EN
به روز شده در
کد خبر: ۵۳۰۶۶
وزیر پیشین امور خارجه مطرح کرد:

برای رهبری و بسیاری از ایرانیان، برنامه هسته‌ای آزمونی بوده برای مقاومت در برابر فشار برای تسلیم

وزیر پیشین امور خارجه گفت: طنز تلخ تاریخ در این است که همان کشورهایی که امروز ایران را به‌دروغT به دنبال‌کردن سلاح هسته‌ای متهم می‌کنند، همان‌هایی بودند که در آن سال‌های سیاه از صدام حسین حمایت کردند.

برای رهبری و بسیاری از ایرانیان، برنامه هسته‌ای آزمونی بوده برای مقاومت در برابر فشار برای تسلیم

متن سخنرانی محمدجواد ظریف، وزیر پیشین امور خارجه، در شصت‌وسومین کنفرانس پاگواش در هیروشیما ژاپن به شرح ذیل است: 

دوستان گرامی،

مایه افتخار است که امروز در شصت‌وسومین کنفرانس پاگواش در شهر هیروشیما در کنار شما حضور دارم. صمیمانه‌ترین سپاس خود را تقدیم برگزارکنندگان این نشست می‌کنم که مرا به جمع این گروه برجسته از دانشمندان، سیاست‌گذاران، رهبران جامعه مدنی و اندیشمندان از سراسر جهان دعوت کردند. امروز، من نه از جایگاه رسمی دولتی – که هیچ منصب دولتی ندارم – بلکه در مقام شخصی خود، به‌عنوان یک استاد دانشگاه و بنیان‌گذار و رئیس مؤسسه  پایاب – نهادی غیردولتی که به طراحی فرصت های الهام‌بخش برای آینده اختصاص دارد – با شما سخن می‌گویم. امیدوارم با همکاری شما بتوانیم راه‌هایی برای ساخت آینده‌ای امن‌تر و انسانی‌تر بیابیم.

بودن در هیروشیما، هشتاد سال پس از نخستین و امیدوارم آخرین استفاده از سلاح هسته‌ای، احساس عمیقی از مسئولیت اخلاقی در انسان برمی‌انگیزد. این شهر که روزی به‌طور کامل در آتش فاجعه‌ی بمب اتم نابود شد، امروز به یادگاری جاودان از حماقت و در عین حال تاب‌آوری بشر بدل شده است.

هیروشیما تنها یادآور تراژدی‌ای غیرقابل تصور نیست؛ بلکه نماد توانایی بشریت است در برخاستن از میان ویرانی و ایستادن در صف مدافعان جهانی عاری از کابوس نابودی هسته‌ای.

ما ایرانیان نیز طعم تلخ سلاح‌های کشتار جمعی و رنجی را که بر جان انسان‌ها می‌نهد، از نزدیک چشیده‌ایم. ملت ما خود قربانی چنین بربریتی بوده است. در جریان جنگ تحمیلی صدام حسین علیه ایران، رژیم او با بی‌رحمی و در کمال مصونیت، به‌طور سازمان‌یافته عوامل شیمیایی را علیه رزمندگان ما، غیرنظامیان بی‌گناه، و حتی شهروندان عراقی به کار گرفت.

شب گذشته، قدم زدن در میان تصاویر هولناک بیش از ۱۴۰ هزار قربانی و نزدیک به ۶۵۰ هزار بازمانده «هیبا‌کوشا» در موزه صلح هیروشیما، مرا به یاد روزی انداخت که در سال ۱۹۸۸ در فرودگاه جان اف. کندی نیویورک از قربانیان کُردِ عراقیِ حملات شیمیایی استقبال می‌کردم. آنان برای درمان آمده بودند و تنها نمونه‌ای کوچک – مانند ده‌ها هزار ایرانی – بودند که با سلاح‌های شیمیایی به قتل رسیدند، و بسیاری دیگر که با جراحات مادام‌العمر دست‌وپنجه نرم می‌کنند؛ جراحاتی که تا امروز نیز بازماندگان و خانواده‌هایشان را رنج می‌دهد.

پس برای ایرانیان، سلاح‌های کشتار جمعی صرفاً یادگار گذشته‌ای دور نیستند؛ بلکه اهریمنی است که هنوز زندگی و کرامت قربانیان خود را می‌فرساید.

