نسلی که میخواهد شنیده شود، نه هدایت!
تحولات اجتماعی دهههای اخیر در ایران، بیش از هر چیز در لایههای نسلی خود را نشان میدهد. نسلی که در بستر جهانیشدن، فناوری ارتباطات، تغییرات فرهنگی و تحولات اقتصادی رشد کرده است، اکنون با معیارها و ارزشهای متفاوتی نسبت به نسلهای پیشین به زندگی اجتماعی مینگرد
صابر گلمحمدی در یادداشتی در روزنامه آرمان امروز نوشت:
تحولات اجتماعی دهههای اخیر در ایران، بیش از هر چیز در لایههای نسلی خود را نشان میدهد. نسلی که در بستر جهانیشدن، فناوری ارتباطات، تغییرات فرهنگی و تحولات اقتصادی رشد کرده است، اکنون با معیارها و ارزشهای متفاوتی نسبت به نسلهای پیشین به زندگی اجتماعی مینگرد. این نسل نه تنها در الگوهای رفتاری، بلکه در نظام معنایی خود نیز بازتعریفی از قدرت، اقتدار و هویت ارائه میدهد. علی ربیعی در یادداشت خود به درستی تأکید میکند که نسلهای تازه دیگر به «الگوهای سنتی اقتدار» پاسخ مثبت نمیدهند و باید از این تغییر نهراسید، بلکه آن را به فرصتی برای بازاندیشی در توسعه اجتماعی بدل کرد. این نگرش، نقطه عزیمت مناسبی برای تحلیل جامعهشناختی تغییرات در ساخت اقتدار، روابط اجتماعی و سرمایه نمادین در جامعه ایران امروز است.اقتدار در جوامع سنتی، معمولاً بر پایهی سن، جنسیت، تجربه و جایگاه اجتماعی تثبیت میشد. پدر در خانواده، معلم در مدرسه، و حاکم در ساخت سیاسی نمونههایی از این اقتدار سلسلهمراتبی بودند. اما نسل جدید در ایران، مانند بسیاری از جوامع دیگر، در حال عبور از این الگوهاست. رسانههای اجتماعی، جریان آزاد اطلاعات، و افزایش سطح آگاهی عمومی، موجب شده تا قدرت مشروعیت خود را نه از سنت، بلکه از کارآمدی، گفتوگو و شفافیت بگیرد. از این منظر، اقتدار سنتی که بر اطاعت و سلسلهمراتب استوار بود، جای خود را به نوعی اقتدار تعاملی و شبکهای میدهد. در این فضا، جوانان خواهان مشارکت و شنیدهشدناند، نه فرمانبرداری بیچونوچرا.
تغییرات نسلی و سرمایه فرهنگی
به تعبیر پیر بوردیو، هر نسل از طریق سرمایه فرهنگی خود معنا و رفتار تولید میکند. نسل جدید ایران با دسترسی گسترده به رسانههای دیجیتال، سبک زندگی جهانی و ارزشهای جدیدی چون استقلال فردی، تنوع، برابری جنسیتی و عدالت اجتماعی را بازتولید کرده است. این نسل کمتر در پی «تبعیت» و بیشتر در پی «مشارکت» است. در این میان، گفتمانهای سنتی و اقتدارمحور در خانواده، آموزش یا سیاست، کارکرد خود را از دست دادهاند. چنین تغییری نه لزوماً تهدید، بلکه نشانهای از بلوغ اجتماعی است که میتواند به افزایش سرمایه اجتماعی منجر شود، مشروط بر آنکه ساختهای نهادی توان سازگاری با آن را داشته باشند.
