ریشههای روانی و اجتماعی نکوهشقربانی چیست؟
ریشه پدیده قربانینکوهی را در عوامل روانی، اجتماعی و فرهنگی است؛، این رفتار نوعی فرافکنی و تلاش برای ایجاد امنیت روانی در افراد به حساب میآید. برای مقابله با این نگرش، باید از آموزش و فرهنگسازی در مدارس و رسانهها آغاز کرد.
پدیده «قربانینکوهی» یکی از رفتارهای فرهنگی رایج در جوامع مختلف است؛ زمانی که بهجای تمرکز بر عاملان آسیب، خود قربانی سرزنش میشود. این مسئله ابعاد گوناگونی دارد و در بسترهای فرهنگی، اجتماعی و روانی متفاوت، به اشکال متنوعی بروز مییابد. برای بررسی دقیقتر این موضوع، با سعید معدنی، جامعهشناس، گفتوگو کردیم.
به گفته سعید معدنی، این مسئله بسیار پیچیده است، زیرا عوامل روانی، اجتماعی و فرهنگی در شکلگیری آن دخالت دارند. او تاکید میکند اگر این عوامل را در مقیاس جهانی بررسی کنیم، با تنوع گستردهای روبهرو میشویم؛ زیرا جوامع سنتی، مدرن یا در حال گذار، هر یک زمینههای خاص خود را دارند.
این جامعهشناس در توضیح چرایی بروز چنین رفتاری میگوید: «یکی از ابعاد روانی این پدیده آن است که فرد میخواهد برای خود نوعی امنیت روانی ایجاد کند. به این معنا که وقتی خبری از یک قربانی میشنود، ناخودآگاه سعی میکند فاصلهای میان خود و قربانی بگذارد تا احساس کند چنین اتفاقی برای او نخواهد افتاد. مثلا میگوید من هیچوقت با خودم پول نقد حمل نمیکنم، یا شبهنگام تنها بیرون نمیروم، یا دیر به خانه برنمیگردم. در واقع میخواهد برای خودش نوعی حس مصونیت روانی ایجاد کند و بگوید این حادثه از من دور است.»
این کارشناس ادامه میدهد: «بخش دیگر ماجرا به فرافکنی و انتقال مسئولیت مربوط میشود. ما معمولا بهجای اینکه مسئولیت اجتماعی را متوجه ساختارها، نهادها و دیگران بدانیم، آن را به گردن فرد قربانی میاندازیم. در حالی که وظیفهی ایجاد امنیت و پیشگیری از وقوع چنین اتفاقهایی بر عهده جامعه و نهادهای مسئول است. اما ما با نکوهش قربانی، در واقع کوتاهی دیگران را پنهان میکنیم.»
او در توضیح این نکته مثالی میزند: «فرض کنید فردی که مرتکب آسیب به دیگری شده، از سر بیکاری یا فقر به این کار دست زده است. ما بهجای آنکه بپرسیم چرا شغل و فرصت مناسب برای او فراهم نشده، یا چرا سیاستهای اشتغال مؤثر نبودهاند، میگوئیم قربانی چرا نیمهشب در خیابان بوده؟ چرا تنها بیرون رفته؟ به این ترتیب، مسئولیت را از ساختارها سلب و بر دوش فرد آسیبدیده میگذاریم. در حالی که کسانی که مسئولیت اخلاقی و رفتاری دارند، باید مورد پرسش قرار گیرند، اما معمولا نادیده گرفته میشوند.»
سعید معدنی در ادامه به ابعاد اعتقادی و تقدیرگرایانه این پدیده اشاره میکند و میگوید: «برخی ذهنیتی کارمایی دارند و تصور میکنند اگر برای کسی حادثهای پیش آمده، حتما خودش یا خانوادهاش در گذشته خطایی مرتکب شدهاند. مثلا اگر کودکی آسیب ببیند، گفته میشود پدرش رشوهخوار بوده و طبیعت از او انتقام گرفته است. در حالی که کودک بیگناه است و چنین تفسیری فقط نوعی توجیه برای احساسات ماست. ما ذهنی تقدیرگرایانه داریم و باور داریم که جهان منصفانه است؛ پس هر کس دچار رنجی میشود، لابد استحقاقش را داشته. این همان انداختن گناه بر گردن قربانی است.»
این جامعهشناس اضافه میکند: «در برخی مناطق ایران هم باورهایی از این دست وجود دارد؛ مثلا میگویند طبیعت به کمرش زده، یعنی گردش روزگار باعث شده چنین بلایی سرش بیاید. این نگاه تقدیرمحور باعث میشود بهجای جستوجوی دلایل واقعی، اتفاقات را به حساب سرنوشت بگذاریم.»
او در ادامه به بخش فرهنگی و اجتماعی ماجرا میپردازد: «در جوامعی که نژادپرستی یا تبعیض طبقاتی وجود دارد، اقشار فرودست یا اقوام محروم وقتی قربانی میشوند، بهجای همدردی با آنها، سرزنش میشوند. مثلا در جوامع اروپایی، کولیها بهعنوان طبقهای فرودست شناخته میشوند و وقتی در فقر و آوارگی زندگی میکنند، برخی این وضعیت را سزاوار آنها میدانند. این نوع نگرش ناشی از خودبرتربینی طبقاتی است.»
سعید معدنی یادآور میشود که گاهی قربانینکوهی حتی از سر نیت خیر هم صورت میگیرد. او توضیح میدهد: «برخی افراد میخواهند با قربانی همدلی کنند، اما ناخودآگاه او را سرزنش میکنند. مثلاً میپرسند چرا دیر آمدی؟ چرا تنها رفتی؟ در ظاهر دلسوزی میکنند، اما در واقع نوعی نکوهش ضمنی در کار است. در حالی که باید علتهای بیرونی را هم دید؛ مثلا چرا آن خیابان چراغ نداشته؟ چرا پلیس در محل نبوده؟»
این کارشناس همچنین نقش رسانهها را در گسترش این نگاه مورد توجه قرار میدهد و میگوید: «رسانهها گاهی ناخواسته به قربانینکوهی دامن میزنند. بهجای پرداختن به عوامل ساختاری، سیاستگذاران یا مجریان قانون، سراغ زندگی شخصی قربانی میروند تا ببینند چه اشتباه یا کوتاهی داشته است. این رویکرد باعث میشود افکار عمومی از مسئلهی اصلی منحرف شود و توجه از مسئولان واقعی سلب گردد.»
سعید معدنی در پایان دربارهی راهکار مقابله با این نگرش میگوید: «میتوان از آموزش در مدارس آغاز کرد تا از همان سنین پایین به افراد یاد بدهیم که نباید قربانی را مقصر بدانند. باید شرایط اجتماعی او را هم در نظر بگیرند. مثلا فردی که وسیلهی شخصی ندارد و مجبور است شب با اتوبوس یا تاکسی به خانه برگردد، اگر در مسیر آسیب ببیند، نباید مورد سرزنش قرار گیرد. ما باید به مردم بیاموزیم که در مواجهه با قربانی، تنها به رفتار فرد نگاه نکنند، بلکه زمینههای اجتماعی و ساختاری را هم ببینند.»
او تأکید میکند: «رسانهها، مدارس و نهادهای فرهنگی میتوانند در اصلاح نگرشها نقش مهمی داشته باشند. این تغییر البته نیازمند زمان است، زیرا نگرشهای فرهنگی و اجتماعی ریشهدارند و باید بهتدریج اصلاح شوند. فرهنگسازی در این زمینه، مهمترین گام برای کاهش قربانینکوهی در جامعه است.»