EN
به روز شده در
کد خبر: ۵۷۲۹۹

مرگ حریم خصوصی در جامعه ایرانی

در جامعه‌ای که روزگاری «خانه» نه فقط چهار دیوار، بلکه اقلیمی از حرمت و فاصله‌های معنابخش شمرده می‌شد، امروز مفهوم حریم خصوصی آرام‌آرام در حال فروریختن است

مرگ حریم خصوصی در جامعه ایرانی
سیاست روز

روزنامه سیاست روز در گزارشی نوشت:

در جامعه‌ای که روزگاری «خانه» نه فقط چهار دیوار، بلکه اقلیمی از حرمت و فاصله‌های معنابخش شمرده می‌شد، امروز مفهوم حریم خصوصی آرام‌آرام در حال فروریختن است؛ نه به‌صورت ناگهانی، بلکه همچون فرسایش تدریجی دیواری قدیمی که هر روز ترک ریزتری بر آن می‌افتد و هیچ‌کس متوجه نمی‌شود تا زمانی که دیوار فرو می‌ریزد و تبدیل به خاطره‌ای محو می‌شود. آنچه امروز در ایران با آن روبه‌رو هستیم، نه صرفاً تغییر شکل روابط اجتماعی و نه صرفاً پیامدهای ورود تکنولوژی، بلکه یک تحول عمیق‌تر و پیچیده‌تر است: افول گسترده‌ و ساختاریِ معنای «حریم». این افول، هم ریشه‌های تاریخی دارد، هم دلایل جامعه‌شناختی، هم پیامدهای سیاسی و فرهنگی، و هم جلوه‌هایی در زندگی روزمره که آن را از یک بحث صرفاً نظری به تجربه‌ای زیسته و ملموس تبدیل کرده است.
حریم خصوصی در فرهنگ ایرانی، برخلاف برخی نظام‌های فکری غربی، همواره یک مفهوم مطلق نبوده است. این حریم بیشتر از آنکه بر فرد استوار باشد، بر خانواده و اجتماع نزدیک بنا شده بود؛ یعنی جایی که مرزها انعطاف‌پذیرتر و سیال‌تر بودند و فرد، همیشه در شبکه‌ای از نسبت‌ها و وابستگی‌ها تعریف می‌شد. با این حال، حتی در همین ساختار نیز یک سلسله مرزهای نانوشته وجود داشت: مرز بین اندرونی و بیرونی، بین گفتارهای خصوصی و گفتارهای عمومی، بین تصمیمات خانوادگی و دخالت‌های بیرونی، بین آبرو و فضولی، بین روابط نزدیک و نگاه‌های ناظرِ بی‌اجازه. اما گذار جامعه ایرانی به دوران مدرن، بدون آنکه فرصت بازتعریف و تقویت این مرزها را فراهم کند، نوعی برزخ فرهنگی پدید آورد؛ برزخی که در آن، جامعه نه ساختار سنتی خود را حفظ کرد و نه توانست مدل مدرن از حریم خصوصی را درونی کند. نتیجه، چیزی شد که امروز با آن مواجهیم: جامعه‌ای با شدیدترین اشتیاق برای نظارت‌کردن و دیده‌شدن، همراه با کمترین احترام به مرزهای فردی و کمترین توانایی برای تشخیص محدوده تجربه شخصی.
مرگ حریم خصوصی از همان نقطه‌ای آغاز شد که مفهوم «ارزش عمومی» در فرهنگ ما دچار دگرگونی شد. جامعه ایرانی، به واسطه تاریخ پرفرازونشیب خود، همیشه به‌گونه‌ای تربیت شده تا زندگی فردی را در نسبت با چشم دیگران مدیریت کند. از آبرو گرفته تا آداب معاشرت و از مناسک اجتماعی تا نظارت‌های اخلاق‌محور، همه‌چیز در نهایت به نوعی «داوری اجتماعی» گره خورده بود. اما آنچه این ساختار را شکننده کرد، تغییر سرعت و شتاب جامعه در دهه‌های اخیر بود. ورود شبکه‌های اجتماعی نه‌تنها این داوری را تشدید کرد، بلکه