شکاف میان ساخت قدرت و نسل تازه
یکی از چالشهای اصلی در جامعه ایران، فاصلهی ادراکی میان ساخت قدرت و نسل جدید است. در حالیکه نسلهای قدیمیتر هنوز با نگاه امنیتی و کنترلمحور به جامعه مینگرند، نسل جوان به دنبال گفتوگو، آزادی بیان و فضاهای باز مشارکتی است. نتیجهی این شکاف، کاهش اعتماد اجتماعی و فرسایش سرمایه نهادی است؛ همانطور که ربیعی اشاره میکند، فرسایش اعتماد از هر شاخص اقتصادی خطرناکتر است. وقتی جوانان احساس میکنند صدایشان شنیده نمیشود یا امکان کنشگری مدنی ندارند، نهتنها از ساخت رسمی فاصله میگیرند، بلکه به سمت اشکال غیررسمی و بعضاً اعتراضی از هویتیابی سوق پیدا میکنند. در واقع، بیتوجهی به این نیازهای نسلی، به گسترش گسست اجتماعی منجر میشود.
از تهدید تا فرصت: نگاهی توسعهمحور
جامعهشناسی تغییرات نسلی به ما میآموزد که هر تحول اجتماعی، بالقوه میتواند تهدید یا فرصت باشد. آنچه تعیینکننده است، نوع مواجهه ساخت قدرت و نهادهای اجتماعی با این تغییرات است. اگر این تغییرات با نگاه امنیتی دیده شوند، به بحرانهای اجتماعی منجر میشوند؛ اما اگر از منظر ظرفیتمحور نگریسته شوند، میتوانند منبع نوآوری و بازسازی اجتماعی باشند. انعطافپذیری که ربیعی از آن سخن میگوید، در عمل یعنی پذیرش تفاوتها، اعتماد به نهادهای مدنی و ایجاد بسترهای آزاد برای گفتوگوی بیننسلی. در این صورت، نسل تازه میتواند نیروی محرک توسعه باشد، نه عامل گسست.
نهادهای مدنی و بازسازی اعتماد
تحلیل جامعهشناختی ایران امروز نشان میدهد که نهادهای مدنی، انجمنها و گروههای اجتماعی میتوانند حلقهی واسطی میان نسل جدید و ساخت رسمی باشند. با تقویت این نهادها، امکان ترمیم اعتماد و گفتوگوی اجتماعی فراهم میشود. نهادهای مدنی، از خانواده و مدرسه گرفته تا انجمنهای فرهنگی و دانشگاهها، باید از ساختهای سلسلهمراتبی فاصله گرفته و به سمت مدیریت مشارکتی حرکت کنند. توسعه اجتماعی بدون بازسازی این فضاها ممکن نیست، زیرا اقتدار تازه در این نسل، از پایین به بالا شکل میگیرد، نه از بالا به پایین.
بُعد اخلاقی و امید اجتماعی
توسعه اجتماعی که بر پایه درک تغییرات نسلی شکل میگیرد، در نهایت یک پروژه اخلاقی است. جامعهای که امکان «رویاپردازی جمعی» را از دست بدهد، دچار افول میشود. امید، اعتماد و احساس تعلق، پایههای هر نوع توسعه پایدارند. جوانان امروز بیش از هر چیز نیازمند افق روشن و حس مشارکت واقعیاند. سیاستگذاری اجتماعی باید به جای کنترل، بر توانمندسازی تمرکز کند تا انرژی خلاق نسل جدید در مسیر بازسازی اجتماعی هدایت شود. تحلیل جامعهشناختی متن علی ربیعی نشان میدهد که فهم تغییرات نسلی، پیششرط توسعه اجتماعی در ایران است. نسل جدید، با الگوهای سنتی اقتدار نسبتی ندارد و در پی شکلهای تازهای از هویت و کنشگری است. این تغییر، اگر درک و هدایت شود، میتواند عامل پویایی و نوآوری اجتماعی باشد. اقتدار در جهان امروز دیگر در فرمان دادن نیست، بلکه در توان شنیدن، گفتوگو کردن و اعتمادسازی است. هر سیاستی که این منطق را نادیده بگیرد، دیر یا زود با بحران مشروعیت مواجه خواهد شد. بنابراین، بازگشت به جامعه و درک نسل جدید، نه فقط ضرورتی اخلاقی، بلکه ضرورتی توسعهای است؛ زیرا آینده ایران در گرو گفتوگوی میان نسلها و بازتعریف اقتدار در چارچوبی دموکراتیک و مشارکتی است.