دولت پزشکیان سنگ زیرین آسیاست
شکاف کلامی و رسانهای که میان جریانهای سیاسی درباره سفر رئیسجمهوری به سازمان ملل شکل گرفت، یک نمونه است که وضعیت دولت چهاردهم در سپهر سیاسی ایران را بهخوبی ترسیم میکند.

روزنامه ایران در گزارشی نوشت:
شکاف کلامی و رسانهای که میان جریانهای سیاسی درباره سفر رئیسجمهوری به سازمان ملل شکل گرفت، یک نمونه است که وضعیت دولت چهاردهم در سپهر سیاسی ایران را بهخوبی ترسیم میکند. این شکافهای کلامی نشان میدهد، «دولت پزشکیان به واقع سنگ زیرین آسیاست.» درباره سفر پزشکیان به سازمان ملل، یک دوقطبی جدی شکل گرفته بود. اصلاحطلبان درخواستهایی داشتند که اصولگرایان دقیقاً عکس آن را درخواست میکردند. کار این مجادلات کلامی، در نهایت به استفاده از ادبیات تند و تیز ختم شد که تا دیروز، یعنی روز عزیمت پزشکیان به نیویورک هم ادامه یافت. اگر قرار میشد پزشکیان و دولت در تعیین راهبرد سفر به سازمان ملل، یکی از این دو توصیه را انتخاب میکردند، چه میشد؟ درست است که خواسته اصلاحطلبان به عنوان حامیان سیاسی و اجتماعی و پایگاه رأی دولت، مسموع است، اما هر انتخابی از میان این دو گرایش طبیعتاً به قطبی شدن بیشتر سپهر سیاسی کشور منتهی میشد. برای همین است که دولت پزشکیان را باید سنگ زیرین آسیا دانست؛ دولتی که باید راهبرد وفاق خود را از درون یک فضای قطبی ظاهراً چارهناپذیر پیش ببرد. مهمتر اینکه وفاق، به معنای علاج همین فضای قطبی است.
سنگ زیرین آسیا یعنی چه؟
محمد فاضلی در سال 1393 دولت یازدهم را سنگ زیرین آسیا دانسته بود. این جامعهشناس در آن تعبیر چیزی شبیه به همین وضعیت دولت پزشکیان را درنظر داشت. منظور فاضلی این بود که دولت یازدهم، به صفت سیاسیاش، نه تماماً اصولگراست نه تماماً اصلاحطلب. تالی این سخن چنین میشد که در یک سپهر سیاسی که یک سوی آن اصلاحطلب است و سوی دیگرش اصولگرا، دولتی که نه تماماً اصولگراست و نه تماماً اصلاحطلب، وضعیت پیچیدهای خواهد داشت. در این وضعیت پیچیده، برای دولتی که «نه این است و نه آن، اما میخواهد هم بخشی از این باشد و هم بخشی از آن»، از هر دو سوی این کران سیاسی، سیل انتظارات و مطالبات است که به سویش روان است. به علاوه اینکه دولت یازدهم پس از برهم خوردن رسوم حکمرانی در دولتهای نهم و دهم روی کار آمده بود. به باور چهرههایی چون فاضلی در آن زمان، دولتی که پس از چنین سابقهای از حکمرانی و نیز از درون شکافهای برآمده از رخدادهای 1388 برخاسته است، مسیری سخت در پیش داشت. متناقضنما بودن موقعیت چنین دولتی، بیش از هر چیز با لحاظ کردن رخدادهای 1388 مشخص میشد. به این معنی که روی کار آمدن دولت یازدهم محصول شرایط کشور پس از وقایع 1388 بود؛ اما مسأله این بود: آیا علت موجده دولت یازدهم، یعنی وقایع سال 1388، علت مبقیه آن هم هست؟ یا اینکه دولت یازدهم باید تلاش کند شکافهای سیاسی و اجتماعی حاصل از وقایع سال 1388 را پر کند؟ اما اگر دولت وقت این شکافها را پر میکرد، به این معنی میبود که علت موجده خود را از میان برده است. به هر صورت، کارکردن در دل چنین وضعیت پرتناقضی بیانگر شباهت دولت به سنگ زیرین آسیا بودن است. اما برای پزشکیان و دولتش قصه از این قرار است و پیچیدهتر هم.
