چرا میلیونها نفر زندگیشان را با کیپاپ گره میزنند؟
وقتی یک صنعت موسیقی با پشت صحنهای سختگیرانه و فندومی جهانی، فراتر از سرگرمی میرود. دنیای چندلایه کیپاپ از ستارههای سختکوش تا فندومهای جهانی ساخته شده است.

برای والدین، کیپاپ گاهی چهره یک زامبی ترسناک را دارد که قرار است مغز فرزندشان را جویده و قورت دهد. برای عدهای، موضوعی برای انتقاد از سلیقهها و سوژهای برای تمسخر و دست انداختن طرفدارانش است و برای دنبالکنندههایش، جهانی پرمعنا و الهامبخش دارد.
کیپاپ چیست و آیدلها چه مسیری طی میکنند؟
برای ریشهیابی علاقه دنبالکنندهها، ابتدا باید با این هنرمندان و مسیری که طی میکنند، آشنا شویم. یک خواننده کیپاپ شخصی است که باید هم خواندن بلد باشد هم رقصیدن و توازنی ایجاد کند که صدایش بدون فالشی موقع اجرا به گوش برسد و تحرک بالای رقص روی تعادل صدایش تاثیر نگذارد.
آیدلها از سنین پائین دورههای کارآموزی را زیر نظر یک کمپانی شروع میکنند. یا استعدادیابی میشوند، یا اودیشن میدهند، یا صرفاً بهخاطر چهره خوبی که دارند پیشنهاد میگیرند. اما ورود به دوره کارآموزی تازه شروع ماجراست.
تحت قانونهای سخت، رژیم غذایی برای آنها تعیین میشود تا همیشه در وزن مناسب باشند و مرتب وزن آنها چک میشود. مهم نیست برای چه پوزیشنی انتخاب شدهاند؛ رپ یا وکال، مربیهایی بهصورت روزانه با آنها تمرین میکنند. همیشه تحت رقابت با تمامی کارآموزها هستند، چون در فیلد خودشان رتبهبندی میشوند و نمره پایین یعنی خداحافظی و حذف.
همیشه تمرینات رقص سنگینی دارند و مرتب تحت آزمون هستند و اگر ضعفی از خود نشان دهند، باز هم برچسب حذف روی پیشانی آنها میچسبد. حتی اگر بالاترین امتیاز را داشته باشی، تضمینی برای شروع کار حرفهای نیست زیرا سیاست کمپانی اینگونه است که بنا بر سلایق و تدابیری که دارند انتخاب میکنند چه وقتی، چه افرادی در لیست گروه بعدی برای عرضه به صنعت موسیقی قرار دارند.
زندگی در خوابگاه؛ زندگی با رقابت
اما حتی اگر شروع به کار کنند و از تمام این موانع گذر کنند، باز هم تضمینی نیست که مردم به آنها توجه نشان بدهند. حتی همه شانس همکاری با کمپانیهای بزرگ و درجه یک که تبلیغاتی گسترده دارند را ندارند.
گروههای زیادی با وجود سالها پشت برچسب «کارآموز» بودن، پس از شروع رسمی کار هم مجبور به خداحافظی از این صنعت میشوند زیرا در بازار پر رقابت، اصلاً دیده نمیشوند.
در دوران کارآموزی باید در خوابگاه زندگی کنند که فضایی شبیه پادگانهای سربازی دارد. اگر بعد از شروع کار پولساز باشند، بهجای اتاقی با چندین تخت، تازه میتوانند اتاقشان را با افراد کمتری شریک شوند. اگر خیلی پولساز شوند، خانهای در اختیار خواهند داشت. با این حال، کمپانیها اکثراً توجهشان را به گروههای پُر سود معطوف میکنند.
آنها همیشه باید مراقبت زیادی از پوست، مو و وزن خود داشته باشند. در دوران کارآموزی اجازه استفاده از فضای مجازی ندارند و گاهی موبایلهایشان توقیف میشود. پس از شروع رسمی کار، تا وقتی که بهعنوان گروه در سطح کشوری یا جهانی به قدر کافی دیده نشوند، اجازه ندارند پیج شخصی داشته باشند.
سیاست اینگونه چیده شده که ابتدا بهعنوان یک تیم دیده شوند، سپس بهصورت شخصی به چشم بیایند. بعد از چندین سال درخشیدن بهعنوان گروه، تازه اجازه دارند آهنگهای سولو منتشر کنند و بهعنوان فردی مستقل هم دیده شوند. آنها همیشه باید درستترین رفتار و ادب را از خود بروز دهند و در زیباترین پوشش و حالت خود باشند تا زیر تیغ انتقاد قرار نگیرند.
