به روز شده در
کد خبر: ۷۲۸۵

مقاومت از درون: بازخوانی یک راهبرد

مقاومت از درون: بازخوانی یک راهبرد
اعتماد

"روزنامه اعتماد" در یادداشتی به قلم "قادر باستانی تبریزی" نوشت:

تاریخ نشان می‌دهد، نقطه اشتراک بسیاری از جنگ‌ها نه در مرزها، که در شکاف میان ملت‌ها و دولت‌ها شکل گرفته است. هر قدر که فاصله یک حکومت با مردم خود بیشتر باشد، احتمال کشیده شدن آن به ورطه جنگ یا شکست در برابر تهاجم، بیشتر می‌شود. مردمی بودن نه شعار که یک راهبرد دفاعی موثر در برابر تهدیدات نوین است؛ راهبردی که باید بازخوانی و بازسازی شود. پیشینه مداخلات نظامی در عراق، افغانستان، لیبی، یوگسلاوی و دیگر نقاط جهان نشان می‌دهد که تحقق سه عنصر کلیدی شامل بهانه نقض گسترده حقوق بشر، حمایت یا اتهام تروریسم و نیز تلاش برای دستیابی یا استفاده از سلاح‌های کشتار جمعی، بسترهای مشروع‌سازی یک حمله نظامی را فراهم می‌کند. هنگامی که این سه اتهام به‌نحوی باورپذیر به یک حکومت نسبت داده شود، قبح و هزینه بین‌المللی مداخله نظامی کاهش می‌یابد و حتی افکار عمومی جهانی آن را توجیه‌پذیر تلقی می‌کند. از سوی دیگر، تجربه مقاومت ایران در برابر حمله ارتش عراق، یا پایداری مردم اوکراین در برابر تجاوز روسیه، موید یک اصل بنیادین است که حمایت مردمی، موثرترین سپر در برابر هجمه خارجی است. همان‌گونه که دولت‌های استبدادی در برابر فشار خارجی زودتر از هم می‌پاشند، آن‌دسته از حکومت‌ها که پیوند عمیق‌تری با افکار عمومی و نهادهای مدنی خود دارند، در برابر تهدیدات، مقاوم‌تر ظاهر می‌شوند. مردمی بودن، صرفا به معنای پیروی از مدل‌های دموکراسی غربی نیست، بلکه مفهومی منعطف است که بسته به زمینه‌های فرهنگی، تاریخی و سیاسی هر جامعه، تعریف متفاوتی می‌یابد. آنچه تعیین‌کننده است، داوری مردم همان کشور است، نه برچسب‌ها و تبلیغات رسمی. در این میان، نباید فراموش کرد که بزرگ‌ترین پشتوانه امنیت ملی، اعتماد عمومی  است. فاصله گرفتن از مردم، به اسم حفظ اقتدار، چیزی جز تضعیف اقتدار نیست. اقدامات نمایشی، ابزارهای رسانه‌ای دولتی، یا نصیحت‌گویی از بالا به پایین، در جهانی که افکار عمومی هوشمندتر از هر زمان دیگر است، نه‌تنها کارآمد نیست، بلکه آسیب‌زا نیز هست. در مقابل، شفافیت، صداقت و ارتباط مستقیم با مردم، می‌تواند بیشترین بازدهی امنیتی را در بلندمدت داشته باشد. از این‌رو، تلاش برای پیوند واقعی میان حکومت و جامعه، نه فقط یک انتخاب سیاسی، بلکه یک ضرورت استراتژیک برای صیانت از تمامیت سرزمینی و ثبات کشور است. کسانی که خواسته یا ناخواسته با دامن‌زدن به شکاف‌های اجتماعی و مشروعیت‌زدایی از نهادهای حکمرانی، زمینه انزوا و بی‌اعتمادی را فراهم می‌کنند، ناآگاهانه یا آگاهانه، بر طبل توسعه شکاف می‌کوبند.

