولا جایی برای نفس گرفتن بعد از پیاده روی یک ساعته برای تماشای گالریهای موزه هنرهای معاصر است و دری شیشه ای آن را از مجموعه ای از مجسمه های فلزی «باغ تندیس» جدا می کند، عموما محل ادامه بحث های هنری بازدیدکنندگان غیرحرفهای موزه است. آنجا با گروهی از دختران و پسران نوجوان که هیجان زدگیشان از تماشای آثار موزه از صدای بسیار بلندشان معلوم بود رو به رو شدم که در جریان دست به دست کردن عکسهایی که از موزه گرفته بودند مدام از همدیگر میپرسیدند: «ما چرا تا به حال اینها را نمی شناختیم»، « چرا تا امروز این کارها را ندیده بودیم؟»
وقتی از پروانه اعتمادی سوال شد که نسبت او با سیاست و اجتماعی که در آن زندگی می کند چیست پاسخ داد: « موقعیتهایی تاریخی و اجتماعی در زندگی پیش میآید که در آن آدم وقتی هست که نیست»؛ اشاره و توضیحی در مورد غیبت او از آنچه که هنر اکتیویستی نامیده میشود و پایداریاش در تفرد، بدون نیاز یا درخواستی برای دیده شدن که بخصوص در دو دهه آخر کار حرفهای مشهود است. به نظر می آید در مورد « به روایت زنان» هم میتوان به همان توضیح رجوع کرد، صدای سکوت بخش غایب زنان و هنر آنها در این رویداد هنری نه تنها در لا به لای آثار آویزان شده از دیوار موزه و گالریها بلکه همچنین از در و دیوار خیابانها هم به گوش میرسد.