چرا نبرد امروز، یک نقطه عطف تاریخی برای ایران است؟
عباس پازوکی- تحلیلگر مسائل سیاسی

ایران در طول تاریخ خود، سرزمینی بوده در معرض طمع قدرتهای خارجی؛ از شرق تا غرب، از شمال تا جنوب. موقعیت استراتژیک، منابع غنی و تمدن دیرینه، سه ویژگیای هستند که همواره ایران را به هدف نخست لشگرکشیهای جهانی بدل کردهاند.
از حملات آشوریان و اسکندر مقدونی گرفته تا یورش مغولان و تیمور و سپس عثمانیها و استعمارگران اروپایی، ایران هیچگاه از تهدید مصون نبوده است. بررسی تاریخ جنگهای تحمیلی به ایران نشان میدهد که تنها در دوران کلاسیک و اسلامی، دستکم ۲۰ نبرد بزرگ مستقیم به این سرزمین تحمیل شده، و اگر درگیریهای کوچکتر و منطقهای را نیز در نظر بگیریم، این عدد به صدها مورد میرسد.
سرزمینهایی که با جنگ از ایران جدا شدند
این تاریخ خونین، همواره با پیامدهای تلخ جغرافیایی نیز همراه بوده است. نگاهی به نقشه سیاسی امروز منطقه، یادآور این واقعیت است:
• قفقاز جنوبی (گرجستان، ارمنستان، جمهوری آذربایجان و داغستان) پس از جنگهای ایران و روس و امضای عهدنامههای گلستان و ترکمانچای از ایران جدا شدند.
• بخشهایی از شرق کشور در دوره صفوی و افشاری با یورش افغانها تجزیه شدند.
• عراق عرب یا بینالنهرین در جریان درگیریهای طولانیمدت با امپراتوری عثمانی، بهتدریج از حوزه نفوذ ایران خارج شد.
• جنوب ایران و خلیج فارس نیز بارها مورد اشغال بریتانیا قرار گرفت؛ از جزایر ایرانی تا بوشهر.
• بحرین در دهه ۵۰ شمسی با فشار انگلستان و سازوکارهای ساختگی بینالمللی، به شکلی کاملاً تحمیلی از ایران جدا شد.
در قرن بیستم نیز، ایران در جنگهای جهانی اول و دوم عملاً به اشغال متفقین درآمد و منابع راهبردی آن در اختیار بیگانگان قرار گرفت. جنگ هشتساله تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران در سال ۱۳۵۹ و در آخر تجاوز سگ هار غربی ها در خاورمیانه در ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ که با هدف تغییر رژیم و تجزیه ایران صورت گرفت نیز جدیدترین حلقه از زنجیره این تعرضها بود.
تفاوت امروز با دیروز
با این همه، نقطه تمایز دوران معاصر، نه در حجم تهدیدها، بلکه در نوع ایستادگی ملت ایران است. امروز جمهوری اسلامی ایران، برخلاف دورههای گذشته، نهتنها تسلیم خواست قدرتهای بیگانه نشده، بلکه با اتکا به قدرت انسجام ملی ایرانیان وطن دوست و بازدارندگی دفاعی، توانسته جلوی تحقق پروژههای تجزیهطلبانه و جنگافروزانه را بگیرد.
تحریمها، ترورها، جنگهای نیابتی و عملیات روانی، جایگزین توپ و تانک شدهاند. اما هدف همان است: شکستن مقاومت ایران و بازگرداندن آن به دوران وابستگی و تجزیه.
امروز، ایران دیگر میدان تاختوتاز قدرتهای جهانی نیست؛ بلکه بازیگری است که آینده منطقه را شکل میدهد. دعوای اصلی غرب و متحدان منطقهایاش با جمهوری اسلامی، نه بر سر برنامه هستهای یا مسائل حقوق بشر، بلکه بر سر «حق ملت ایران برای استقلال، اقتدار و حضور مؤثر در معادلات جهانی» است.
دیگر حنای حقوق بشر غربی ها با حمایتشان از جولانی تروریست و تحریم گزارشگر ویژه سازمان ملل در زمینه فلسطین، هیچ رنگی ندارد و همه چیز کاملا شفاف و روشن است. غرب دنبال تجزیه ایران و شکل گیری خاورمیانه جدید است.
ایستادگی، کافی نیست؛ انسجام هم لازم است
در این شرایط ایستادگی شرط لازم است ولی بهتنهایی کافی نیست. تجربه نشان داده که هیچ قدرتی بدون انسجام داخلی، پیروز میدانهای بزرگ تاریخ نشده است. در شرایطی که دشمن به جنگ ترکیبی روی آورده و تکیهگاه او نه تانک، که تفرقه و شبهروایت است، انسجام ملی مهمترین سرمایه راهبردی ایران به شمار میرود.
باید در برابر عناصر نفوذی و وحدتشکن هوشیار بود؛ همانها که با شعار نقد، عملاً تیشه به ریشه اعتماد عمومی میزنند و با تحریف واقعیتها، بستر دخالت بیگانه را فراهم میکنند.
در کنار نهادهای نظامی و امنیتی، رسانه ملیِ واقعی و مقتدر نیز یک رکن حیاتی در این میدان نبرد است؛ رسانهای که بتواند روایت ملی را بسازد، تحریفها را افشا کند و اعتماد عمومی را بازسازی نماید.
آنچه امروز در جریان است، صرفاً یک رویارویی ژئوپلیتیک نیست؛ بلکه آزمونی برای بلوغ تاریخی یک ملت است. ملتی که اگر همصدا و متحد بماند، میتواند نهتنها از این پیچ خطرناک عبور کند، بلکه چرخه تلخ صدها سال تعرض و تجاوز را برای همیشه خاتمه دهد.