داستان میدان داری قایق های تندرو در خلیج فارس
حسین علایی اولین فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران، چرایی و اهداف راهاندازی این نیرو را شرح میدهد

روزنامه ایران گفتگوئی را با حسین علایی منتشر کرده است:
تأسیس نیروی دریایی سپاه پاسداران در سال ۱۳۶۴، نقطه عطفی در تاریخ دفاع مقدس و تکامل توان نظامی ایران بود. این تصمیم، که با دستور مستقیم امام خمینی(ره) و در پاسخ به نیازهای فزاینده جنگ تحمیلی گرفته شد، نشان دهنده درک عمیق رهبری انقلاب از ضرورت توسعه سازمانی و خودکفایی نظامی بود. در شرایطی که ارتش رژیم بعث عراق با حمایت قدرتهای جهانی به طور مداوم تقویت میشد، نیروی دریایی سپاه پاسداران نه به عنوان رقیب، بلکه به عنوان مکملی هوشمند برای نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران طراحی شد. این تمایز استراتژیک، که بر اساس عدم موازیکاری و تمرکز بر نیازهای عملیاتی خلیج فارس شکل گرفت، به ایران امکان داد تا با منابع محدود، حداکثر تأثیر را در میدان نبرد دریایی ایجاد کند. در همین رابطه، انتخاب قایقهای تندرو، تصمیمی مبتکرانه بود که ریشه در تحلیل دقیق شرایط جغرافیایی و نظامی خلیج فارس داشت. این شناورها نه تنها امکان حمله سریع و فرار ایمن را فراهم میکنند، بلکه با بدنه کوچک خود، شناسایی توسط رادارهای دشمن را دشوار میسازند. این رویکرد، که از تاکتیکهای جنگ نامتقارن الهام گرفته بود، شباهتهایی با استراتژیهای نیروهای ویتکنگ در جنگ ویتنام داشت، اما به طور خاص برای محیط خلیج فارس و نیازهای ایران بومیسازی شد. تشکیل یگانهای موشکی ساحل به دریا، توپخانه ساحلی و واحدهای ضدمین نیز نشاندهنده دیدگاهی آیندهنگر بود که توان دفاعی ایران را از وابستگی به تجهیزات گرانقیمت خارجی رها کرد و به ظرفیتهای داخلی متکی ساخت. متن پیش رو، گفتوگوی «ایران» با سردار حسین علایی، اولین فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران است. سردار علایی در این گفتوگو به چگونگی شکلگیری نیروی دریایی سپاه در سال ۱۳۶۴ میپردازد و از استراتژیهای نوآورانهای میگوید که سنگ بنای قایقهای تندرو و چابک سپاه را در خلیج فارس گذاشت؛ شناورهایی که با اتکا به جنگ نامتقارن و تجهیزات بومی، امروز به نمادی از اقتدار دریایی ایران تبدیل شدهاند.
تجربیات اولیهتان در انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی قبل از تأسیس رسمی نیروی دریایی سپاه چه بود؟
مدتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در زمانی که آقای عباس دوزدوزانی فرمانده کل سپاه بود، من فرمانده سپاه آذربایجان شرقی شدم. در آن زمان حزب دموکرات با عملیات مسلحانه به دنبال خودمختاری و در واقع در تلاش برای تجزیه کردستان ایران بود. شهر شاهیندژ از شهرهای آذربایجان بود که حزب دموکرات به آن حمله کرد. من هم شهید محمد سلمانی از دانشجویان دانشگاه تبریز را به همراه تعدادی از پاسداران سپاه تبریز به آنجا اعزام کردم و آنها شهر را نجات دادند. چند روز بعد خودم هم به شاهین دژ رفتم و سپاه آن شهر را در محل ساختمان سازمان جوانان هلال احمر که خالی بود، تشکیل دادم. آقای جلال رسولی یکی از دانشجویان رشته داروسازی را نیز که اهل میاندوآب بود به فرماندهی سپاه شاهیندژ و محمد سلمانی را به عنوان فرمانده عملیات سپاه شاهیندژ معرفی کردم. اما قبل از شروع جنگ فرمانده بسیج آذربایجان شرقی شدم. در آن زمان بسیج مستضعفان تحتنظر بنیصدر رئیسجمهوری بود و حجتالاسلام مجد، فرماندهی آن را برعهده داشت، ولی مرا حجتالاسلاموالمسلمین سیدحسین موسوی