EN
به روز شده در
کد خبر: ۵۰۱۲۳

دیپلماسی و لحظه اکنون کشور

گروه سیاسی آوش/ زینب اسماعیلی

در یک‌ ماه گذشته دیپلماسی موج‌های متعددی را از سر گذرانده‌ که اقتضای زمانی این موعد بود. از حضور در مجمع عمومی سازمان ملل و جلسات و ملاقات‌های حاشیه‌ای آن تا گذراندن اسنپ‌بک و صلح غزه و دو راهی پیوستن به حمایت از صلح یا عبث دانستن آن. 

در این دوه زمانی دو محور و تقاضا از سوی بخشی از جامعه بسامد بالایی پیدا کرد؛ اولی تقاضای ملاقات مسعود پزشکیان با دونالد ترامپ در نیویورک و دیگری رفتن رئیس‌جمهور یا وزیرخارجه به شرم‌الشیخ. هر دو تقاضا نیز با جواب منفی دولت و به طور عمومی نهاد حاکمیت مواجه شد و موجی از فشار و جوی منفی را با خود همراه کرد. 

اکنون نه قصد ارزیابی درست یا غلط بودن تقاضای طیفی از فعالان و عقلای جامعه سیاسی داخلی کشور را داریم و نه درست یا نادرست دانستن عدم ملاقات در نیویورک یا نرفتن به شرم‌الشیخ. مساله این یادداشت اتفاقا در نقطه‌ اکنون است؛ بعد از عبور از ترامپ و شرم الشیخ. 

جایگاه سبد رای کجاست؟

اکنون در نقطه‌ای قرار داریم که بخش گسترده‌ای از همراهان سابق دولت از عملکرد آن در حوزه دیپلماسی ناراضی هستند همان‌طور‌که در حوزه‌های دیگر مانند اقتصاد، جامعه، بهداشت و ... عملکرد درخشانی از خود نشان نداده‌ است. اکنون و در نقطه حال پاسخ دولت و همکارانش به آن‌ها چیست؟ این‌که دولتی از طیفی رای بگیرد و بعد به همان طیف و خواست‌هایش پشت کند در کجا و کدام اتمسفر سیاسی قابل قبول است؟ دولت دوازدهم دقیقا این رفتار را تجربه کرد و نتیجه آن‌را در قهر بخشی از طیف‌های سیاسی با صندوق رای دیدیم. آیا می‌خواهیم آن تجربه را تکرار کنیم؟ برای اقناع افکارعمومی داخلی چه اقدامی صورت می‌دهیم؟ تنها ایستادن جناب بقایی، سخنگوی وزارت خارجه، پشت تریبون  و تکرار این‌که هیچ برنامه‌ای برای ملاقات با اروپایی‌ها نداریم. هیچ برنامه‌ای رای ملاقات با ویتکاف نداریم و ... مساله را بغرنج‌تر نمی‌کند؟ در مقابل این‌ همه برنامه‌ ملاقات نداشتن‌ها، چه برنامه‌ای داریم؟ این‌که حیاط وزارت امور خارجه تک خودروهایی با شماره سیاسی و پلاک دیپلماتیک پارک است، نشان دهنده برنامه داشتن است یا رفاقت با رفقای خاص و محدود؟  

وزیری که محبوبیتش کم شده 

بدون‌شک انتخاب سیدعباس عراقچی به عنوان وزیرامور خارجه که به‌عنوان معاون محمدجواد ظریف شناخته شده بود این پیش فرض را قوت می‌بخشید که او مسیر ظریف را ادامه خواهد داد. اگرچه او در واکنش به برجام یا قطعنامه‌های شورای امنیت و اسنپ‌بک همان مسیر را پیش برد اما در حوزه‌های زیادی سعی کرد جایی بایستد که خیلی مطلوب سبد رای دولت متبوعش نبود بلکه بیشتر مطلوب هواداران رقیب بازنده بود. اگرچه یک اصل کلی در مورد وزیر امور خارجه وجود دارد و آن این است که راندن وزیر به واسطه مواضع و اقدامات، کاری عبث است چون او بلد است در موقعیت تعریف شده چگونه خوب بازی کند نه آن‌که به واقع آن موقعیت موضع اوست. نباید یادمان برود که رویکرد فعلی رویکرد حاکمیت نسبت به مسایل است اگرچه انتظار می‌رفت عباس عراقچی تصمیم‌سازی و اقناع بیشتری از خود نشان دهد نه آن‌که در برخی موقعیت‌ها تندتر از طیف تندرو اقدام کند. به نظر می‌رسد عراقچی ابتدای انتخابش محبوبیت بیشتری داشت تا اکنون. 

