ابرمردی که نجات بخش مردم شد
مفسران بزرگی چون علامه طباطبایی معتقدند که در قرآن کریم، آنجا که از «ذوالقرنین» سخن به میان آمده است، همان کوروش هخامنشی، بنیانگذار حکومت مودت و مدارا و آزاد کننده بسیاری از مردمان اسیر و پیروان ادیان، براساس تساوی حقوق انسان و حرمت ذاتی بشر بوده است.
سید مسعود رضوی در یادداشتی در روزنامه اطلاعات نوشت:
در تاریخ باستانی جهان، هیچ فرمانروایی با کوروش بزرگ نمیتواند در سنجه برابری و داوری قرار گیرد. در روزگاری که فاتحان بر مغلوبان هیچ ترحمی روا نمیداشتند و کشتن و به خاک و خون کشیدن شهرها و روستاها، به اسارت بردن زنان وکودکان و غارت اموال و نابودی معابد و تباهی نشانههای عقاید، امری رایج و بلکه نیکو و پسندیده بود؛ یکباره نفحه تازهای در عالم دمید و چنان بر سرزمین پهناوری که مطیع او بود حکومت کرد که تا امروز به نیکی و بزرگی از او یاد میکنند.
در متون توراتی، با صفت «مسیحا و نجات بخش» از او یاد شده و مفسران بزرگی چون علامه طباطبایی معتقدند که در قرآن کریم، آنجا که از «ذوالقرنین» سخن به میان آمده است، همان کوروش هخامنشی، بنیانگذار حکومت مودت و مدارا و آزاد کننده بسیاری از مردمان اسیر و پیروان ادیان، براساس تساوی حقوق انسان و حرمت ذاتی بشر بوده است.
به نظر میرسد این صفت مدارا و پذیرندگی اقوام و مذاهب و ادیان و زبانها و فرهنگها، میراث همان فرمانروای کهن است که هنوز موجب پیوند و دوام این سرزمین شده و پایدارترین تمدن و ملت و کشور جهان را نگاهبانی کرده است. کدام کشور با این همه تنوع، زبان، فرهنگ، ادیان، مذاهب، اقوام، سلایق و اقلیمها...، در چنین تاریخ طولانی و طوفانی قادر بود به حیات خود ادامه دهد و از هم نپاشد؟
از هرودوت یونانی و گزنفون وکتزیاس تا افلاطون و بسیاری از بزرگان یونان، کوروش را نماد خردمندی در شهریاری و حکمت سیاسی دانستهاند. آنان در آثار و تعلیمات خود، گاه چنان چهرهای از سر سلسله هخامنشیان ترسیم کردهاند، که گویی کوروش پدر و مرشد امپراتوری بوده است، نه فرمانروایی جهانگیر.
یک مقایسه میان منش و روش و شخصیت کوروش با آشوربانی پال در گذشته و اسکندر مقدونی در آینده به تنهایی کافی است تا اعتبار و عظمت وی در مقابل پادشاه خونریز قبلی و فرمانروای ماجراجو و جنگاور مقدونی دانسته شود. به راستی این کجا و آن کجا؟
فریدریش هگل، فیلسوف نامدار آلمانی، تاسیس سلسله هخامنشی به دست کوروش کبیر را این گونه وصف میکند:«با امپراتوری ایران، نخستین گام را به پهنه تاریخ پیوسته میگذاریم. ایرانیان نخستین قوم تاریخی هستند؛ از ایران است که نخستبار آن فروغی که از پیش خود میدرخشد و پیرامونش را روشن میکند سر بر میزند، زیرا روشنایی به جهان آگاهی، به روح، به چیزی جدا از خود متعلق است... به همه یکسان بهروزی و برکت ارزانی میکند... ایرانیان به عنوان پرستندگان روشنایی، آسان گیر و شکیبا بودند. بدینسان شیوه فرانروایی ایرانیان بر اقوام دیگر، چه در عرصه دینی و چه در زمینه دنیوی،هیچگاه زورگویانه نبود.» (عقل درتاریخ، فصل اول ترجمه دکتر حمید عنایت)
در قرن نوزدهم (۱۸۹۷ م) وقتی هرمزد رسام در تپههای شمال عراق، استوانه کوروش را کشف کرد و سپس ریچارد برگر در سال ۱۹۷۱ قطعه گمشده شکسته مهمی از آن را در دانشگاه ییل آمریکا یافت، خوانش منشور کوروش نشان داد که او به راستی به عقاید و آداب و مذاهب دیگر حرمت مینهاد، خود را بزرگ میداشته بر سرزمینها و اقوام و مرزهای پهناور حکومت میکرد، اما خود را بدانها تحمیل نمیکرده و عقاید آنان را محترم میداشته است. کسی را به زور از خانه بیرون نراند و قومی را قتل عام نکرده.
کوروش ذوالقرنین و نجات بخش مردم بود، هر چند به قول استاد زرینکوب: «اجازه نمیداد این احترام به پیروان ادیان و پرسشتگاهها، بهانهای برای تجاوزجویی و قدرتطلبی کاهنان گردد.» (روزگاران، ج۱، ص ۱۳۹) روز کوروش فرصتی برای طرح دوباره این مبحث و یادآوری این حقایق تاریخی بود که اهمیت آن را باید گوشزد میکردیم. به همین مناسبت، ویژه نامه امروز با عنوان «کوروش نامه» به خوانندگان عالی مقام روزنامه اطلاعات تقدیم میشود.
اما بحث اصلی آن است که جنایتکار صهیونیست، بنیامین نتانیاهو، در اظهاراتی مضحک، نام رئیس جمهور آمریکا دونالد ترامپ را با صفت «کوروش زمان» به کار برد. سوءاستفاده از این عنوان تاریخی برای تحریک اذهان مردم ایران و حتی یهودیان اسرائیلی که تحت تاثیر تعالیم تورات و کتب مقدس کلیمی قرار دارند، شیوه نتانیاهو و جلادان اورشلیم است.
تصویر ترامپ را بر در و دیوار بیتالمقدس کوبیدهاند و بالای آن نوشتهاند: «کوروش تویی!» زهی وقاحت! غزه آن سوتر گواهی میدهد و خون جاری کودکان و ضجههای مادران و گرسنگان، خانههای ویران و کوچههای با خاک یکسان شده... وجدانهای تکهپاره انسانها... زهی مرگ اگر بیاید و ما را ببلعد تا این صحنههای دردناک را نبینیم و از این شرمساری رها شویم.
چه خوش فرمود مولانا:
پیش از آنکه این قصه تا مخلص رسد
دود و گندی آمد از اهل حسد
من نمیرنجم از این، لیک این لگد
خاطر ساده دلی را پی کند
خوش بیان کرد آن حکیم غزنوی
بهر محجوبان، مثال معنوی،
که ز قرآن، گر نبیند غیر قال
این عجب نبود ز اصحاب ضلال
کز شعاع آفتاب پر ز نور
غیرگرمی می نیابد چشم کور!