تبریزی رئیس دادگاههای انقلاب به این سمت منصوب کرد. ما هم ساختمان کاخ جوانان تبریز واقع در خیابان دانشسرا را به مرکز بسیج تبدیل و شروع به فعالیت کردیم. قبل از شروع جنگ و در شهریور سال 1359، ما دست اندرکار برنامهریزی و آماده شدن برای آغاز سال تحصیلی بودیم. با جمعی از دوستان انقلابی تصمیم گرفتیم به مناسبت آغاز سال تحصیلی جدید، عدهای از شخصیتهای انقلاب را برای سخنرانی به دانشگاه تبریز دعوت کنیم. افراد زیادی از جمله مرحوم آیتالله علی مشکینی، آیتالله حسین نوری همدانی و آقای مهندس میرحسین موسوی را که آن موقع سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی بود، دعوت کردیم تا در دانشگاه تبریز سخنرانی کنند. آقایان مشکینی و نوریهمدانی سخنرانیهای خود را انجام داده بودند و با استقبال خوبی مواجه شدند. روز 31 شهریور نوبت سخنرانی آقای مهندس میرحسین موسوی بود. من با آقای علی قیامتیون به فرودگاه تبریز رفتیم تا ایشان را که با هواپیمای شرکت هما از تهران میآمد، به محل سخنرانی در دانشگاه بیاوریم. قبل از ساعت دو بعدازظهر ما جلوی درِ اصلی فرودگاه با یک خودروی ژیان منتظر ورود ایشان بودیم. در همین احوال بود که متوجه سمت جنوب فرودگاه شدم و دیدم دو هواپیمای میگ عراقی (البته الان میگویم میگ، ولی آن زمان نمیدانستم نوع آن هواپیما چیست؟) در ارتفاع پایین به سمت فرودگاه میآیند. هواپیماهای جنگی عراق که به رنگ مشکی بودند از بالای سر ما گذشتند و وارد فضای فرودگاه شدند. چند دقیقه بعد دو هواپیمای دیگر آمدند و بعد از چند دقیقه از بالای سرِ ما عبور کردند و به سوی پایگاه نیروی هوایی ارتش رفتند. دو هواپیمای اول، باند مسافری فرودگاه تبریز و هواپیماهای دوم، باند پایگاه شکاری نیروی هوایی را بمباران کردند. بمبها با چترهایی فرود میآمدند تا دقت لازم را برای اصابت قرار دادن باند و غیرعملیاتی کردن پروازهای ایران بویژه جنگندهها داشته باشند. در حالی که مسافرین و مردم وحشتزده و سراسیمه از سمت سالن فرودگاه در حال فرار بودند، ما به سمت پایانه مسافری حرکت کردیم. من از یکی از پاسبانها پرسیدم چه اتفاقی افتاده؟ او گفت باند فرودگاه بمباران شده است. پاسبانها کنترل پایانه مسافربری را رها کرده بودند و مانعی برای رفتن ما به سمت باند پروازی نبود. به سمت باند رفتیم تا ببینیم چه اتفاقی رخ داده است. به باند فرودگاه که رسیدیم، دیدم بر اثر پرتاب راکت از سوی جنگندههای عراقی، روی باند حفرههایی به قطر حدود یک و نیم متر ایجاد شده است و دیگر امکان فرود و برخاست هواپیما وجود ندارد. یک هواپیمای مسافربری هم که ظاهراً از مشهد آمده و تازه به زمین نشسته بود، پلههای اضطراریاش را باز کرده بود و مسافران با عجله و سُر خوردن از پلهها در حال تخلیه هواپیما بودند. این اولینبار بود که چنین وضعیتی را میدیدم. هواپیمای مسافربری احتمالاً از نوع بوئینگ 727 و متعلق به شرکت هما بود. آنقدر با جنگ بیگانه بودیم و بیتجربه، که وقتی این اتفاق افتاد، باز هم منتظر نشستن هواپیمای سخنرانمان بودیم که قرار بود از تهران بیاید. در واقع بیشتر از مسأله آغاز جنگ، نگران بر هم خوردن مراسم خود بودیم. به داخل سالن فرودگاه بازگشتیم. در آن شرایط نابسامان و به هم ریخته، یکی از مسئولان فرودگاه را پیدا کردیم و پرسیدیم تکلیف هواپیمایی که قرار بود از تهران بیاید چه میشود؟ آن شخص با نگرانی گفت: «جنگ شروع شده و عراق به ایران حمله کرده است و آن هواپیما هم از آسمان به تهران بازگشته است. ما آن زمان متوجه شدیم که یک جنگ واقعی و گسترده بین عراق و ایران آغاز شده است.»