برای کمک به ایران عزیز، برای حفظ آینده‌ای باثبات، مقاوم و درخور شأن این سرزمین کهن و برای دورماندن از سناریوهای تلخ و ویرانگری که کشورهای دیگر را در کام نابودی فرو برده‌اند، تنها یک مسیر روشن و عقلانی پیش روی ماست؛ فاصله گرفتن آگاهانه و قاطعانه از بهانه‌هایی چون نقض حقوق بشر، حمایت از تروریسم و دستیابی یا تمایل به سلاح‌های کشتار جمعی؛ نه فقط در گفتار رسمی و ادبیات دیپلماتیک، بلکه در واقعیت‌های عینی، سیاست‌گذاری‌های داخلی و تصویر بین‌المللی جمهوری اسلامی ایران. هر اقدامی که عملا یا ظاهرا ما را به این سه‌گانه خطرناک نزدیک کند، همان اندازه که امنیت ملی را تضعیف می‌کند، به مخالفان ایران در سطح جهانی مجوز اخلاقی، رسانه‌ای و سیاسی برای اعمال فشار بیشتر یا حتی مداخله می‌دهد. و برعکس، هر تلاشی که این تصویر را اصلاح کند، هر گامی که در جهت شفافیت، پاسخگویی، پرهیز از خشونت و گفت‌وگوی منطقی با جهان برداشته شود، به‌طور مستقیم سپری در برابر تهدیدات بیرونی خواهد بود. این راهبرد نه نشانه ضعف است، نه عقب‌نشینی؛ بلکه نوعی بلوغ و پختگی سیاسی است که در جهان پُرآشوب امروز، خود یک عنصر قدرت به شمار می‌رود؛ زیرا قدرت واقعی، در ایجاد مشروعیت و همبستگی درون‌زا و مقبولیت برون‌زا نهفته است، نه صرفا در ابزارهای نظامی و لفاظی‌های تقابلی. پس اگر به ایران می‌اندیشیم، اگر آینده‌ای باثبات می‌خواهیم، باید با چشمانی باز، این مسیر را انتخاب کنیم؛ مسیر دوری از هرآنچه دشمنان می‌خواهند بهانه‌اش را داشته باشند و نزدیکی به مردم، عدالت، شفافیت، و عقلانیت سیاسی.  این وظیفه تنها بر دوش دولت نیست. رسانه‌ها، نخبگان، روحانیون، دانشگاهیان و جامعه مدنی نیز نقش ایفا می‌کنند. اما پیش از همه، حاکمیت باید پیشگام باشد.  زیرا تا زمانی که اعتماد داخلی ترمیم نشده، هیچ استراتژی خارجی به نتیجه نخواهد رسید. 

در جهان پُر مخاطره امروز، هیچ دیوار بلندی برای مصون ماندن وجود ندارد. آنچه کشورها را از سقوط باز می‌دارد، نه زرادخانه‌ها که حضور مردم پشت سر حکومت‌هاست و این حضور، نه با اجبار که تنها با اعتماد شکل می‌گیرد.

 اگر به دنبال امنیت پایدار، قدرت واقعی و مقاومت ملی هستیم، راه از دل مردم می‌گذرد، نه از راهروهای بسته و محصور قدرت. این نه شعار که تجربه تاریخی ملت‌هاست. واقعیت این است که دیگر دوره «زور بزن تا مردم دوستت داشته باشند» گذشته است! مردم امروز نه با بلندگو قانع می‌شوند، نه با نصیحت دلسوزانه از بالای تریبون. آنها با یک سرچ ساده، صد من حرف پیدا می‌کنند، پس اگر قرار باشد دلشان قرص شود، باید اول دلشان گرم شود. تاریخ هم ثابت کرده است که هیچ دیواری بلندتر از بی‌اعتمادی نیست و هیچ سلاحی قوی‌تر از «مردمی بودن» نیست.  چکیده کلام اینکه اگر می‌خواهیم کشتی‌مان در دریای پُرتلاطم جهانی سوراخ نشود، لابد بهتر است اول اطمینان حاصل کنیم که ملوان‌ها هنوز در کشتی‌اند... نه در قایق‌های نجات! مردم را دریابیم، چون بی‌آنها، حتی قوی‌ترین سلاح‌ها هم کارساز نیست.

 

برچسب ها

ارسال نظر

آخرین اخبار