اسرائیل در مسیر خودویرانگری
اسرائیل از وضعیت بیثباتی استراتژیک رنج میبرد که میتواند به یک تهدید وجودی تبدیل شود. این وضعیت بویژه از زمان تشکیل دولت لیکود در اتحاد با صهیونیسم مذهبی در پایان سال 2022 و از زمان وقایع مسجدالاقصی آشکارتر شده است.
روزنامه ایران در گزارشی نوشت:
اسرائیل از وضعیت بیثباتی استراتژیک رنج میبرد که میتواند به یک تهدید وجودی تبدیل شود. این وضعیت بویژه از زمان تشکیل دولت لیکود در اتحاد با صهیونیسم مذهبی در پایان سال 2022 و از زمان وقایع مسجدالاقصی آشکارتر شده است. این فقدان توازن، منعکسکننده یک مشکل ساختاری داخلی و خارجی است که به دلیل ماهیت جامعه صهیونیستی و کنترل جریانهای مذهبی راستگرا و افراطی بر سیستم حکومتی در اسرائیل، غلبه بر آن دشوار است.
اسرائیل برای دههها، تنوع مذهبی و فرهنگی را در جمعیت شهرکهای صهیونیستی با تأسیس نهادهای قانونگذاری، سیاسی و قضایی مدرن مدیریت کرد که به آن امکان غلبه بر بحرانها و تناقضات داخلی متعدد را میداد. با این حال، دو سال گذشته در بیثبات کردن این سیستم بسیار مهم بوده است. از دست دادن تعادل استراتژیک نشان میدهد که یک موجودیت یا نهاد به دلیل محاسبات و قضاوت نادرست از تواناییهای خود، قادر به حفظ ثبات استراتژیک بلندمدت نیست، بهطوریکه وارد حالت آشفتگی مداوم میشود و قادر به سازگاری یا تصمیمگیریهای صحیح و مؤثر نیست و باعث میشود که جهتگیری خود را از دست بدهد و منجر به پیامدهای فاجعهبار شود. از دیدگاه عینی، بیثباتی استراتژیک خطرناکتر از فقدان تعادل استراتژیک است، زیرا فقدان تعادل استراتژیک بیانگر عدم تعادل قدرت، تواناییها یا منابع بین دو یا چند طرف است، بهگونهایکه یک طرف قادر به تحمیل اراده خود بر مخالفان یا رقبای خود میشود.
این مشابه اتفاقی است که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و رهبری ایالات متحده بر نظام تکقطبی رخ داد. این امر را میتوان به مرور زمان با تقویت نیروها، گسترش اتحادها و دستیابی به قابلیتها و سلاحهای پیشرفته جبران کرد. اما از دست دادن توازن استراتژیک اساساً ریشه در یک نقص ذاتی در فرآیند تصمیمگیری، در ساختار دولت و نهادهای آن و در چشماندازها و سیاستهای استراتژیک کلی آن دارد.
این امر میتواند کشور را در آشفتگیهای سیاسی، اقتصادی، امنیتی و اجتماعی فرو ببرد و به طور بالقوه منجر به درگیریهای داخلی و مشارکت در درگیریهای خارجی فراتر از تواناییهای آن و در زمانی نامناسب شود. در اصل، رهبری دولت یا هیأت حاکمه آن درگیر فرآیندی از «خودویرانگری» خواهد شد که غلبه بر پیامدهای فاجعهبار آن دشوار خواهد بود.
ذهنیتی فاقد تعادل استراتژیک
نتانیاهو و تیم حاکم او این روزها میتوانند «پاهایشان را دراز کنند»، پس از آنکه ایالات متحده او را از «باتلاق غزه» نجات داد و در روز بعد قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل را برای آینده نوار غزه به دست آورد. او همچنین میتواند در حالتی از غرور زندگی کند و میبیند که بخشی از دولتهای عربی و اسلامی دیدگاه آمریکایی-اسرائیلی مبنی بر خلعسلاح حماس و مقاومت و خنثی کردن آنها از نظام سیاسی فلسطین را اتخاذ میکنند.
با این حال، همه اینها مشکل اساسی عدم تعادل استراتژیک او و سیستم سیاسیاش را حل نخواهد کرد. دلیلش این است که ماهیت ذهنیت صهیونیستی - ذهنیتی انحصارگرا و برتریطلب مبتنی بر هژمونی و قدرت - آن را از توانایی تفکر منطقی محروم میکند. این ذهنیت بین اغراق یا کماهمیت جلوه دادن تواناییهای خود یا دیگران در نوسان است و تمایل دارد به یک ایدئولوژی با پایههای مذهبی یا فرهنگی تکیه کند که منجر به درک تحریفشدهای از خود و دیگران میشود.