بلافاصله به دانشگاه برگشتیم و مراسمی را که برای روز اول مهر در دانشگاه سازماندهی کرده بودیم، تبدیل به اجتماع ضد جنگ و آمادگی برای دفاع از کشور کردیم. علاوه بر دانشجویان، جمعیت عظیمی از مردم تبریز نیز به دانشگاه آمدند. در این مراسم من و آیتالله مدنی سخنرانی کردیم و اعلام کردیم که در برابر ارتش متجاوز عراق میایستیم و اجازه اشغال هیچ بخشی از خاک وطن را نمیدهیم. وقتی حضور انبوه مردم را در دانشگاه تبریز دیدم، حس کردم که اگر افراد داوطلب از بین این جمعیتِ عظیم، سازماندهی شوند و آموزش ببینند و به جبههها اعزام شوند، بعید است که ارتش متخاصم عراق بتواند به پیشروی در خاک ایران ادامه دهد و به اهداف خود در تحمیلِ جنگ بر ایران برسد. از این زمان بود که به تدریج با مسائل جنگ آشنا شدم. سعی کردم استراتژیهای جنگی، طرحریزیهای عملیاتی و تاکتیکهای نظامی را بفهمم و یاد بگیرم و در دفاع از کشور نیز حاضر باشم و تلاش کنم.
بلافاصله بعد از مراسم دانشگاه به بسیج مستضعفان رفتم و برای حضور مردم داوطلب به جبههها فراخوان دادم. در همان روزهای اول جنگ، اولین گروه از افراد داوطلب را از بسیج تبریز و از طریق راهآهن تبریز به خوزستان اعزام کردم. یکی از طلبههای جوان تبریز به نام آقای حسین توانا که از طلبههای جوان و فعال تبریز بود را با آقای حکیمی با استفاده از قطار به جبهه اهواز اعزام کردیم. روز بعد آقای حکیمی از اهواز تماس گرفت و گفت که ما را به جبهه راه نمیدهند و دژبان ارتش همه جا را بسته و میگوید شما حق ورود به جبهه را ندارید. استدلال ارتش این بود که نمیشود منطقه را همینطور رها کرد که هر کسی میخواهد به جبهه برود، باید راهها و جادهها را کنترل کنیم تا مردم آسیب نبینند. مشکل دوم بسیجیان اعزام شده این بود که کسی در جبهه به آنان سلاح، تجهیزات و امکانات نمیداد. برای آنان سلاح گرفتم. تلاش بسیاری کردم که به اینها از طریق فرمانده کل قوا بنیصدر و اداره چهارم ارتش سلاحهای «امیک» از رده خارج را که در انبارهای ارتش موجود بود بدهیم. ارتش تعداد زیادی تفنگهای قدیمی «امیک» و «برنو» داشت که از رده خارج شده بود، ولی در انبارها موجود بودند. در نهایت موفق نشدیم این سلاحها را از ارتش بگیریم. بچههای اعزامی گفتند که ما چه کار کنیم؟ گفتیم شما هر طور که میتوانید وارد جبهه شوید، ارتش در جادههای اصلی دژبان گذاشته بود، اما مسیرهای فرعی و بیابانها باز است و ارتش عراق هم دارد از همین مسیرها به داخل خاک ایران میآید، شما هم به طریقی به سمت آنها بروید و از خوزستان دفاع کنید. در مورد سلاح هم گفتم که خودتان یک فکری بکنید و سعی کنید در جبهه و با کمین زدن به قوای دشمن، سلاح را بگیرید.
