EN
به روز شده در
کد خبر: ۳۵۹۹۸

ایرانیان به دنبال زندگی قابل پیش بینی

«نمی‌دانم ماشین بخرم، یا زمین، پولم را در بانک نگه دارم یا در بازار طلا و دلار سرمایه گذاری کنم؟ اگر جنگ بشود، ماشین ارزش بیشتری از زمین دارد! نه زمین و خانه ارزش خود را در زمان جنگ از دست می دهد، قیمت‌ها روز به روز بالاتر می رود و اگر پولم در بانک بماند، سودی که به من می‌دهد

ایرانیان به دنبال زندگی قابل پیش بینی
آرمان امروز

روزنامه آرمان امروز در گزارشی نوشت:

«نمی‌دانم ماشین بخرم، یا زمین، پولم را در بانک نگه دارم یا در بازار طلا و دلار سرمایه گذاری کنم؟ اگر جنگ بشود، ماشین ارزش بیشتری از زمین دارد! نه زمین و خانه ارزش خود را در زمان جنگ از دست می دهد، قیمت‌ها روز به روز بالاتر می رود و اگر پولم در بانک بماند، سودی که به من می‌دهد، در مقابل کاهش ارزش پول و تورم، فقط ضرر و زیان است؟ وام‌های بانک ها قطع شده، شاید خبری است؟! چکار کنم؟» شاید این جملات را این روزها زیاد شنیده باشید. جملاتی که در زیر سایه جنگ، مشکلات اقتصادی و نوسانات قیمت‌ها و ناترازی‌ها بیش از هر زمان دیگری شنیده می شود و مردم را به یک نوع استیصال ذهنی در پیش بینی برای آینده، رسانده است. سایه وقوع جنگ بر سر مردم، جامعه ایرانی را بیش از هر زمان دیگری را با چالش روانی روبه‌رو کرده و آنها به نوعی در بلاتکلیفی به سر می برند. بلاتکلیفی که این اجازه را از آنها گرفته که آنها نتوانند برای یکسال و حتی شش ماه بعد برنامه ریزی داشته باشند و هر روز ابعاد جدیدی از مشکلات اقتصادی و سیاسی و همچنین تداوم فیلترینگ که مردم به رفع آن در یکسال اخیر امید زیادی داشتند، نیز بروز می‌کند. به عنوان مثال همین چند روز پیش بود که پس از قطعی برق و آب، مدیرعامل ایرانسل در سخنانی خواستار افزایش ۷۰ درصدی قیمت اینترنت شد و گفت که «در صورت اصلاح نشدن تعرفه باید منتظر باشیم روزی سه ساعت اینترنت قطع شود!» شاید این قطعی‌ها و ناترازی ها در کنار سایه ترس از جنگ مجدد، قدرت تصمیم گیری و به نوعی برنامه ریزی حتی کوتاه مدت شش ماهه یا یکساله را از بسیاری از مردم گرفته است.

زندگی قابل پیش بینی یا زندگی بی رمق!

شاید بد نیست که بخشی از صحبت‌های اخیر دبیر شورای عالی امنیت ملی را مرور کنیم، علی لاریجانی به نکته مهمی اشاره دارد و نشان می دهد که واقعیت های جامعه را به خوبی درک کرده، او گفته است: «نگاه موفق در امنیت ملی، یعنی مردم یک زندگی قابل پیش‌بینی داشته باشند.» این موضوع و «زندگی قابل پیش بینی» در مصاحبه اخیر، حسین مرعشی دبیر کل حزب کارگزاران سازندگی ایران نیز دیده می شود، او گفته است: «آقای لاریجانی باید در قامت یک شخصیت ملی ظاهر شود، تمام ظرفیت‌های کشور را به‌کار گیرد، خرد ملی را در دبیرخانه جمع کند و با هماهنگی کامل با رئیس شورا، راهکارهای مختلف برای خروج کشور از وضعیت «نه جنگ، نه صلح» و رسیدن به یک شرایط صلح پایدار را تهیه نماید.» اما در این شرایط و گفته هایی نظیر زندگی قابل پیش بینی و چالش «نه جنگ نه صلح»، عباس نعیمی جورشری، مدیر گروه جامعه‌شناسی حقوق انجمن جامعه‌شناسی ایران بر بازسازی فضاهای امن تاکید می‌کند و به خبرآنلاین می‌گوید: «چنین کاری باعث ترمیم فرسودگی روانی جمعی می‌شود، مردم زمانی از فرسودگی خارج می‌شوند که بتوانند رنج خودشان را در جمع بازگو کنند. یکی از تحلیل‌های غلطی که امروزه درباره جامعه ایرانی نزد سیاست‌مداران وجود دارد این است که می‌گویند ببینید پاساژها و بازارها پر از مردم است لذا جامعه با نشاط و قدرتمند است. به نظرم این تحلیل نادرستی است، چراکه این مردمی که در خیابان تردد دارند به فجایع واکنشی نشان نمی‌دهند، این همان وضعیتی است که آگامبن به آن زندگان بی‌قدرت می‌گوید، به‌تعبیری دیگر این وضعیت همان بدنی است که دیگر نمی‌لرزد.» به گفته او بنابراین این بی‌حسی اجتماعی محصول ترکیبی از خشونت، بی‌افقی، تکرار بحران و انزوای اجتماعی است؛ یعنی جامعه‌ای که در وضعیت تعلیق زندگی می‌کند، یا از نظر فوکو تن به انضباط داده، از نظر بلوخ، فیلسوف آلمانی، امیدش را بلعیده، اما هنوز خاموشانه در دل امید دارد حتی امید بی‌رمق.