تشکیل دولت جدید نتانیاهو، با دستورکارهای داخلی و موضع آن در قبال مسأله فلسطین و منطقه، نشاندهنده جهشی قابلتوجه به سوی از دست دادن تعادل استراتژیک است.
نظریه سوءتفاهم که برجستهترین نظریهپرداز آن رابرت جرویس است، در مورد اسرائیل صدق میکند. این نظریه بر آن است که سوءتفاهم در مورد نیات دشمنان، ارزیابی نادرست از قدرت آنها یا تفسیر نادرست از شاخصهای استراتژیک منجر به تصمیمات و اقدامات منفی میشود که میتواند عواقب مخربی برای تصمیمگیرنده داشته باشد.
نشانههای عدم توازن استراتژیک
نشانههای از دست رفتن تعادل استراتژیک اسرائیل را میتوان اینگونه بیان کرد:
1- اعتراضات گسترده در سال ۲۰۲۳، بویژه علیه اصلاحات قضایی، میزان شکاف سیاسی و اجتماعی و شکنندگی قرارداد اجتماعی جامعه صهیونیستی بین جریانهای سکولار و مذهبی را آشکار کرد.
2- بحران رهبری و درگیری یا اختلاف بین دولت، ارتش، شینبت و سیستم قضایی، به شکلی بیسابقه، بویژه طی دو سال گذشته در جریان جنگ غزه که با برکناری یا استعفای وزیر دفاع؛ یوآو گالانت، رئیس ستاد؛ هرتزی هالوی، رئیس شورای امنیت ملی؛ تزاخی هانگبی، رئیس شینبت؛ رونن بار و دادستان کل؛ گالی بهراو میارا، خود را نشان داد.
3- تضاد ساختاری بین تمایل ایدئولوژیک برای گسترش شهرکسازی و هژمونی منطقهای و نیاز استراتژیک به ثبات و ایجاد محیطهای مناسب برای حل و فصل سیاسی و عادیسازی روابط؛
پروژههای یهودیسازی الاقصی و بیتالمقدس، الحاق کرانه باختری، آواره کردن فلسطینیها، ایجاد «اسرائیل بزرگ»، اشغال سرزمینهای لبنان و سوریه و اقدامات متکبرانه قدرت، همگی عناصر انفجاری در منطقه هستند که فلسطینیها را به سمت مقاومت مسلحانه سوق میدهند. همچنین، احساس وجود خطرات واقعی برای امنیت ملی و منافع عالی در میان کشورها و مردم منطقه موجب ایجاد فضای قویتر برای ازسرگیری پروژههای مقاومت و رویارویی و عقبنشینی «اسرائیل» به درون خود میشود.
4- اعتماد به دولت و ارتش به طور قابلتوجهی کاهش یافته و بخش بزرگی از «مشروعیت داخلی» از دست رفته است.
5- شکست سیستم بازدارندگی سنتی که «اسرائیل» از زمان تأسیس بر آن بنا شده بود و اتخاذ یک سیستم بازدارندگی جدید مبتنی بر بازدارندگی پیشگیرانه مستقیم، استفاده از نیروی قهری و تخریب گسترده و اجرای نسلکشی، همگی منجر به تخریب وجهه «اسرائیل» شد.
شکست همه ابزارهای بازدارندگی و پایداری مقاومت تا پایان نبرد، «عقده»ای ایجاد کرد که باعث شد نظام حاکم اسرائیل، پس از آنکه ابزارهایش را برای ریشهکن کردن مقاومت به کار گرفته بود و فایدهای نداشت، تعادل خود را از دست بدهد.
6- نتانیاهو از داشتن هفت یا هشت جبهه رویارویی لاف میزند، اما این تعدد جبههها باعث فرسودگی نظامی و اقتصادی میشود و رژیم صهیونیستی تعادل و توازن خود را از دست میدهد؛ بویژه که تعدد جبههها و گسترش بیش از حد آنها معمولاً دلیل اصلی سقوط دولتها و امپراطوریهاست.
7- اسرائیل در ارزیابی تواناییهای حماس و مقاومت اشتباه کرد و توانایی آنها برای مقاومت در برابر دو سال متوالی درگیری را دستکم گرفت.
8- از دست رفتن تعادل استراتژیک اسرائیل منجر به فروپاشی روایت اسرائیل و انزوای بیسابقه جهانی اسرائیل و به رسمیت شناختن دولت فلسطین شده است.