به روز شده در
کد خبر: ۱۵۷۲۷
پایان «آبان»؛ سریالی پرستاره اما کم‌رمق

از دور دل برد و از جلو زهره رو

سریال «آبان» که چهارشنبه شب با پخش قسمت شانزدهم به پایان رسید، از جمله تولیدات پر سر و صدای شبکه نمایش خانگی در سال اخیر بود که در نهایت نتوانست با کیفیتی قابل‌قبول مخاطب را همراه خود نگه دارد.

از دور دل برد و از جلو زهره رو
حامد قاسمی

 این مجموعه به نویسندگی علی طالب‌آبادی و با بازیگرانی چون شهاب حسینی، امین حیایی، مینا ساداتی و لاله مرزبان، از همان ابتدا با وعده‌ای بلندپروازانه درباره زنی نخبه در حوزه هوش مصنوعی آغاز شد؛ زنی که برای نجات خود از مخمصه‌ای مالی و قانونی، درگیر شبکه‌ای پیچیده از روابط خانوادگی و قدرت می‌شود. اما برخلاف شعار اولیه، آنچه از «آبان» باقی ماند نه یک روایت منسجم، بلکه مجموعه‌ای پراکنده از صحنه‌های دراماتیک با کشش ضعیف و دیالوگ‌هایی بعضاً تصنعی بود.

داستان در حالی شکل می‌گیرد که به‌وضوح ظرفیت‌های دراماتیک بسیاری دارد، اما سیر روایت آنقدر دچار افت‌وخیز و آشفتگی ساختاری می‌شود که حتی حضور چهره‌های شناخته‌شده نیز نمی‌تواند ضرباهنگ سریال را نجات دهد. شخصیت اصلی که می‌توانست در قامت یک قهرمان زن مدرن در قاب نمایش خانگی مطرح شود، با بازی نه‌چندان قوی و هدایت‌نشده لاله مرزبان، به شخصیتی ایستا و بی‌اثر بدل می‌شود. از سوی دیگر، شهاب حسینی که همواره یکی از ستون‌های بازیگری درام‌های ایرانی محسوب می‌شود، در این سریال نقشی خاکستری و تا حدی حاشیه‌ای دارد که بُرد لازم را ندارد و تنها به جذابیت ظاهری ترکیب بازیگران افزوده است.

کارگردانی رضا دادویی نیز آن‌چنان که باید نتوانسته انسجام دراماتیک لازم را حفظ کند. ساختار داستان‌گویی در «آبان» گاه شتاب‌زده و گاه بیش از حد کند است و در مواقعی به‌نظر می‌رسد سریال می‌خواهد از طریق شوک‌های لحظه‌ای یا افشای رازهای نابه‌جا، ضعف‌های اساسی فیلمنامه را پنهان کند. این رویکرد نه‌تنها موفق نبوده بلکه باعث دوری مخاطب از فضای داستان شده است.

با این‌همه، سریال در بخش موسیقی، نقطه اتکای قابل‌اعتنایی داشت. قطعه «کولی» با صدای محسن چاوشی، بدون شک یکی از ماندگارترین اجزای «آبان» بود که در تضاد با سایر بخش‌های ناپخته اثر، حس و حال مناسبی به تیتراژ پایانی می‌بخشید. موسیقی متن نیز در بخش‌هایی توانست فضای داستان را تقویت کند؛ اگرچه در قیاس با ضعف‌های عمده، این نقاط روشن کمتر به چشم آمد.

نکته مهم دیگر، لحن تلخ و اغراق‌شده‌ای است که سریال در پرداخت موضوعات اجتماعی برمی‌گزیند. نگاه سیاه و گاه سادیستی به مناسبات خانوادگی، رابطه میان قدرت و فساد، و نمایش افراطی از قربانی بودن زن در جامعه، نه‌تنها همدلی‌برانگیز نیست بلکه باعث گسست مخاطب از اثر می‌شود. سریال تلاش دارد خود را واقع‌گرا نشان دهد اما در عمل، مرز باریکی میان تلخی هنری و اغراق نمایشی را پشت سر می‌گذارد و گاه حتی به دام کلیشه‌های شعاری می‌افتد.

با پایان «آبان» این نکته بار دیگر پررنگ می‌شود که صرف استفاده از بازیگران بزرگ، موسیقی جذاب یا موضوعات حساس، نمی‌تواند موفقیت یک مجموعه نمایشی را تضمین کند. آنچه در نهایت باقی می‌ماند، داستانی است که در اجرا نتوانست ساختاری حرفه‌ای و اثربخش داشته باشد؛ مجموعه‌ای که با تبلیغات فراوان آغاز شد اما در پایان، بیشتر مخاطبانش را با حس ناتمام رها کرد.


 

 

ارسال نظر

آخرین اخبار