به هر حال افراد اعزام شده از تبریز همگی به تدریج به جبهه سوسنگرد رفتند و فداکاریهای بزرگی در دفاع از این شهر و بازپسگیری آن از ارتش عراق پس از اشغال اولیه انجام دادند. آنان به طور مرتب با آیتالله مدنی در تماس بودند و گزارش وضعیت سوسنگرد را به ایشان میدادند. آیتالله مدنی هم به طور مرتب امام خمینی(ره) را در جریان اوضاع سوسنگرد قرار میداد. مدتی پس از شروع جنگ فرمانده سپاه آذربایجان غربی شدم. در حدود یک سالی که در ارومیه بودم، موفق شدیم تا شهر اشنویه را از تصرف حزب دموکرات تخلیه کنیم و سپاه اشنویه را به فرماندهی آقای قاسم حقیقت نیکو تشکیل دهیم. سپس به همراه شهید مهدی باکری به جبهه جنوب رفتیم. ابتدا جانشین آقارحیم صفوی در واحد طرح و عملیات ستاد مرکزی سپاه شدم ولی در کنار وی در منطقه عملیاتی مستقر شدم. از بهمن ماه سال 1360 هم با خواست آقای محسن رضایی فرمانده کل سپاه، رئیس ستاد قرارگاه مرکزی کربلا شدم و برای اولین بار قرارگاه مشترک سپاه با ارتش را تشکیل دادم. تا پایان عملیات بیت المقدس رئیس ستاد قرارگاه مرکزی کربلا بودم ولی با مجروح شدن در این عملیات به خارج از منطقه منتقل شدم. پس از بهبودی قرارگاه نوح را تشکیل دادم و به عنوان فرمانده آن، یگانهای وابسته به هفت استان جنوبی کشور مثل لشکرهای ثارالله، فجر، المهدی و چند تیپ را اداره کردم.
فرآیند تأسیس نیروی دریایی سپاه در ابتدا چگونه بود؟ اساساً چه عاملی باعث شد تا این نیرو به مجموعه سپاه اضافه شود؟
در اواسط جنگ و پس از عملیات بدر و در اوایلسال 1364امام خمینی(ره) به این نتیجه رسیدند که سپاه برای جنگیدن، نیاز به توسعه سازمان و تأمین تجهیزات و تسلیحات مناسب دارد و نباید فقط به توانمندیهای موجود در داخل ارتش اکتفا کرد. چون قدرتهای بزرگ جهانی، ارتش صدام را به طور مرتب کمک میکردند و ارتش عراق هم دائم رو به گسترش و توسعه بود. بنابراین جمهوری اسلامی ایران هم باید برای جنگیدن و دفاع توسعه پیدا میکرد.
فکر میکنم امام خمینی(ره) به این نتیجه رسیده بودند که توسعه توان رزمی کشور در سپاه میتواند اتفاق بیفتد، چون سپاه قابلیت نیروی انسانی و فکری این کار را داشت و از همه مهمتر، انگیزه جنگیدن و قوی شدن در بین پاسداران وجود داشت. در آن زمان بدون اینکه کسی از سپاه خواسته باشد، سپاه بنا بر احساس نیاز جبههها، خودش یگانهای دریایی و هوایی را نیز در کنار یگانهای زمینی درست کرده بود. در شهریور ماه سال 1364 یک روز حاج احمدآقا فرزند امام با آقای محسن رضایی فرمانده کل سپاه تماس گرفته و میگویند که امام میخواهند دستور تشکیل نیروهای سه گانه را در سپاه صادر کنند، لذا شما یک نامهای خدمت امام بنویسید و از رهبری درخواست کنید تا ایشان اجازه بدهند شما نیروهای سه گانه را در سپاه راه بیندازید. آقای رضایی میگفت من جرأت نکردم در نامه تقدیمی اسم سه نیرو را بنویسم، چون احساس میکردم که تشکیل یک نیرو که ایجاد یک سازمان بسیار عظیم و گستردهای است، ممکن است باعث حساسیت در نیروهای ارتش شود. بنابراین آقای محسن رضایی درخواست مجوز تشکیل واحدهای دریایی، زمینی و هوایی را از امام کرده بود. ولی امام خمینی(ره) 26 شهریور ماه سال 1364 در پاسخ به نامه ایشان، نوشتند که شما به سرعت سپاه را به سه نیروی دریایی، هوایی و زمینی قوی، مجهز کنید. بنابراین امام خمینی(ره) کاملاً به این نتیجه رسیده بودند که ایران زمانی میتواند در مقابله با ارتش متجاوز صدام، گامهای بلندی بردارد که در جبهههای جنگ، توان دفاعی خود را افزایش دهد و توسعه عظیم سازمانی بدهد و بتواند از ظرفیتهای موجود در کشور به صورت سازمان یافته استفاده نماید.
