نگاهی به تفاوتهای ملونی و مکرون/ ملتها با رهبران خود به اوج میرسند یا سقوط میکنند
ایتالیا این روزها در مسیری خوب قرار گرفته، طوری که بازده اوراق قرضه دولتی 10 ساله آن با 3.575 درصد به فرانسه با 3.542 درصد نزدیک شده است و جورجیا ملونی در حال نشان دادن روی آرامش و اعتبار ایتالیا به اروپا است.

زمانی کلیشههای قاره سبز ساده بود: ایتالیا همیشه آدم بد اروپا بود و از یک بحران بدهی به بحرانی دیگر میرفت و هر دولت آن پیش از اینکه مهر حکمش خشک شود، فرو میپاشید. فرانسه نیز کشوری بود که به چشمانداز ثبات خود مینازید و به آن لبخند میزد. اما همه چیز در این دنیا از جمله بخت و اقبال خیلی سریع تغییر میکند. ایتالیا این روزها در مسیری خوب قرار گرفته، طوری که بازده اوراق قرضه دولتی 10 ساله آن با 3.575 درصد به فرانسه با 3.542 درصد نزدیک شده است و جورجیا ملونی در حال نشان دادن روی آرامش و اعتبار ایتالیا به اروپا است. اما در مقابل امانوئل مکرون مسئول ملتی است که به سمت هرجومرج میرود، نهادهایش در معرض فروپاشی است، اقتصادش به مویی بند است و جامعهاش در آتش میسوزد. حالا نوبت فرانسه است تا در آستانه «سالهای سربی» خود قرار گیرد.
وقتی آمار سخن میگویند
اعداد خود گویای همهچیز هستند. ایتالیا که زمانی کسری بودجه آن مترادف سر به فلک میکشید اکنون در حال بازگشت به نظم اقتصادی اروپاست. میزان کسری بودجه رم در سال جاری میلادی نزدیک به 3.3 درصد از تولید ناخالص داخلی است که کاملا در مسیر استانداردهای بروکسل است. در مقابل فرانسه دچار یک حفره نجومی کسری بودجه معادل 5.5 درصد تولید ناخالص داخلی شده و وعده داده این وضعیت در سال 2029 بهتر شود. اما آیندهای که ترسیم کرده آنقدر دور است که کاملا غیر ممکن به نظر میرسد. کاهش رتبه فرانسه توسط فیچ و ارتقای رتبه ایتالیا نیز تائیدی است بر آنچه بازارها قبلاً دریافته بودند؛ فرانسه در حال افول است و ایتالیا «مرد بیمار» سابق اروپا به پا خاسته است.
نقش رهبری
با این حال این تغییر جایگاهها را نمیتوان فقط بخاطر مسائل اقتصادی دانست. در این میان نباید نقش رهبری را نیز فراموش کرد؛ چیزی که شکاف بین ایتالیا و فرانسه در آن بسیار عمیق و گسترده است.
ملونی که قبلاً همه از او به عنوان یک ناسیونالیست محلی و بیتجربه یاد کرده و او را مورد تمسخر قرار میدادند انضباط و جسارتی نشان داده است که ایتالیا برای نسلها فاقد آن بود. او ائتلاف خود را حفظ کرده، بروکسل را بدون تسلیم شدن در برابر آن مدیریت کرده و حس ثباتی را از کشور خود به نمایش گذاشته که دههها فاقد آن بود. او با این کار اعتماد به نفس ایتالیا را که دههها بخاطر تغییرات پیاپی در نخست وزیری از دست رفته بود چه در سطح داخلی و چه در بعد جهانی به آن بازگردانده است. پس جای تعجب ندارد که این روزها ایتالیاییها این گونه خوشحال باشند.
برعکس ملونی، مکرون کشورش را از جمهوری پنجم که معمولاً مترادف اقتدار اجرایی و آرامش سیاسی بود به صحنه هرجومرج دائمی تبدیل کرده است: پنج نخستوزیر در کمتر از دو سال، و رئیسجمهوری که با چرخشهای سیاسی مداوم حکومت میکند و یک مجلس ملی که کارکرد لازم را ندارد.
فرانسه این روزها جذابیت مصنوعی که زمانی به آن میبالید را از دست داده و همه آنچه که دارد، رهبری خسته است که حتی قادر به تشکیل یک ائتلاف نیست. او منزوی و بیاهمیت در صدر سیستمی قرار گرفته که بارها از آن به عنوان «ایتالیایی شده» نام میبرند: یک کنایه تلخ باتوجه به تضاد کنونی بین دو کشور.
از زوال سیاسی تا انحطاط اجتماعی
زوال فرانسه صرفا در دولت آن خلاصه نمیشود بلکه اجتماع آن هم در همین مسیر قرار دارد. این را میتوان در خشمی که در خیابانهای این کشور شعله میکشد و در تجزیه بدنه سیاسی آن دید. مکرونیسم که در ابتدا به عنوان یک میانهروی جذاب، جوان و اصلاحطلب شناخته میشد به یک تکنوکراسی شکننده تبدیل شده که از زندگی عادی جدا و در حبابی پاریسی محصور شده و قادر به درک یا برقراری ارتباط با فرانسه واقعی نیست. میانهروی که مکرون ادعا می کرد مظهر آن است دیگر وجود ندارد و با آن مشروعیت نخبگان حاکم نیز از بین رفته است.
اگر ایتالیای ملونی نمادی است از اینکه چگونه یک «پوپولیست» بدنام میتواند به ثبات برسد و حکومت کند، فرانسه مکرون نمادی است از اینکه چگونه یک پسر طلایی میانهرو میتواند اختیار خود را از دست بدهد و چیزی جز هرجومرج بر جا نگذارد.
البته هیچ یک از اینها به معنای انکار مشکلات ایتالیا نیست. این کشور هنوز هم بدهی وحشتناکی دارد و به طرز خطرناکی مستعد سردرگمی و درگیری دولتی است. ملونی راهی طولانی در پیش دارد. اما با همه اینها ایتالیا در مسیر ثبات است و فرانسه در مسیر انحطاط. ملونی براحتی میتواند مدعی شود، ایتالیا را به ثبات رسانده و قدرت کشورش را در بروکسل احیا کرده اما مکرون مجبور است دست و پا بزند تا شاید بتواند به نوعی میراث ویرانی که برجا میگذارد را توجیه کند. زمانی هم که برود، کسی دلتنگش نخواهد شد.
درسهای تاریخ
آنچه تاریخ ثبت خواهد کرد نه کنایه بلکه درس است. ملتها نه بر اساس سرنوشت بلکه بر اساس رهبری به اوج میرسند و سقوط میکنند. ایتالیای ملونی فقط یک نماد از کشوری است که مدتها به عنوان غیرقابل اداره کنار گذاشته شده بود، اما توانسته با عزم و انضباط کنترل سرنوشت خود را دیگر بار به دست گیرد. اما فرانسه مکرون نمادی است از تکبر، بیاعتنایی و سیاستهای ناگهانی که میتواند حتی قویترین جوامع سیاسی را نیز دچار زوال کند. صعود ایتالیا به عنوان دستاورد ملونی به یادگار خواهد ماند و سقوط فرانسه میراث مکرون خواهد بود.
منبع: European Conservative