طنز تلخ تاریخ در این است که همان کشورهایی که امروز ایران را به‌دروغ به دنبال‌کردن سلاح هسته‌ای متهم می‌کنند، همان‌هایی بودند که در آن سال‌های سیاه از صدام حسین حمایت کردند. او را مسلح کردند – حتی با سلاح‌های شیمیایی – برایش منابع مالی فراهم آوردند و در برابر جنایاتش چشم بستند. حتی زمانی که شواهد غیرقابل انکار ارائه شد، آن‌ها ترجیح دادند مصلحت ژئوپلیتیکی را بر مسئولیت اخلاقی مقدم دارند.

اجازه دهید خاطره‌ شخصی دیگری را با شما در میان بگذارم که عمق آن خیانت را به‌روشنی نشان می‌دهد. در میانه دهه ۱۹۸۰، زمانی که دانشجویی جوان بودم و هم‌زمان به‌صورت پاره‌وقت در عرصه دیپلماسی فعالیت می‌کردم، به رئیس وقت شورای امنیت سازمان ملل متحد ــ که سفیر فرانسه بود ــ مراجعه کردم تا او را از به‌کارگیری سلاح‌های شیمیایی علیه ایران آگاه سازم. پاسخ او تکان‌دهنده بود: «من مجاز نیستم در این‌باره با شما گفت‌وگو کنم».

به‌گزارش نیویورک تایمز، پنتاگون نیز از به‌کارگیری این سلاح‌ها چندان «وحشت‌زده» نبود؛ این هم فقط «روشی دیگر برای کشتن انسان‌ها» تلقی می‌شد.

هفت گزارش تحقیقی سازمان ملل متحد استفاده از سلاح‌های شیمیایی علیه ایران را تأیید کرد، اما در طول تمامی سال‌های تجاوز صدام علیه ما، حتی یک قطعنامه در محکومیت او از سوی شورای امنیت صادر نشد. البته وقتی به کویت حمله کرد، همه‌چیز تغییر کرد.

دقیقاً به‌دلیل همین تجربه‌ تاریخی دردناک ــ نه علی رغم آن ــ است که ایران همواره موضعی قاطع در مخالفت با سلاح‌های کشتار جمعی اتخاذ کرده است. به باور من، مخالفت ایران صرفاً لفاظی سیاسی نیست، بلکه تصمیمی راهبردی است.

در سه دهه گذشته، برنامه هسته‌ای ایران غالباً از دو منظر کلان مورد بررسی قرار گرفته است. مخالفان آن را به‌عنوان تلاشی مخفیانه برای دستیابی به سلاح‌های هسته‌ای تصویر کرده‌اند. بسیاری از شما به یاد دارید که از اواسط دهه ۱۹۹۰، نتانیاهو بارها با هراس‌افکنی، مدعی می‌شد ایران تنها چند هفته یا ماه با ساخت بمب هسته‌ای فاصله دارد. در مقابل، گروهی دیگر فعالیت‌های هسته‌ای ایران را پیگیری قانونی فناوری پیشرفته می‌دانستند،  به نحوی که در آستانه تولید سلاح قرار بگیرد. هر دو دیدگاه بر این فرض نادرست مشترک استوارند که موضوع برنامه هسته‌ای ایران در نهایت ساخت سلاح است.

اجازه دهید برداشت خود را از پافشاری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر ادامه برنامه هسته‌ای بیان کنم؛ با  اینکه ایشان هم فتوایی دارند که سلاح‌های هسته‌ای را ممنوع می‌داند و با اینکه این برنامه هیچ ارزش بازدارندگی ندارد. برای ایشان، موضوع همواره امری بسیار عمیق‌تر و اصیل‌تر بوده است: عزت.

ایشان به دنبال برنامه هسته‌ای صلح‌آمیز بوده است دقیقاً به این دلیل که دیگران – از طریق تهدید، تحریم و ارعاب – به ایران گفته‌اند چنین کاری انجام ندهد. برای رهبری – و بسیاری از ایرانیان – برنامه هسته‌ای هرگز در راستای جست‌وجوی سلطه نبوده است؛ بلکه آزمونی بوده است برای مقاومت در برابر فشار برای تسلیم.

به این نکته توجه کنید: چهار دهه تحریم، حملات سایبری و ترور نتوانسته است ایران را مجبور به تسلیم یا ساخت بمب کند. چیزی که این برنامه را حفظ می‌کند، نه جاه‌طلبی نظامی و نه بازدارندگی، بلکه احترام به خود است. حتی تجاوز اخیر و توجیه ناپذیر دو قدرت هسته‌ای نیز نتوانسته این واقعیت را تغییر دهد.