در ابتدای شکلگیری نیروی دریایی، چگونه فعالیتهای نیروی دریایی سپاه از نیروی دریایی ارتش متمایز شد و چه استراتژیهایی برای توسعه آن اتخاذ کردید؟
استراتژی ما برای تشکیل نیروی دریایی سپاه، عدم موازی کاری با نیروی دریایی ارتش و ایجاد یک نیرویی مکمل جهت توسعه قدرت دریایی کشور بود. بر همین اساس به دنبال خرید ناوهای جنگی نرفتیم و بر اساس نیاز مأموریتها در خلیج فارس برای تجهیز نیروی دریایی سپاه اقدام کردیم. با چنین سیاستی بود که به دنبال قایقهای تندرو رفتیم و با سلاحهای ابتکاری آنها را تجهیز کردیم. سپس توپخانه ساحلی را تشکیل دادیم و واحدهای مقابله با جنگ مین را بنیان گذاشتیم و راهاندازی کردیم. همچنین به تشکیل یگان موشکی ساحل به دریا برای اولین بار در ایران اقدام کردیم. از طرفی از تاکتیک جنگ نامتقارن برای مقابله با تجاوزات عراق و آمریکا در خلیج فارس استفاده کردیم.
نقش نیروی دریایی سپاه در حفاظت از جزایر خلیج فارس (مانند ابوموسی، تنبها) در اوایل دهه ۱۳۶۰ چه بود؟ آیا عملیات خاصی هست که به عنوان نقطه عطف بدانید؟
در دوره جنگ تحمیلی، نیروی دریایی سپاه در اکثر جزایر خلیج فارس حضور داشت. اما برای جلوگیری از موازیکاری در بعضی از جزایری که نیروی دریایی ارتش در آنها حضور فیزیکی نداشت، پایگاه دریایی احداث کرد. برای مثال نیروی دریایی سپاه یک پایگاه مهم دریایی در جزیره فارسی احداث کرد و در جزایری مانند لارک و هرمز و قشم در دهانه تنگه هرمز مستقر شد. علاوه بر آنها پایگاههایی را نیز در جزایر بوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک برپا کرد که نقش مهم و زیادی در حفاظت از مسیر کشتیرانی بینالمللی در خلیج فارس ایفا کردند.
تجربیاتتان از تعامل با نیروی دریایی ارتش در دوران جنگ چگونه بود؟ آیا هماهنگیهای مشترکی وجود داشت که نتایج مثبتی به همراه داشته باشد؟
سعی ما همیشه بر آن بود تا با نیروی دریایی ارتش همکاری و تعامل سازنده داشته باشیم. در اتاق جنگ منطقه دوم دریایی ارتش نیروهای ما حضور داشتند و هماهنگیهای لازم در آنجا انجام میشد. از طرفی در عملیات اسکورت کاروانها که از بوشهر به سمت بندر امام خمینی انجام میشد نیز واحدهای نیروی دریایی سپاه حضور داشتند و ملوانهای سپاه برای راهنمایی کشتیها در خورموسی فعالانه شرکت میکردند.
