مرز باریک عدم شایسته سالاری و ظلم سیاسی
موضوع شایستهسالاری یکی از اصول اساسی حکمرانی خوب است که در صورت بیتوجهی میتواند تبعات جدی برای نظام سیاسی و جامعه به همراه داشته باشد.

روزنامه آرمان امروز در گزارشی نوشت:
موضوع شایستهسالاری یکی از اصول اساسی حکمرانی خوب است که در صورت بیتوجهی میتواند تبعات جدی برای نظام سیاسی و جامعه به همراه داشته باشد. بر اساس این دیدگاه، واگذاری مسئولیتها به مدیران غیرمتخصص و ناتوان، نهتنها کشور را به سمت توسعه و آبادانی سوق نمیدهد، بلکه آن را در مسیر تخریب، عقبماندگی و نارضایتی عمومی قرار میدهد. این امر همچنین میتواند بر مشروعیت نظام سیاسی تأثیر منفی بگذارد.
انتقاد اصلی به روند کنونی مدیریت در ایران، به نبود چرخش واقعی نخبگان بازمیگردد. در حالیکه انتظار میرود افراد توانمند و متخصص در موقعیتهای مدیریتی قرار بگیرند، واقعیت آن است که گروه محدودی از مدیران، همواره از پستی به پست دیگر منتقل میشوند. در این میان، نیروهای جدید و شایسته، به دلیل نبود اعتماد یا زدوبندهای سیاسی، معمولاً به حاشیه رانده میشوند و امکان خدمت به آنان داده نمیشود. این وضعیت نوعی «حاشیهنشینی سیاسی» ایجاد کرده است؛ بهگونهای که بسیاری از افراد شایسته، فرصت حضور در ساختار مدیریتی را تنها در حد یک آرزو تجربه میکنند.
به باور منتقدان، پدیدههایی مانند «ابوالمشاغل» و «آقازادگی» نیز از همین بستر ناشایستهسالاری شکل گرفتهاند؛ جایی که افراد نزدیک به مراکز قدرت، بهراحتی به پستهای مدیریتی دست مییابند و در مقابل، نیروهای متخصص و مستقل از چرخه مدیریت حذف میشوند.
نکته مهم دیگر آن است که در بسیاری از موارد، تعیین مدیران سیاسی نه بر پایه شایستگی، بلکه بر اساس بدهبستانهای سیاسی انجام میشود. نمونه بارز آن، فشار برخی نمایندگان برای تحمیل افراد مدنظر خود به استانداران یا وزراست؛ مسئلهای که آشکارا با اصل شایستهسالاری در تضاد قرار دارد.
مسئله شایستهسالاری، بهویژه در بخشهای سیاسی، حساسیت بیشتری دارد؛ چراکه تصمیمگیریهای این حوزه میتواند مسیر کلان کشور را تعیین کند. هرچند اقداماتی در زمینه اصلاح شرایط احراز سمتها و تقویت شفافیت در سیستم اداری آغاز شده است، اما همچنان پرسش اصلی باقی میماند: آیا دولت میتواند اصل شایستهسالاری را در عمل پیاده کند یا روند فعلی ادامه خواهد یافت؟
هادی اعلمی فریمان در گفتوگو با آرمان امروز با اشاره به مفهوم شایستهسالاری در تاریخ اندیشه سیاسی غرب و نسبت آن با دموکراسی، توضیح داد: «شایستهسالاری از جمله مفاهیمی است که در بطن فلسفه سیاسی غرب و در پیوند با دموکراسی و نظام حزبی شکل گرفته است. اگر دموکراسی را متکی بر احزاب و سازمانهای سیاسی بدانیم، در واقع این احزاب هستند که بر پایه رأی مردم به قدرت میرسند و تلاش میکنند ساختار اصیل دموکراتیک را پیاده کنند. این ساختار اساساً بر مبنای شایستهسالاری تعریف میشود.»
او ادامه داد: «شایستهسالاری یا مریتوکراسی در فلسفه غرب به معنای انتصاب افرادی است که توانایی، تجربه و تخصص دارند و میتوانند دانش و مهارت خود را در خدمت منافع عمومی قرار دهند. این مفهوم بر نفی روابط شخصی، خانوادگی، مالی یا وابستگیهای غیرشفاف سیاسی در انتصابات تأکید دارد. به بیان دیگر، شایستهسالاری بر پایه شفافیت، اعتماد و بهکارگیری شایستگان در مناصب سیاسی استوار است.»
این استاد دانشگاه افزود: «البته حتی در کشورهای غربی هم میتوان دید که ساختارهای سیاسی همیشه بهطور کامل بر شایستهسالاری متکی نبودهاند. برای نمونه در ایالات متحده افرادی میتوانند در رقابتهای انتخاباتی حضور داشته باشند که از توان مالی بالا برخوردار باشند و هزینههای سنگین انتخاباتی را تأمین کنند. بنابراین در عمل، ثروت و نفوذ رسانهای نقش تعیینکنندهای دارند. اما با وجود این، آنها به این نتیجه رسیدهاند که در حوزههای حساس فنی و مدیریتی، ناچارند از افراد متخصص و کارآمد استفاده کنند تا بتوانند منافع عمومی را حفظ کنند.»
اعلمی فریمان در بخش دیگری از گفتوگو به مفهوم «ظلم سیاسی» اشاره کرد و گفت: «ظلم سیاسی به معنای نبود آزادی بیان، عدم امکان تجمع، محدود بودن رسانهها، نادیده گرفتن حق اعتراض و فعالیت سیاسی، تبعیض، فساد، سوءاستفاده از قدرت و برگزاری انتخابات ناعادلانه است. همه این موارد در تضاد مستقیم با شایستهسالاری قرار میگیرد و پایههای اعتماد عمومی را متزلزل میسازد.
او در پایان خاطرنشان کرد: «اگر بخواهیم کارنامه دولتهای مختلف را بررسی کنیم، باید ببینیم تا چه حد انتصابات آنها بر اساس شایستهسالاری، شفافیت و اعتماد عمومی بوده است و تا چه میزان تحتتأثیر روابط فامیلی، شخصی یا منافع خاص قرار داشته است. تنها در چنین ارزیابیهایی میتوان به سنجش واقعی عدالت سیاسی و تحقق شایستهسالاری دست یافت.»