وضعیت دشوارتر دولت چهاردهم
چرا وضعیت «سنگ زیرین آسیا بودن» برای دولت پزشکیان پیچیدهتر است؟ شرایطی که دولت چهاردهم از دل آن برآمد و شرایطی که دولت چهاردهم درون آن دارد فعالیت میکند، درستی این ادعا را عیان میکند؛ اول اینکه دولت پزشکیان نتیجه یا معلول چیزی است که میتوان آن را «ناترازی همه چیز» نامید؛ از ناترازی در برق و آب تا ناترازی سرمایههای اجتماعی و رسانهای و سیاست خارجی. بغرنج بودن وضعیت دولت وقتی بهتر فهمیده میشود که به یاد بیاوریم در روز اول ریاستجمهوری پزشکیان با ترور شهید هنیه یک «شبهجنگ» بر کشور تحمیل شد و 9 ماه بعد «شبهجنگ» به جنگ تمامعیار تبدیل شد. البته در این مدت کارهایی شده است، مثل رفع فیلترینگ «واتساپ» یا ممانعت از اجرای قانون حجاب و عفاف یا عزم تمامعیار دولت برای حل ناترازی برق. اما وقتی مسأله عینی امروز ایران «حرکت از یک وضعیت شکننده به وضعیت پایدار است» (توصیف احمد میدری از فرآیند توسعه در ایران) به این معنی است که در چنین وضعیتی دویدنهای دولت و رئیس دولت کمتر به رسیدن به یک مقصد نهایی و پایدار منتهی میشود. در کنار اینها، اظهارنظرهای بسیار واگرای سیاسی درباره سفر پزشکیان به نیویورک، نشان داد میزان قطبی بودن فضای سیاسی چقدر بالاست. هر طرف میخواست پزشکیان کاری را بکند که از نظر آنان درست بود. البته که هرکس به تناسب قدرتی که دارد، مسئولیت هم دارد و پزشکیان هم از این قاعده مستثنی نیست که باید به تناسب قدرتش پاسخگوی مردم باشد. به دیگر سخن، اقتضای مردمسالاری و انتخابات است که او باید پاسخگوی مطالبات رأی دهندگان باشد که بنا به انتظاراتی او را برگزیدند. اما رأیدهندگان دارای این فراست سیاسی هستند که در وضعیت امروز حکمرانی ایران، تصمیم دولت و رئیسجمهوری با عبور از دالانهای حکمرانی عمل میکند. به دیگر سخن، قدرت دولت در خلأ عمل نمیکند. قدرت دولت تنها نیروی موجود در کشور نیست، بلکه پزشکیان و دولتش نیرویی هستند میان سایر نیروها و منظور از نیروها، از احزاب و جریانهای سیاسی و اجتماعی تا مردم و ارکان و اجزای حکمرانی را شامل میشود؛ اجزا و بخشهایی که به اندازه وزن خود از قدرت تأثیرگذاری بر تصمیمها برخوردارند. هر دولتی، از جمله دولتی که شعارش وفاق ملی است، از خلال همین منطق و موقعیت عمل میکند. در یک مثال، اینکه پزشکیان در نیویورک چه کار میکند یا چه کار باید بکند، از درون همین منطق عمل و موقعیت قدرت سیاسی تعیین میشود.
تفاوت موقعیت
دولتهای یازدهم و چهاردهم
درست است که هر دو دولت یازدهم و دولت چهاردهم را میتوان سنگ زیرین آسیا دانست، اما موقعیت و منطق کنش این دو سنگ آسیا یکسان نیست. علت دیگر ناهمسانی موقعیتها و کنشهای این دو دولت، به تفاوت جهتگیریهای کلان آنها بازمیگردد، یعنی به تفاوت «اعتدال» و «وفاق ملی.»