بزرگترین چالشهای لجستیکی و تجهیزاتی نیروی دریایی سپاه در سالهای اولیه چه بود و چگونه با کمبود منابع مقابله کردید؟
در دوره جنگ ارز کافی برای خرید تجهیزات دریایی پیشرفته از خارج از کشور وجود نداشت. ولی در عین حال نیروی دریایی سپاه توانست پیشرفتهترین رادارهای تجاری دریایی را خریداری نماید و از آنها بخوبی بهرهبرداری کند. ما تلاش کردیم یک نیروی دریایی چابک و با قدرت اما کم هزینه را برای کشور ایجاد کنیم و ظرفیتهای داخلی را برای تجهیز نیروی دریایی سپاه به کار گیریم. بر همین اساس تولید انواع شناورها و قایقهای تندرو در کشور راهاندازی شد و سازمانهای صنایع دفاع و صنایع سپاه هم اقدام به ساخت برخی تجهیزات و تسلیحات و مهمات دریایی کردند که بسیار ارزشمند بود.
برش
از دیدگاه شما، چه عواملی باعث شد نیروی دریایی سپاه به سرعت به یک نیروی عملیاتی قدرتمند تبدیل شود؟ آیا درسهایی از تجربیات جهانی (مانند نیروهای دریایی دیگر کشورها) در این فرآیند وجود داشت؟
نیروی دریایی سپاه بنا بر نیاز جنگ وارد عملیات در خلیج فارس شد. در آن زمان نیروی هوایی عراق به کشتیهای عازم بنادر ایران در خلیج فارس حمله میکرد و مسیر دریانوردی را برای نفتکشهای حامل نفت ایران نا امن کرده بود. به جزیره خارک و سایر جزایر نفتی هم حمله میکرد. بنابراین برای مقابله با حملات ارتش عراق باید به کمک نیروهای دریایی و هوایی ارتش میرفتیم تا آسیبهای ایران کمتر شود.
در تشکیل نیروی دریایی سپاه به این نتیجه رسیدیم که اگر بخواهیم یک توان دریایی فعال و عملیاتی ایجاد کنیم به دو امکان عمده نیاز داریم تا بتوانیم در برابر نیروی هوایی و دریایی عراق در خلیج فارس قدرتی از خودمان نشان دهیم. یکی اینکه باید برای تردد در خلیج فارس، روی قایقهای تندرو با آبخور کم فکر کنیم تا ارتش از شناورهای نظامی موجود خود با خیال راحت استفاده کند. وقتی بررسی کردم، دیدم که بهترین ناوهای رزمی نیروی دریایی ارتش حدود 20 گره یا مایل دریایی یعنی در حدود 36 تا 37 کیلومتر در ساعت روی آبهای دریا حرکت میکنند و ناوچههای پیکان که خیلی خوب و سریع میتوانند دریانوردی کنند سرعتشان به 40 گره هم نمیرسد. بنابراین به این نتیجه رسیدیم که به یک تعداد از قایقهای تندرو که با سرعت بالا بتوانند در خلیج فارس حرکت کنند، نیاز داریم تا بتوانیم خودمان را به ناوچه هاو کشتیهای جنگی دشمن برسانیم و به منطقه هدف نزدیک شویم و پس از انجام عملیات هم بتوانیم به سرعت از آنجا دور شویم.
همچنین در بررسیها به این نتیجه رسیدیم که باید شناورهایی انتخاب کنیم که رادارها به عنوان چشم دشمن نتوانند آنها را به راحتی ببینند و کشف کنند. چون رادارها تمام ناوچهها و ناوهای نیروی دریایی ارتش را خیلی خوب میتوانستند ببینند و رصد کنند. زیرا بدنه و هیکل آنها بزرگ بود. طبیعی است که هرچه جسم شناورها بزرگتر باشد، به خصوص اگر جنس بدنه شناورها از آهن و فلز یا موادی باشد که انعکاس فرکانسی بیشتری داشته باشد، رادارهای دریایی بهتر آنها را میبینند. لذا به این نتیجه رسیدیم باید شناورهایی داشته باشیم که هم انعکاس راداری کمتری داشته باشند و هم سریعتر بتوانند در خلیج فارس حرکت کنند و هم بدنه کوچکتری داشته باشند، بهطوری که اندازه آنها در رادار به خوبی دیده نشود و بین امواج دریا گم شوند.