باعث شد مرز میان زندگی شخصی و زندگی برای نمایش، تقریباً از بین برود. در چنین فضایی، هر فرد ناگهان تبدیل شد به موجودی که دائماً دیده می‌شود، باید دیده شود و باید به دیده‌شدن واکنش نشان دهد. این تغییر، به‌ظاهر ساده بود، اما پیامدهای عمیق روانی و فرهنگی داشت. حریم خصوصی، که زمانی سپری برای آرامش درونی و فضایی برای شکل‌گیری خودِ واقعی فرد بود، حالا به نوعی میدان عمومی تبدیل شد.
در جامعه امروز ایران، بیش از هر زمان دیگری، میل به تماشاگر بودن و تماشاگر داشتن گسترش یافته است. شبکه‌های اجتماعی، هرچند در ابتدا نوید آزادی بیان، دسترسی آزاد به اطلاعات و کاهش هزینه‌های ارتباطی را می‌دادند، اما در عمل نوعی فرهنگ «سرک کشیدن» را عادی کردند. این فرهنگ، که در ابتدا تنها در سطح رفتار کاربران دیده می‌شد، کم‌کم وارد ساختارهای رسمی‌تر نیز شد. نهادها، رسانه‌ها، گروه‌های سازمان‌یافته و حتی اشخاص، به‌تدریج یاد گرفتند که چگونه از این میل عمومی برای دیده‌شدن و دیدن استفاده کنند. جایی که حریم خصوصی عملاً تبدیل شد به کالایی قابل معامله؛ چیزی که می‌شود آن را در ازای توجه، لایک، شهرت، محبوبیت یا حتی آزار و حمله و رسوایی، خرج کرد.
تبدیل‌شدن اطلاعات خصوصی به امری عمومی، صرفاً یک پدیده تکنولوژیک نیست؛ ریشه در تحولات عمیق‌تر اجتماعی دارد. جامعه‌ای که اعتماد عمومی در آن آسیب دیده، جامعه‌ای که افرادش تجربه‌های مشترکی از نظارت، کنترل، محدودیت و سانسور داشته‌اند، جامعه‌ای که در آن فضاهای خصوصیِ امن کمتر و کمتر شده‌اند، ناگزیر به‌سمت شکل خاصی از زیست اجتماعی حرکت می‌کند: زندگی در ملأعام. در چنین فضایی، آدم‌ها به‌صورت ناخودآگاه مرزهای خود را فرومی‌ریزند، چون به این نتیجه می‌رسند که حریم، چیزی لوکس، خطرناک یا غیرضروری است. این تغییر، شاید در ابتدا یک واکنش دفاعی باشد، اما به‌مرور تبدیل می‌شود به عادت، به هنجار، به شیوه زندگی.
افول حریم خصوصی همیشه با افول حس مالکیت بر زندگی همراه است. وقتی جامعه احساس می‌کند که تصمیماتش به هر دلیل در معرض نگاه و قضاوت دیگران است، آن جامعه کم‌کم اعتمادبه‌نفس انتخاب را از دست می‌دهد. این مسئله در ایران نه‌تنها در حوزه روابط شخصی، بلکه در عرصه عمومی هم قابل مشاهده است.
بسیاری از مردم، به‌ویژه نسل جوان، دیگر مرزی میان «درونی‌ترین بخش‌های خود» و «چیزهایی که باید گفته شود» نمی‌بینند. در شبکه‌های اجتماعی، هر چیزی قابل انتشار است: غم‌ها، شکست‌ها، لحظات خصوصی، تصمیمات عاطفی، بدن، خواب، بیماری، ترس‌ها، وضعیت مالی، رابطه با خانواده، و حتی اضطراب‌های پنهانی. این امر، نه از سر آزادی، بلکه از سر بی‌پناهی است؛ نوعی تلاش برای یافتن معنا و تأیید در فضایی که محافظت از فردیت روزبه‌روز دشوارتر می‌شود.