معمولاً پولهای زیادی را به خیریهها میبخشند و از جنبشهای خیرانه حمایت میکنند و حامی بودن خود را نسبت به کودکان بدسرپرست، حیوانات، طبیعت و زنان تحت خشونت خانگی نشان میدهند تا وجهه پرستیدنی خود را حفظ کنند.
چرا طرفداران شیفته کیپاپ میشوند؟
طرفداران بهصورت مداوم افراد زیبا، خوشاندام و خوشپوشی را میبینند که از نظر بصری، جلوهای خیرهکننده دارند و همین حس جذابیت، یک شیفتگی ایجاد میکند. بعد دخترهایی با انرژی زنانه فوقالعاده میبینند و پسرهای جنتلمن که هر دو، ادب چشمگیر و اخلاق خاصی دارند.
افراد تلاشگری را میبینند که انگار چیزهای ناممکن را ممکن کردهاند. از بین رقبای زیاد، با تلاش و کوشش به این جایگاه رسیدهاند و احساس قدرت به مخاطب میدهند که «اگر این آیدل توانسته، چرا من نتوانم؟»
فندومها بهمناسبت تولد هر هنرمند، راه آنها را ادامه داده و در هر کشور، به مراکز خیریه همان کشور از جانب گروه طرفداری خودشان پول اهدا میکنند و اینگونه حسِ رضایت از مفید بودن در آنها فعال میشود.
هوشمندی کمپانیها در حفظ علاقه مخاطب
اما آیا تمام این جوانب میتواند یک شخص را سالها در این عرصه نگه دارد؟ آیا میتواند هر رده سنی، جنسیتی و فرهنگی را جذب کند؟ قطعاً کافی نیست. برای همین کمپانیها تدابیر هوشمندانهتری نیز اندیشیدهاند.
این گروهها معمولاً عروسکهای جذاب و محصولاتی با کاراکترهای چاپشده روی آنها دارند؛ مثل لوازمالتحریر، پوشاک و غیره. حتی برخی با برندهای گوشی و ایرپاد همکاری میکنند برای ساخت نسخههای اختصاصی.
هر گروه یک خط داستانی دارد. شما فقط یک خواننده را دنبال نمیکنید، بلکه انگار در حال دنبال کردن یک سریال یا کتاب هستید. این داستانها در موزیکویدیوها وجود دارند و طرفداران با تحلیل آنها، حدسهای خود را به اشتراک میگذارند.
گاهی کتاب تصویری از این داستان بیرون میآید، یا حتی فیلمی ساخته میشود. سرنخها حتی در قالب کیوآرکد در سطح شهر پخش میشود تا با اسکن آن، همانند بازی، داستان به دست بیاید.
برنامههای سرگرمی ساخته میشود که در آنها خوانندهها بازی میکنند، سفر میروند، پشتصحنه اجراها یا حتی خوابگاهشان را نشان میدهند؛ پس همیشه برنامهای برای دیدن هست.
با لایوها میتوان احساس نزدیکی بیشتری پیدا کرد. حتی با خرید اشتراک، میتوان عضو برنامههای چت با هنرمند محبوب شد و حس تعامل مستقیم داشت. این ارتباط به فضای مجازی ختم نمیشود؛ در فنمیتینگها میتوان بهصورت حضوری دیدار داشت. در فنساینها میتوان امضا گرفت و مکالمهای کوتاه داشت.
گاهی هنرمندان برای طرفدارانشان کافه رزرو میکنند تا میزبان آنها باشند، یا بستههای هدیه تدارک میبینند. در دنیایی که معمولاً طرفداران هدیه میدهند، در کیپاپ اینطور است که از هنرمندت هدیه میگیری.
آسیبهایی که باید دربارهشان بدانیم؛ بالاخره باید از معایب هم گفت
توهم برای نوجوانانی که دلشان ازدواج با چنین آدمهایی را میخواهد و غرق در شیفتگی نا درست میشوند.
دیالوگهای صمیمانه آیدلها که احساس تعلق بیش از حد ایجاد میکند: «شما عشق واقعی ما هستید، ما به پارتنر نیاز نداریم تا شما را داریم...»
احساس ناکافی بودن با دیدن انسانهای بینقص؛ ممکن است برخی، اعتمادبهنفسشان خدشهدار شود.
احساس عقبماندگی با دیدن موفقیت آیدلهایی که در سنین پائین به جایگاه بالایی رسیدهاند.
غرق شدن در حمایت و دنبال کردن، تا جایی که زندگی شخصی فراموش شود.
اگر بفهمند چهره واقعی هنرمند محبوبشان متفاوت است، ممکن است شدیداً درهم بشکنند.
طرفداری با درک و مرز
دنبال کردن کیپاپ تا وقتی که بالغانه باشد، ایرادی ندارد. بههرحال هر آدمی نیاز به سرگرمی دارد. اما باید مرزی برای نزدیک نشدن به افراط داشت و با بلوغ کامل، این تفریح را دنبال کرد.