«زانو زدن والرین»؛ اثر هنری یا نماد پویایی فرهنگی؟
نصب مجسمه «والرین» در میدان انقلاب تهران را میتوان از چند زاویه فرهنگی، هنری و اجتماعی بررسی کرد. در روزگاری که نمادهای شهری نقش مهمی در شکلدهی به ذهن جمعی و هویت شهری دارند، هر اقدام هنری در فضای عمومی، حامل پیامی فراتر از زیباییشناسی است.
آرمان امروز در گزارشی نوشت:
احمد کوچکیان- نقاش و مجسمه ساز: نصب مجسمه «والرین» در میدان انقلاب تهران را میتوان از چند زاویه فرهنگی، هنری و اجتماعی بررسی کرد. در روزگاری که نمادهای شهری نقش مهمی در شکلدهی به ذهن جمعی و هویت شهری دارند، هر اقدام هنری در فضای عمومی، حامل پیامی فراتر از زیباییشناسی است. مجسمهها، صرفاً پیکرههایی از سنگ و فلز نیستند؛ بلکه بازتابی از باورها، آرمانها و ارزشهای مردمی هستند که در کنار آن زندگی میکنند. در این میان، میدان انقلاب تهران – که خود یکی از نمادهای تاریخی و هویتی کشور است – جایگاهی ویژه دارد. نصب هر اثر هنری در این میدان به نوعی سخن گفتن با حافظه جمعی مردم ایران است؛ حافظهای که هم از شور انقلابی و هم از ریشههای کهن تمدنی و فرهنگی ایران زمین سرشار است. در چنین بستری، نصب مجسمهای با عنوان «زانو زدن والرین در مقابل شاپور ساسانی» میتواند حامل پیامهای گوناگونی باشد. اگر این اثر، نمایانگر مفاهیمی چون خرد، صلح، علم، یا انسانگرایی باشد، میتواند گامی مثبت در مسیر احیای معنویت و خودباوری ملی تلقی شود.
هدف چیست؟
هدف از نصب مجسمهها در شهر، تنها زیباسازی فضا نیست؛ بلکه ایجاد ارتباط میان مردم و ارزشهای فرهنگی جامعه است. اگر چهرهها و نمادهایی که در میدانهای شهر قرار میگیرند، از دل تاریخ، ادبیات، علم و فرهنگ ایران برخاسته باشند، مردم در مواجهه با آنها احساس نزدیکی میکنند و در درون خود حس افتخار و تعلق مییابند. از این منظر، مجسمه زانو زدن والرین امپراتور روم در مقابل شاپور شاه ساسانی، اگر نمایندهی تفکر، علم و صلح باشد – میتواند نمادی از تلاش برای بازگرداندن معنا به فضای شهری باشد. همان طور که محمدرضا جوادی یگانه، جامعه شناس نوشت: «رونمایی از مجسمه زانو زدن والرین امپراتور روم در مقابل شاپور شاه ساسانی،یک اقدام مهم و نمادین در بازنگریهای پساجنگ است و باید از شهرداری تهران در این مورد تشکر کرد. این رونمایی و نیز تصویب قطعنامه تقویت آموزههای منشور کورش توسط یونسکو در هفته گذشته، در تقویت هویت ملی موثر است.»
در سالهای اخیر، بحث دربارهی نمادهای شهری در ایران افزایش یافته است. بسیاری بر این باورند که نمادهای شهری باید بازتابدهندهی چهرههای ماندگار و مؤثر در تاریخ ایران باشند؛ کسانی که در عرصههای گوناگون – از ادبیات و هنر گرفته تا علم و سیاست – به هویت ملی شکل دادهاند. نامهایی چون خیام، فردوسی، حافظ، ابنسینا، مولوی، و مصدق هر یک بخشی از حافظهی فرهنگی ملت ایران هستند. نصب آثار هنری با الهام از چنین چهرههایی، میتواند نسل جدید را با ریشههای خود پیوند دهد و نوعی خودآگاهی تاریخی ایجاد کند.