مسئله از جایی بحرانی‌تر می‌شود که مرگ حریم خصوصی، فقط یک مسئله فردی باقی نمی‌ماند، بلکه تبدیل به بحران فرهنگی می‌شود. وقتی جامعه‌ای به این نقطه می‌رسد که «دانستن از دیگری» ارزش بیشتری از «شناخت خود» پیدا می‌کند، وقتی آگاهی از زندگی مردم تبدیل به سرگرمی فراگیر می‌شود، وقتی خصوصی‌ترین لحظات دیگران سوخت موتور کنجکاوی جمعی می‌شود، آن جامعه در حال تجربه تغییری ریشه‌ای در ساختار اخلاقی خود است. این تغییر، آرام و بی‌صدا اتفاق می‌افتد، اما پیامدش بلندمدت و آسیب‌زا است. ارزش‌هایی نظیر صمیمیت، اعتماد، دوستی، وفاداری و حتی عشق، که همه نیازمند مرزهای قوی هستند، دچار فرسایش می‌شوند. روابط انسانی تبدیل به رابطه‌های مصرفی، زودگذر و نمایشی می‌شوند. گفت‌وگو جای خود را به افشاگری می‌دهد. سکوت، که زمانی نشانه پختگی بود، اکنون با بی‌صدایی و انفعال اشتباه گرفته می‌شود. و بدتر از همه، فرد یاد می‌گیرد که برای زنده‌بودن در جامعه، باید بخشی از خود را قربانی نگاه‌های بی‌پایان دیگران کند.
یکی از جلوه‌های مهم مرگ حریم خصوصی در جامعه ایرانی، گسترش فرهنگ «گزارش‌دهی» است؛ فرهنگی که در آن، مرز میان نظارت رسمی و فضولی غیررسمی محو می‌شود. مردم از یک‌سو نسبت به نهادهای رسمی بی‌اعتمادند و از سوی دیگر، خود به سازوکارهایی از همان جنس روی می‌آورند. این دوگانگی عجیب، نه تنها بحران اخلاقی ایجاد می‌کند، بلکه به فرسایش بیشتر مفهوم حریم خصوصی کمک می‌کند. زیرا هر بار که فرد احساس کند توسط دیگری نظارت می‌شود،چه دولت، چه همسایه، چه مخاطبان شبکه اجتماعی،ذهن او به‌صورت ناخودآگاه شروع به بازتعریف مرزهایش می‌کند. نتیجه این بازتعریف، معمولاً کوچک‌تر شدن حریم و بزرگ‌تر شدن میدان عمومی است.
در کنار اینها، اقتصاد هم نقش تعیین‌کننده‌ای دارد. جامعه‌ای که در آن امنیت اقتصادی آسیب دیده باشد، جامعه‌ای که در آن هزینه‌های زندگی مداوم افراد را در معرض اضطراب قرار می‌دهد، جامعه‌ای که در آن شکاف طبقاتی عمیق است، جامعه‌ای است که حریم خصوصی در آن به کالایی لوکس تبدیل می‌شود. بسیاری از مردم ناگزیرند بخشی از اطلاعات خصوصی خود را برای یافتن شغل، ارتباطات حرفه‌ای، حمایت اجتماعی یا حتی حل مشکلات روزمره، به دیگران ارائه کنند. این از دست رفتن اختیاریِ حریم، به‌تدریج تبدیل می‌شود به بی‌حسی نسبت به آن. و وقتی جامعه نسبت به از دست‌رفتن چیزی حساسیت خود را از دست بدهد، آن چیز عملاً مرده است.
از دست رفتن حریم خصوصی، همچنین شکلی جدید از «بی‌قراری جمعی» تولید می‌کند. ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که در آن مردم دائماً احساس می‌کنند زیر نگاه دیگران هستند. حتی در خلوت، ذهن به‌نوعی آشفته‌گی مزمن دچار است. این حسِ همیشگی «ناظر نامرئی»، از همان الگوهای تربیتی سنتی تا الگوهای جدید نظارتی و رسانه‌ای، امتداد یافته و اکنون تبدیل شده به نوعی وضعیت روانی جمعی. در چنین فضایی، فردیت انسان کاهش می‌یابد، چون فردی که همیشه زیر نگاه است، فرصت تجربه‌کردن و شکل‌دادن به هویت واقعی خود را ندارد. این وضع، به‌مرور جامعه را به‌سمت تکرارپذیری و تقلید سوق می‌دهد؛ جامعه‌ای که در آن تفاوت‌ها ناپدید می‌شوند و همه‌چیز در سطحی‌ترین شکل خود بازتولید می‌شود.