امیدوارم ایالات متحده دو نتیجه بسیار مهم را از همکاری با تجاوز ناموفق اسرائیل گرفته باشد.هرچند آموختن از تاریخ ضروری است، اما نباید آن را به زندانی بدل کرد که امکانات آینده را محدود می‌سازد. گذشته می‌تواند راهنما باشد، اما نباید سرنوشت ما را تعیین کند. در این چارچوب، امیدوارم ایالات متحده شجاعت لازم برای آموختن و پیش‌رفتن را پیدا کند.

نخست، این تجاوز به اهداف خود نرسید. اسرائیل با بی‌پروایی دچار یک اشتباه محاسباتی ناشیانه شد و نفهمید که ایرانیان همواره در برابر متجاوز متحد می‌شوند.

علاوه بر این این درگیری نشان داد که ایران هم توان و هم اراده واردکردن آسیب جدی به دو قدرت هسته‌ای را دارد. من جنگ‌طلب نیستم و از کشته شدن هیچ انسانی خشنود نمی‌شوم، اما واقعیت‌ها انکارناپذیرند: ایران نشان داد که می‌تواند سراسر اسرائیل را هدف قرار دهد، در حالی که در ۲۲ استان از ۳۱ استان ایران حتی صدای یک گلوله شنیده نشد. در مقابل، همه نقاط اسرائیل اثر موشک ‌های ایران را احساس کردند، و این واقعیت، تفاوت در میزان آسیب‌پذیری را به‌روشنی آشکار ساخت.

درس دوم برای آمریکا این است که توان هسته‌ای ایران هرگز – آن‌گونه که ترامپ در توهم می‌پنداشت – «نابودشدنی» نیست. توان واقعی ایران نه در سانتریفیوژها و نه در ذخایر اورانیوم، بلکه در دانش، تخصص فناورانه و خلاقیت دانشمندان ایرانی نهفته است. آن‌ها کوشیدند بهترین‌های ما را بکشند، اما زیربنای علمی را نمی‌توان نابود کرد.

از این‌رو، به سود ایالات متحده است که از خیال تسلیم بی‌قید و شرط ایران دست بردارد و به گفت‌وگویی واقعی روی آورد؛ گفت‌وگویی با هدف تضمین شفافیت و  صلح‌آمیز ماندن این توان پیشرفته.

آنچه در میانه گفت‌وگوهای دیپلماتیک به این تجاوز بی‌دلیل و شکست‌خورده انجامید، ریشه در نوعی «نقص شناختی» دارد؛ در عمق آن، «شکاف عزت» نهفته است — فاصله‌ای میان برداشت غرب از ایران و درکی که ایرانیان از خود دارند.

راه‌حل پایدار زمانی ممکن است که ایران نه به‌عنوان تهدیدی همیشگی که باید مهار یا تحقیر شود، بلکه به‌عنوان شریکی برابر با منافع و نقش مشروع در امور جهانی شناخته شود. این تغییر، مستلزم ساخت چارچوبی تازه برای تعامل بر پایه احترام متقابل، شفافیت و توسعه مشترک است.

ایران نیز باید از «الگوی تهدید» رهایی یابد. پس از دویست و بیست سال تحقیرهای مکرر از سوی قدرت‌های خارجی، ایران اکنون ثابت کرده که هرچند با هزینه‌های انسانی و اقتصادی سنگین، دوران «بزن و دررو» به پایان رسیده است. امروز جهان می‌داند که ایران طعمه آسانی نیست. ابرقدرتی که سالانه بیش از ۸۰۰ میلیارد دلار در سال برای ارتش خود هزینه می‌کند، نتوانست ایران را که کمتر از ۱۰ میلیارد دلار برای دفاع هزینه می‌کند، تحقیر کند.

در واقع، همان ابرقدرت ناچار شد پیش از آغاز بمباران‌های غیرقابل توجیه علیه تأسیسات تحت نظارت بین المللی ما، تمامی نیروهایش را از پایگاه‌های اطراف ایران تخلیه کند.

با این اعتماد به‌دست‌آمده، ایران اکنون می‌تواند با جهان وارد تعامل شود. زمان آن فرا رسیده که ما – ایران،منطقه‌ و جامعه جهانی – از «آینده پیش‌فرض» ساخته‌شده بر خطاها و کینه‌های گذشته به‌سوی «آینده‌ای خلق‌شده» بر پایه ظرفیت‌های بی‌پایان پیش‌رو حرکت کنیم.