برنامه‌ای داریم؟

در موضعی کاملا همسو با موقعیت‌های «نه به ترامپ» «نه به شرم‌الشیخ» این سوال قابل طرح است که «بسیار خوب، در لحظه اکنون، استراتژی دیپلماسی کشور چیست؟» واقعیت صحنه این است که خوب یا بد، فرصت برجام برای احیای دیپلماسی از دست رفته‌است و هنوز مشخص نیست با ابطال قطعنامه 2231 (که به برجام مشروعیت می‌داد) بازگشت تحریم‌های سازمان ملل در عمل رخ‌خواهد داد یا نه؟ در واقعیت چه کشورهایی به آن خواهند پیوست و اگر بپیوندند چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ البته این ملاحظه هم وجود دارد که بعد از خروج ترامپ از برجام، جزیره‌ای بودن اقتصاد ایران بار دیگر احیا شد‌ه بود و همچنان تجارت کشور در شرایط تحریمی انجام می‌شد. 

با این حال بهتر است نظریه‌پردازان سیاست‌خارجی کشور که تاکنون این کشتی را به این نقطه رسانده‌اند یک‌بار با هم اجماع کنند و نتیجه آن‌را به مردم اعلام دارند که در شرایط فعلی سیاست خارجی چه هدف و برنامه‌ای را دنبال می‌کند؟ بدیهی است که پاسخ‌هایی چون پیشگیری از جنگ و تلاش در راستای منافع ملی و ... جزو ذاتیات این کار است نه برنامه آن. 

عدم تعهد به کی یا چی؟

وزیر امور خارجه بعد از اعلام «نه به شرم‌الشیخ» برای حضور در نشست اجلاش جنبش عدم تعهد راهی اوگاندا شد. بودن در کنار 120 کشوری که خود را غیر متعهد به بلوک شرق یا غرب می‌دانند در ظاهر می‌تواند شورانگیز باشد اما در عمل و روی زمین حتی بنیان‌گذاران اصلی جنبش یعنی مصر، هند و اندونزی موقعیت ما نسبت به دو بلوک سابق جهانی و قدرت‌های فعلی را ندارند. ما با امریکا و عامل منطقه‌ایش اسراییل درگیریم، با روسیه و چین در شرق رفیقیم و به نوعی به آن‌ها وابسته شده‌ایم و با دیگران هم با توجه به مواضعشان نسبت به شرق و غرب موضع داریم. 

گذشته از این‌که چه عدم تعهدی است که ما و دیگران داریم؟ اکنون در لحظه حال، آیا اعضای جنبش عدم تعهد با ما کار می‌کنند؟ تجارت و تعامل خواهند داشت؟ یعنی آن‌ها نگران تحریم‌های امریکا و سازمان ملل نیستند؟ 

سهم‌شان در تجارت خارجی ما این‌را نشان نمی‌دهد که آن‌ها ترس از تحریم را قورت داده و یک آب هم رویش خورده باشند.        

سیاست ما با 15 همسایه چیست؟ 

بارها مقامات کشور این حرف را که روزی روی میزهای کارشناسی وزارت خارجه زده می‌شد تکرار می‌کنند که کشوری که 15 همسایه دارد قابل تحریم شدن نیست. در نگاه اول درست و کارشناسی به نظر می آید اما اگر کمی عمیق‌تر نگاه کنیم به مشکلات این نظریه برمی‌خوریم. چرا در همه این چهار دهه که همین 15 همسایه سر جایشان بودند، چه سطحی از دیپلماسی را با آن‌ها پیش برده‌ایم؟ همین کشورهای همسایه در کدام مساله سیاسی همراه ما بودند؟ چرا سهم ما از تجارت با آن‌ها اینقدر اندک است؟ چرا سیاست خارحی نتوانسته از همین کشورهای همسایه سبدی متنوع از تجارت فراهم کند. پاسخ این سوال چیزی غیر از تحریم و سوئیفت و تسلط دلار است؟ 