دولتهای یازدهم و دوازدهم به صفت اعتدالی خویش، عمدتاً در پی ایجاد نوعی تعادل میان نیروها بودند؛ تعادل در شکاف موجود میان نیروهای درونی و ایجاد تعادل با نیروهای خارجی. قرار بود آن «اعتدال» به «تعادل» نیروها منتهی شود، نه پرکردن شکافها. زیرا درصورت پرکردن شکافها، دیگر به تعادلی نیاز نبود که به اعتدال هم نیاز باشد. دشواری کار دولت چهاردهم در این است که بنا به صفت «وفاق ملی»، در پی کاستن از شکاف نیروهای درونی است. در خارج هم به دنبال کاهش شکاف بود که با تعجیل دشمن اسرائیلی در تحمیل جنگ، پروژه متولدنشده دولت در سیاست خارجی به محاق رفت. برای تقریب به ذهن، میتوان از یک گفتوگوی عباس عبدی تحلیلگر اصلاحطلب مثال آورد که در دولت یازدهم در روزنامه ایران منتشر شد. عباس عبدی معتقد بود دولت یازدهم موجودیت و فضای کنش سیاسی خود را مرهون شکاف برخاسته از سال ۱۳۸۸ است. اما عبدی ضمن علم به این واقعیت، یادآوری کرد که این سابقه به این معنی نیست که کاهش شکافها در جریانهای سیاسی کشور، ظرفیت بازیگری دولت را به خطر بیندازد، لذا به دولت وقت توصیه کرد عزم خود را بر رفع این شکاف بگذارد. بعدها معلوم شد_همان طور که عبدی و دیگران تصریح کرده بودند_ تداوم چنین شکافی و خواستن برای اینکه کنشهای دولت درون همین شکاف صورت گیرد، هرچند باعث شد موقعیت دولت وقت در سیاست کشور معنادار شود، اما دستاوردهای دولت متزلزل و ناپایدار شد. ناپایداری مهمترین دستاورد دولت اعتدال در داخل، یعنی برجام، ناشی از این موقعیت دوگانه بود. دولتی که در میانه نیروها بود، اما نه به قصد میانجی بودن، بلکه به نیت این که در میان بودن فضای کنش بهتری را برای دولت ایجاد کند. اما دولت «وفاق ملی» به قصد متعادل کردن یا ایجاد تعادل میان نیروها نیامده است. نیت دولت وفاق، کاستن از شکاف، نزدیک کردن دیدگاهها و پایین کشیدن شعله کوره سیاستورزی در ایران است. پزشکیان به پشتوانه ۳ دهه سیاستورزی دریافته است که شکافها هرچه بیشتر باشد، موقعیت دولتها و پایداری دستاوردها نیز به مراتب شکنندهتر است، البته اگر در عصر فرازآمدن ناترازی همه چیز، بتوان دستاوردی خلق کرد.
برش
چه خواهد شد؟
واگرایی جریانهای سیاسی درباره سفر پزشکیان به نیویورک نشان داد ایجاد وفاق ملی کار سادهای نیست، علیالخصوص وقتی که درباره یک سفر خارجی سالانه نمیتوان دیدگاهها را به هم نزدیک کرد، درباره ایجاد اجماع داخلی کار چقدر سختتر است. بنابراین میتوان دریافت در سپهر سیاسی ایران که بازیگرانش تمایلی به کاستن از میزان قطبیت ندارند، کار هر دولت میانهای چه حد دشوار است و کار دولت وفاق، دشوارتر. به رغم اینها مسأله این است که تا وفاق حاصل نشود دولت موفق نخواهد بود و تا دولت موفق نشود وفاق را برقرار کند، دستاوردهایش پایدار نخواهد بود. برپایه چنین مقدماتی است که اظهار نظر پزشکیان در اولین جلسه هیأت دولت پس از دیدار با رهبر معظم انقلاب را میتوان فهمید. وی پس از بیان اینکه «امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند همدلی، همبستگی و وحدت داخلی هستیم»، گفت: «خداوند متعال در یکی از حساسترین مقاطع تاریخ، توفیق خدمتگزاری به این ملت بزرگ و با عظمت را به ما ارزانی داشته است و ما نیز با تمام توان و همت خود شکر این عنایت را با خدمت صادقانه به مردم به جا خواهیم آورد. تاکنون کوتاهی نکردهایم و نخواهیم کرد و نارساییهای موجود را نیز با تلاش مضاعف جبران میکنیم.» برای روشن کردن این عبارت پزشکیان که «در یکی از حساسترین مقاطع تاریخ توفیق خدمتگزاری به ما ارزانی شده است» و برای توضیح محیطی که دولت در آن فعالیت میکند و برای تبیین اینکه چرا دولت پزشکیان سنگ زیرین آسیاست، می توان از «حافظ» هم وام گرفت: «صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی.»