پاره‌ای از آنچه غرب باید انجام دهد را گفتم، اکنون به چند اقدام مشخص اشاره می‌کنم که ایران می‌تواند با تکیه بر اعتماد تازه خود انجام دهد:

اول: توانمندسازی مردم ایران

شهروندان ایران بزرگ‌ترین سرمایه این کشورند. در طول دهه‌ها جنگ، تحریم‌های اقتصادی و انزوای بین‌المللی ـ و در طول هزاران سال پیش از آن ـ ایرانیان همواره تاب‌آوری و استقامت شگفت‌انگیزی از خود نشان داده‌اند و دشواری‌ها را به فرصت تبدیل کرده‌اند.  برای ساختن آینده‌ای روشن‌تر، ایران باید پرورش این سرمایه انسانی را نه از منظر تهدیدهای بیرونی، بلکه در چارچوب گسترده‌ای از ظرفیت‌های درونی و نقش‌آفرینی جهانی در اولویت قرار دهد.

دوم: تقویت دفاع

پذیرش «الگوی فرصت» به معنای ساده لوحی در برابر تهدیدها نیست. ایران هشیار خواهد ماند. ایران هنوز کمتر از هر بازیگر کنشگر عمده منطقه برای دفاع هزینه می‌کند. برای حفظ امنیت باید توان دفاعی خود را تقویت کنیم و هم‌زمان برای محدودسازی هزینه‌های نظامی در سطح منطقه تلاش نماییم.

سوم: ساخت منطقه‌ای قوی

جغرافیای ایران ما را در موقعیتی منحصر به‌فرد برای پیونددهی غرب آسیا و قفقاز قرار داده است. آقای روحانی، رئیس‌جمهور اسبق، ابتکار «طرح صلح هرمز»‌ را پیشنهاد داد و من نیز سال گذشته – به‌عنوان معاون رئیس‌جمهور- در یک مقاله در مجلسه اکونومیست  «انجمن گفت‌وگوی مسلمانان آسیای غربی» یا «طرح مودت» را ارائه کردم تا با تکیه بر پیوندهای فرهنگی و اقتصادی، خصومت‌ها را با دوستی جایگزین کرده و به پیمان عدم تجاوز منطقه‌ای برسیم.

این ابتکارات در گذشته اغلب با مقاومت ناشی از ذهنیت‌هایی که در بازی جمع صفر ریشه دارند مواجه می‌شدند. با این حال، تحولات اخیر نگرش روان‌شناختی منطقه را دگرگون کرده است. حملات اسرائیل به غزه، لبنان، سوریه، ایران، یمن و حتی قطر در طی تنها شش ماه، احساس مشترکی از آسیب‌پذیری پدید آورده که می‌تواند، به‌گونه‌ای به ظاهر متناقض‌، به پایه‌ای برای همکاری بدل شود.

تصور کنید چه ظرفیت‌های تحول‌آفرینی می‌تواند پدید آید: شبکه‌های به‌هم‌پیوسته انرژی؛ مراکز مشترک پژوهش‌های هسته‌ای؛ طرح‌های نمک‌زدایی؛ کریدورهای اقتصادی که منابع آسیای مرکزی را به مسیرهای تجاری اقیانوس هند پیوند می‌دهند؛ و تبادلات فرهنگی برای پاسداشت میراث مشترک. این ایده‌ها می‌توانند با حمایت سازمان ملل متحد، از سطح مفاهیم اولیه به ساختاری منسجم برای صلح منطقه‌ای تکامل یابند.

چهارم: احیای دیپلماسی جهانی

بدبینی عمیق ایران نسبت به غرب بی‌پایه نیست؛ و از تاریخی طولانی و دردناک از خیانت‌ها برمی‌خیزد ـ از کودتای ۱۳۳۲ تا خروج یک‌جانبه ایالات متحده از برجام در سال ۲۰۱۸ ادامه می‌یابد، و با ناتوانی اروپا در عمل‌کردن به تعهداتش تداوم می‌یابد. در تازه‌ترین نمونه، به دیپلماسی نه با تعامل، بلکه با بمباران پاسخ دادند و گفت‌وگو را با خشونت پاسخ گفتند. اعتمادی را که با دشواری و در گذر زمان ساخته شد بود بارها به‌سادگی فرو ریختند.

با این حال، با وجود این سابقه‌ مأیوس‌کننده، ایران و غرب در پرهیز از درگیری مستمر منافع حیاتی و مشترک دارند. برجام ثابت کرد که گفت‌وگو می‌تواند ثمربخش باشد، اما فروپاشی آن نشان داد که صلح تا چه اندازه شکننده می‌شود وقتی یک طرف توافق را ابزاری گذرا برای اهداف سیاسی خود می‌انگارد.