اظهارات مقامات مسؤل از گمرک و اتاق‌های بازرگانی و اقتصاد و ... نشان می‌دهد که «عراق، امارات‌متحده‌عربی، ترکیه، افغانستان و پاکستان» عمده‌ترین مقصد تجارت ایران هستند. طبق آمار سال‌های گذشته تجارت بدون نفت با همسایگان بین 20 تا 27 میلیارد دلار آورده برای کشور داشته‌است. با تاکید بر اینکه سیاست خارجی منافع محور می‌تواند بسترساز تجارت و جذب سرمایه باشد -‌اگرچه نهادهای دخیل در این حوزه دیگران و متعدد هستند- آیا اکنون باید به مردم گفت که تجارت خارجی که می‌توانیم جذب کنیم همین عدد 20 تا 27 میلیارد از صادرات و عددی مشابه از واردات است؟ یا برنامه‌ای برای افزایش این از طریق مراودات دیپلماتیک وجود دارد؟ یا کلا با بازگشت تحریم‌ها همین مبلغ هم کسر خواهد شد؟

این راه را پیموده‌ایم 

رفتن به جنبش عدم تعهد، گفت‌وگو با مقامات طالبان، ملاقات با آن مسؤل دیگر جبهه مقاومت و بسیاری از این دست اخبار برای ما آشنا است. ما نظیر دوره فعلی در سیاست خارجی را هم در دوره احمدی‌نژاد با صدارت منوچهر متکی بر وزارت خارجه و هم در دوره ابراهیم رییسی و وزارت حسین امیرعبداللهیان به خوبی در حافظه داریم. به عبارت دیگر این مسیر، «راهِ رفته»‌ است و نتیجه‌اش را هم دیده‌ایم. بااین‌حال اگر قرار است دوباره این مسیر طی شود دستکم علمی‌تر و با لحاظ بیشتر منافع ملی پیموده شود. بعید است این‌بار دکتر علی اکبر صالحی میان‌دار شود و مذاکره محرمانه با امریکا را آغاز کند. 

دیپلماسی مساله اصلی کشور است؟

با این حال، هر طرف که سر می‌چرخانی و هر جمع کوچک یا بزرگی دستکم نیم ساعتی از روزش را در گیر اخبار دیپلماسی است. از گعده زنگ تفریح معلمان مدارس تا مهندسانی که در نبود برنامه توسعه‌ای کشور در خواب و بیداری در چالش رفتن یا نرفتن از کشور به سر می‌برند. در این شرایط که تک تک‌مان گستردگی‌اش را می‌دانیم، به واقع دیپلماسی اصلی‌ترین مساله اکنون کشور است؟ دیپلماسی روزی مساله اصلی کشور بود که قرار شد با رفع تحریم‌ها اقتصاد جان دوباره بگیرد که شواهد نشان می‌دهد چنین چیزی تا اطلاع ثانوی در دستور کار نیست. پس در صدر مساله بودن دیپلماسی اکنون موضوعیتی ندارد. به نظر می‌رسد مساله اصلی اقتصاد و تورمی است که سفره‌های مردم را هر روز از پروتئین و لبنیات و مواد مغذی خالی می‌کند؟ آیا بهداشت اصلی‌ترین مساله کشور نیست که هر روزه آمار سرطان‌ها و بیماری‌ها بیشتر و بیشتر شنیده می‌شود و امید که حلّال همه آن‌هاست کم و کمتر می‌شود؟ 

واقعا مساله اصلی همچنان رفتن یا نرفتن به شرم‌الشیخ یا ملاقات کردن یا نکردن با ترامپ است؟ 

کاش اجازه دهیم نسخه پیچیدن برای دیپلماسی از کوچه و خیابان و جُنگ‌های تلویزیونی و تیترهای پر‌عتاب ژورنالیستی جمع شود و به کرسی‌های دانشگاه و وزارت امور خارجه که کارشناسانی آموزش دیده برای این کار دارد، بازگردد.  

ارسال نظر

آخرین اخبار