اگر اثر «زانو زدن والرین» نیز در همین مسیر باشد، یعنی به جای تقلید از الگوهای غربی یا صرفاً تزئینی، حامل پیامی بومی و فرهنگی باشد، میتواند نشانهای از بلوغ هنری و فرهنگی در مدیریت شهری باشد. در غیر این صورت، اگر بدون معنا و ارتباط با فرهنگ ایرانی نصب شود، تنها به تزئین سطحی فضا محدود خواهد شد و تأثیر ماندگاری در ذهن مردم نخواهد داشت. اما آنچه اهمیت بیشتری دارد، تأثیر اینگونه اقدامات بر خودباوری اجتماعی است. در جامعهای که گاه زیر فشار مسائل اقتصادی و اجتماعی قرار دارد، دیدن نمادهایی از افتخار و شکوه تاریخی میتواند یادآور تواناییهای مردم و سرزمین باشد. مجسمهها در این معنا، تبدیل به آینههایی از گذشته میشوند که آینده را نیز روشنتر میسازند.
در این میان نصب این مجسمه مخالفانی نیز داشت، احمد زیدآبادی فعال سیاسی اصلاح طلب نوشت: «به جای منشور کورش! قرار است مجسمۀ زانو زدن والریانوس امپراتور روم شرقی -بیزانس- در مقابل شاپور اول، پادشاه ساسانی در ورودی تهران، توسط شهرداری نصب شود. متأسفانه ما با جماعتی در کشورمان روبرو هستیم که از هر میراث تاریخی فقط همان جنبههای آزاردهندهاش را میپسندد و ترویج میکند!. حالا هم که «ملیگرایی» این جماعت گُل کرده است، به جای آنکه مثلاً مجسمهای از همان منشور کورش کبیر را در مکانهای عمومی به نمایش بگذارند، به سراغ زانو زدن امپراتور والریانوس در مقابل شاپور اول رفتهاند که به جای آنکه مایۀ مباهات باشد، از نقطه نظر اخلاق ملی و دینی ایرانیان، نشانۀ غرور و تکبر ناپسند و نوعی بیظرفیتی ناشی از غلبه بر رقیب است! پایتختی که از هوای پاک و آب مورد نیاز شهروندان محروم است، انتخاب چنین مجسمهای از میان دهها میراث ارزشمند ملی و تاریخی برای نصب در ورودی شهر، چیزی جز کژفهمی بنیادین از امر حکمرانی به بیننده القاء میکند؟»
هنر با هویت مردم سخن می گوید
هنر عمومی زمانی ارزشمند است که با مردم سخن بگوید؛ زمانی که مردم در برابر آن بایستند و احساس کنند بخشی از آن اثر به خودشان تعلق دارد. نصب مجسمه والرین، اگر بتواند چنین ارتباطی برقرار کند و به مردم یادآوری کند که ایران سرزمینی با ریشههای عمیق، چهرههای درخشان و آرمانهای انسانی است، میتواند نمادی از «توفیق» باشد؛ توفیقی که در پیوند هنر و هویت ملی تحقق مییابد. در نهایت، باید گفت که نصب این مجسمه، فارغ از شکل و سبک هنریاش، فرصتی است برای بازاندیشی در نقش نمادها در شهر. میدان انقلاب به عنوان قلب تپندهی فرهنگی و اجتماعی تهران، میتواند با حضور چنین آثاری معنا و روح تازهای بیابد. اگر نیت از این کار، احیای هویت ایرانی، معرفی چهرههای علمی و فرهنگی، و ترویج پیام صلح و خرد باشد، بیتردید اقدامی ارزشمند و شایسته است. در غیر این صورت، خطر آن وجود دارد که هنر شهری، از مسیر معنا جدا شود و به ابزاری صرفاً تزئینی بدل گردد. هنر راستین باید در خدمت مردم و هویت آنان باشد. اگر مجسمهی والرین توانسته باشد مردم را به تفکر، افتخار و خودباوری وادارد، آنگاه نه تنها یک اثر هنری، بلکه نمادی از پویایی فرهنگی ایران معاصر خواهد بود.