برای رهایی از این چرخه‌های بی‌پایان بحران، باید به‌صورت جمعی سازوکارهای تازه‌ای در سطح منطقه‌ای و جهانی ایجاد کنیم که به‌جای فرسایش اعتماد، بر نهادینه‌سازی آن اولویت دهند.

ابتکار دیگری که من و یکی از همکارانم چند ماه پیش در روزنامه گاردین پیشنهاد کردیم، «شبکه خاورمیانه برای فعالیت‌های هسته‌ای و سازوکار منطقه‌ای» یا مناره است — واژه‌ای که در زبان عربی به‌معنای «فانوس» یا «چراغ راه» است.

طرح «مناره» چشم‌انداز ایجاد شبکه‌ای منطقه‌ای و همکاری‌محور را ترسیم می‌کند که به منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای متعهد باشد و در عین حال از ظرفیت همکاری صلح‌آمیز هسته‌ای بهره گیرد.

این شبکه باید شامل یک کنسرسیوم غنی‌سازی نیز باشد تا توانمندی‌های موجود کشورهای منطقه را در قالب تلاشی جمعی، صلح‌آمیز و شفاف گرد هم آورد. نکته کلیدی این است که شبکه مذکور باید سازوکارهای نظارتی نیرومندی، از جمله بازرسی‌های متقابل، را در بر گیرد تا اعتماد متقابل از مسیر شفافیت تقویت شود.

این ابتکار برای همه کشورهای خاورمیانه‌ای که مایل‌اند از سلاح هسته‌ای صرف‌نظر کرده و به نظام‌های سخت‌گیرانه پادمان پایبند باشند، باز خواهد بود. مأموریت آن این است که موضوع هسته‌ای را از منبعی برای تنش به بستری برای همکاری تبدیل کند.

تصور کنید دانشمندانی از ایران، عربستان سعودی، مصر و ترکیه در آزمایشگاه‌هایی مشترک شانه‌به‌شانه کار می‌کنند — جایی که سوءظن به هم‌افزایی و رقابت به همکاری تبدیل می‌شود.

دوستان عزیز

باید خود را از زنجیر شکست‌ها، رنجش‌ها و ناتمامی‌های گذشته رها کنیم؛ آنچه سال‌ها ما را از دیدن فرصت‌های واقعی و دست‌یافتنی بازداشته است. اکنون زمان آن فرا رسیده تا حقیقتی بنیادین را بپذیریم: امنیت ما ذاتاً به هم پیوسته است؛ هیچ کشوری نمی‌تواند امنیت خود را بر پایه ناامنی دیگران بنا کند. امنیت خریدنی نیست، و صلح را نمی‌توان با انبوه سلاح‌های وارداتی تضمین کرد. صلح و امنیت نیازمند پرورش اعتمادند.

ما که امروز در هیروشیما گرد هم آمده‌ایم، باید به یاد آوریم که ویرانی سرنوشت ما نیست. دانشمندان برجسته‌ای که در این تالار حضور دارند، نشان می‌دهند همان ذهن انسانی که اتم را شکافت، توانایی والاتری نیز برای التیام زخم‌هایی دارد که خود ایجاد کرده است.

آینده را نه آنان که از ترس سلاح می‌سازند، بلکه کسانی رقم خواهند زد که شهامت تخیل و الهام‌بخشی دارند.

خبرهای اخیر نگران‌کننده‌اند. دستور ترامپ برای از سرگیری آزمایش‌های هسته‌ای ایالات متحده ـ به بهانه توسعه موشک‌های هسته‌ای در روسیه ـ چیزی جز ریاکاری آخرالزمانی او نیست. ما نباید تماشاگر بمانیم. هیچ مکانی شایسته‌تر از هیروشیما وجود ندارد تا در آن تصمیم بگیریم دیوانگی(MAD) «نابودی متقابل تضمین‌شده» را با خرد روشنگرانه اصلاح «MEND» جایگزین کنیم؛ مفهومی که می‌تواند دو هدف متقابلاً تقویت‌کننده را در بر گیرد:

«همکاری متقابل برای خلع سلاح هسته‌ای»

و

«همکاری متقابل برای پروراندن توسعه»

پس بیایید روابط خود را ترمیم کنیم تا جهان را نیز ترمیم کنیم تا درخور انسانیت مشترک ما باشد.

سپاسگزارم.

ارسال نظر

آخرین اخبار