بااین‌همه، شاید مهم‌ترین پیامد مرگ حریم خصوصی در ایران، تغییر نسبت ما با «آینده» است. جامعه‌ای که حریم خصوصی ندارد، جامعه‌ای است که خاطره ندارد و آینده‌اش هم مبهم است. زیرا هر جامعه‌ای که نتواند تجربه‌های فردی را محافظت کند، نمی‌تواند روایت‌های شخصی پدید آورد؛ و بدون روایت‌های شخصی، تاریخ به مجموعه‌ای از داده‌های بی‌روح تبدیل می‌شود. امروز بسیاری از مردم ایران از آینده می‌ترسند، چون نمی‌دانند چه چیزی در این جامعه قابل پنهان‌کردن، قابل نگه‌داشتن یا قابل تکیه‌کردن است. همه‌چیز در معرض دید است، در معرض تردید، در معرض قضاوت، در معرض افشا. این ترس، یکی از عمیق‌ترین پیامدهای مرگ حریم خصوصی است: آینده‌هراسی.
با وجود این تاریکی، سؤال مهم این است که آیا می‌توان از دل این بحران، راهی برای احیای مفهوم حریم خصوصی پیدا کرد؟ پاسخ، ساده و یک‌خطی نیست. احیای حریم خصوصی نه با قانون‌گذاری صرف ممکن است و نه با نصیحت اخلاقی. این احیا نیازمند تغییرات هم‌زمان در فرهنگ، آموزش، سیاست‌گذاری، اقتصاد و فناوری است. جامعه‌ای که در آن مردم احساس امنیت نکنند، هرگز حریم خصوصی تولید نخواهد کرد.
بنابراین اولین گام، بازسازی احساس امنیت در سطوح مختلف است. امنیت اقتصادی، امنیت اجتماعی، امنیت روانی و امنیت اطلاعاتی. جامعه باید باور کند که حریم خصوصی نه‌تنها حق فردی است، بلکه شرط شکل‌گیری رابطه سالم و جامعه سالم نیز هست. اما مهم‌تر از همه، بازگشت به مفهوم «شرافت فردی» در معنای انسانی و نه در معنای کنترل‌گرانه گذشته است. حریم خصوصی زمانی معنا پیدا می‌کند که انسان به ارزش خود آگاه باشد. جامعه‌ای که ارزش فرد را در نمایش‌دادن و مصرف‌شدن می‌سنجد، ناگزیر حریم خصوصی را از بین می‌برد. جامعه‌ای که به فرد به‌عنوان موجودی دارای حقِ سکوت، حق پنهان‌کاری، حق انتخاب و حق تجربه نگاه کند، به‌طور طبیعی ساختارهایی برای محافظت از او ایجاد می‌کند.
مرگ حریم خصوصی در جامعه ایرانی، یک واقعیت تلخ است؛ اما واقعیتی که می‌توان آن را فهمید، تحلیل کرد و از دلش مسیر تازه‌ای باز کرد. این مرگ به معنای پایان نیست، بلکه نشانه‌ای است که جامعه باید آن را جدی بگیرد. باید بداند که بدون حریم خصوصی، هویت جمعی فرسوده می‌شود، روابط انسانی سطحی می‌شوند، و آینده مبهم‌تر. بازگشت به حریم خصوصی، بازگشت به خود است؛ بازگشت به تواناییِ نفس‌کشیدن در جهانی که دائماً ما را می‌بیند. اگر جامعه بتواند این حق ساده اما بنیادین را دوباره برای خود تعریف کند، شاید هنوز بتوان امید داشت که دیوارهای فرسوده، دوباره استوار شوند.

 

برچسب ها

ارسال نظر

آخرین اخبار