سیمین کاظمی جامعه شناس، نیز باور دارد با بیان اینکه جنگ یک وضعیت بحرانی است که بحران‌های دیگر را تشدید می کند از این رو به تنهایی تعیین کننده اصلی وضعیت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و کل شئون زندگی ماست، ادامه می‌دهد: «خطر جنگ محاسبه پذیری و برنامه ریزی در امور مختلف را دشوار و در مواردی غیرممکن کرده و موجب شده جامعه نتواند به طور کامل به فعالیت‌های عادی‌اش برگردد. با این اوصاف طبیعی است که مهمترین دغدغه و نگرانی جامعه جنگ و به خصوص احتمال وقوع مجدد آن باشد. جامعه در تعاملات اجتماعی روزانه از دغدعه‌ها، نگرانی‌ها و بیم‌ها و امیدها و برنامه‌هایشان صحبت می کند. حالا جنگ و مخصوصا احتمال وقوع دوباره آن، مهمترین مساله جامعه است.»

پیش بینی پذیری، پایه اعتماد اجتماعی

اما یک جامعه شناس و رئیس انجمن علمی مددکاران اجتماعی باور دارد که نبود امکان پیش‌بینی آینده، پیامدهای اجتماعی و روانی عمیقی دارد، مصطفی اقلیما، در ادامه می افزاید: «نخستین پیامد این پدیده فرسایش اعتماد اجتماعی است؛ مردم وقتی نمی‌دانند فردا چه خواهد شد، کمتر به همکاری‌های بلندمدت و روابط پایدار تن می‌دهند. از سوی دیگر، اضطراب و افسردگی اجتماعی افزایش می‌یابد، چرا که امید به آینده‌ای روشن کمرنگ شده است. همچنین مهاجرت نخبگان و جوانان در جست‌وجوی امنیت و فرصت بیشتر، به پدیده‌ای فراگیر تبدیل می‌شود». اما باید پرسید: اگر زندگی قابل پیش‌بینی باشد، چه چیزی به دست می‌آید؟ وی در ادامه می افزاید: «تجربه‌های جهانی نشان می‌دهد که ثبات و پیش‌بینی‌پذیری، پایه اصلی اعتماد اجتماعی است. در سایه آن، خانواده‌ها می‌توانند برای آموزش، مسکن و آینده فرزندان برنامه‌ریزی کنند. فعالان اقتصادی سرمایه‌گذاری‌های بلندمدت انجام می‌دهند و در نتیجه اشتغال و توسعه تقویت می‌شود. از سوی دیگر، مردم در شرایط آرام‌تر روانی، مشارکت بیشتری در فعالیت‌های مدنی و سیاسی خواهند داشت و انگیزه نخبگان برای ماندن در کشور افزایش می‌یابد. در واقع، «زندگی قابل پیش‌بینی» تنها یک نیاز فردی نیست، بلکه یک سرمایه اجتماعی و نهادی است که می‌تواند مسیر توسعه و انسجام جامعه را هموار کند. بدون آن، جامعه در چرخه بلاتکلیفی و فرسایش اعتماد گرفتار می‌شود.»

 

ارسال نظر

آخرین اخبار