افغانستان؛ نسخه ایران و چین برای عبور از فشار آمریکا
چین به عنوان یکی از قدرتهای برتر اقتصادی جهان، در سالهای اخیر با اجرای طرح عظیم کمربند و جاده، تلاش گستردهای برای ایجاد شبکههای اتصال زمینی و دریایی با کشورهای مختلف انجام داده است.
آرمان امروز در گزارشی نوشت:
چین به عنوان یکی از قدرتهای برتر اقتصادی جهان، در سالهای اخیر با اجرای طرح عظیم کمربند و جاده، تلاش گستردهای برای ایجاد شبکههای اتصال زمینی و دریایی با کشورهای مختلف انجام داده است.
یکی از مسیرهای استراتژیک این طرح، اتصال مستقیم چین به ایران از طریق خاک افغانستان است که نه تنها تبادل را تسهیل میکند، بلکه جنبههای ژئوپلیتیکی مهمی دارد. این اتصال میتواند از طریق کریدور واخان در شمال شرقی افغانستان یا مسیرهای ریلی مانند کریدور پنجملتی (چین-تاجیکستان-قرقیزستان-افغانستان-ایران) محقق شود.
هدف اصلی پکن از این پروژه، کاهش وابستگی به مسیرهای دریایی پرریسک مانند تنگه مالاکا و دریای جنوبی چین است که تحت نفوذ آمریکا قرار دارد. با ایجاد یک مسیر زمینی امن از طریق افغانستان به ایران، چین میتواند تجارت خود با خاورمیانه، دسترسی به منابع انرژی ایران و حتی ارتباط با اروپا را بدون دخالت مستقیم قدرتهای غربی تضمین کند. این استراتژی چین، عملاً به معنای حداقل رساندن نقش آمریکا در روابط سیاسی و تبادلات بین پکن و تهران است.
مسیرهای فعلی تجارت چین با ایران اغلب از طریق دریاها یا کشورهای واسط مانند قزاقستان و ترکمنستان میگذرد که ممکن است تحت فشار تحریمهای آمریکایی یا نظارت دریایی واشنگتن قرار گیرد. اما با اتصال مستقیم از افغانستان، چین یک کریدور جایگزین ایجاد میکند که کنترل آن بیشتر در دست خودش و شرکای منطقهای مانند طالبان و ایران است.
پروژههایی مانند ساخت جاده در کریدور واخان یا گسترش خط ریلی خواف-هرات به سمت مزارشریف و سپس به مرز چین، نشاندهنده پیشرفت واقعی این برنامه است.
طالبان نیز از این پروژهها استقبال کردهاند، زیرا برای افغانستان درآمد ترانزیتی، دسترسی به بازارهای بزرگ و سرمایهگذاری در معادن ایجاد میکند. در واقع، این اتصال میتواند افغانستان را به هابی برای تجارت منطقهای تبدیل کند و وابستگی آن به پاکستان را کاهش دهد.
یکی از نگرانیهای اصلی چین در این مسیر، حفظ امنیت و ثبات در افغانستان است. پکن نمیخواهد حضور نظامی آمریکا در این کشور، مانع پیشرفت پروژههایش شود. پایگاه هوایی بگرام، که بزرگترین پایگاه سابق آمریکا در افغانستان بود، به دلیل موقعیت جغرافیاییاش – نزدیک به مرزهای چین و مراکز هستهای احتمالی در سینکیانگ – برای واشنگتن اهمیت استراتژیک دارد.
اخیراً دونالد ترامپ اعلام کرده که آمریکا در تلاش برای بازپسگیری کنترل این پایگاه است و حتی تهدید کرده که اگر طالبان آن را واگذار نکنند، عواقب بدی در انتظار خواهد بود. اما چین به شدت با این ایده مخالف است. مقامات پکن تأکید کردهاند که تصمیمگیری در مورد افغانستان باید به دست خود افغانها باشد و هرگونه حضور نظامی خارجی، نقض حاکمیت این کشور است.
در واقع، چین با سرمایهگذاریهای سیاسی و دیپلماتیک خود بر طالبان، تلاش میکند این گروه را متقاعد کند که کنترل بگرام را به آمریکا نسپارد.
دلیل مخالفت چین روشن است: بازگشت آمریکا به بگرام میتواند نظارت مستقیم واشنگتن بر فعالیتهای چین در افغانستان و منطقه را افزایش دهد، پروژههای کمربند و جاده را تهدید کند و حتی امکان عملیات اطلاعاتی یا نظامی علیه منافع پکن را فراهم سازد.
چین که میلیاردها دلار در معادن افغانستان، جادهها و راهآهن سرمایهگذاری کرده یا قصد دارد بکند، نمیخواهد این تلاشها با حضور نظامی آمریکا مختل شود.
علاوه بر این، پایگاه بگرام میتواند به عنوان سکویی برای نظارت بر مسیرهای اتصال چین به ایران عمل کند و دخالت آمریکا را در این کریدور افزایش دهد. پکن با حمایت از طالبان در مجامع منطقهای مانند نشستهای چهارجانبه با روسیه، ایران و پاکستان، سعی دارد جلوی این سناریو را بگیرد.
روسیه و ایران نیز در این موضع با چین همسو هستند، زیرا بازگشت آمریکا به افغانستان میتواند تعادل منطقهای را به نفع غرب تغییر دهد.
در مقابل، طالبان نیز علناً با واگذاری بگرام به آمریکا مخالفت کردهاند و آن را نقض استقلال کشور میدانند. این موضع، تا حدی تحت تأثیر حمایتهای اقتصادی چین است که برای حکومت طالبان حیاتی به شمار میرود.
اگر طالبان کنترل بگرام را به آمریکا بسپارد، نه تنها اعتبار داخلی خود را از دست میدهد – زیرا یکی از شعارهای اصلیشان اخراج نیروهای خارجی بود – بلکه روابط نزدیک با چین را به خطر میاندازد.
چین با ارائه کمکهای سیاسی، سرمایهگذاری در معادن لیتیوم و مس، و حمایت دیپلماتیک، اهرم قوی برای تأثیرگذاری بر تصمیمات طالبان دارد.
استراتژی چین در اتصال به ایران از طریق افغانستان، بخشی از رقابت بزرگتر با آمریکا است. پکن میخواهد یک شبکه اقتصادی و سیاسی مستقل از نفوذ واشنگتن بسازد که همکاری نظامی، انرژی و امنیت را تضمین کند. مخالفت با واگذاری بگرام به آمریکا، دقیقاً در همین چارچوب قرار میگیرد: حفظ یک افغانستان بدون حضور نظامی غربی، برای تضمین موفقیت پروژههای بلندمدت چین.
این رویکرد نه تنها روابط چین و ایران را تقویت میکند، بلکه میتواند نقشه ژئوپلیتیک اوراسیا را به نفع قدرتهای شرقی تغییر دهد.
اگر این کریدورها تکمیل شوند، آمریکا نقش کمتری در کنترل جریان تجارت بین آسیای شرقی و خاورمیانه خواهد داشت و چین به عنوان بازیگر اصلی منطقه ظاهر میشود.
این تحولات نشاندهنده تغییر تدریجی تعادل قدرت جهانی است، جایی که اتصال زمینی جایگزین سلطه دریایی غرب میشود و افغانستان به عنوان پلی کلیدی در این معادله عمل میکند.