به روز شده در
کد خبر: ۲۸۸۸۳

آمریکا و اسرائیل چه خوابی برای منطقه ما دیده‌اند؟

ایدئولوژی صهیونی، از آغاز توسعه‌طلب و استثماری بوده است. پایه‌گذاران این مکتب حدود اسرائیل را از «غرب رود نیل تا شرق رود فرات» نوشته‌اند.

آمریکا و اسرائیل چه خوابی برای منطقه ما دیده‌اند؟
اطلاعات

محمودامیدسالار در یادداشتی در روزنامه اطلاعات نوشت:

منشأ اختلافات

درپی حملات امریکا و متحدان اروپائی و خاورمیانه‌ای‌اش به ایران که منجر به شهادت برخی از سران نظامی، دانشمندان و جمع زیادی از غیرنظامیان در میهن عزیز ما شد، گهگاه مطالبی در رسانه‌ها و در فضای مجازی دیده می‌شود که حاکی از این است که اگر ایران در مورد اختلافات مربوط به فنّاوری  هسته‌ای (اعم از تسلیحاتی یا غنی‌سازی صلح‌آمیز) یا برخی شعارها کوتاه بیاید، دولت‌های غربی هم در مورد دشمنی با ایران کوتاه خواهند آمد.

 

 

این تصور که اساس اختلاف میان ایران و غرب، و ایران و رژیم اشغالگر اسرائیل را قضیة «هسته‌ای» یا شعار «مرگ بر این و آن» تشکیل می‌دهد، گمانِ غلطی است که بسیاری از صاحب‌نظران و متخصصان ایرانی و فرنگی، نادرستی آن را اثبات کرده و متذکر شده‌اند که: اختلاف بر سر سیاست‌های هسته‌ای در ایران نیست، بلکه بر سر رشد قدرت نظامی ایران است؛ مثلاً دکتر محسن میلانی ـ مدیر مرکز تحقیقات استراتژیک در دانشگاه فلوریدا ـ در مصاحبه‌ای با بی‌بی‌سی فارسی صریحاً هدف امریکا و اسرائیل را تضعیف قدرت نظامی ایران و تبدیل این کشور به یک دولت ضعیف منطقه‌ای توصیف کرد و افزود: «نه تنها مسائل هسته‌ای، بلکه قدرت موشکی ایران هم که اساس دکترین دفاعی مملکت را تشکیل می‌دهد، برای اینها مسأله است.»

بنده در این مختصر، نکاتی را در تأیید نظر این متخصصان مطرح می‌کنم و متذکر می‌شوم که تنها ایرانی برای امریکا و متحدانش قابل قبول است که در مقابل آنها کاملاً بی‌دفاع باشد و هرگاه که آنها خواستند، بتوانند به آن بتازند و با حملات گاه و بیگاه، کشور را عقب‌افتاده و زبون نگاه دارند. شواهدی که در اینجا عرضه می‌شود، از منابع اسرائیلی اخذ شده که ترجمة انگلیسی‌شان موجود است.

 

 

تنها استثنا، کتاب بسیار سودمند «لابی اسرائیل و سیاست خارجی آمریکا»، اثر دو نظریه‌پرداز نامدار امریکائی، جان میرشایمر (Mearsheimer)، استاد علوم سیاسی دانشگاه شیکاگو، و استیون والت 

(Stephen Walt) استاد علوم سیاسی دانشگاه هاروارد است. این کتاب چندین بار در ایران ترجمه و منتشر شده است. فرایندِ چاپ آن در امریکا، مصداق بارز قدرت لابی اسرائیل در آن مملکت است که نظر به ارتباطش با محتوای این یادداشت، خلاصة مطلب را از پیشگفتار کتاب بیان می‌کنیم.

گروه فشار اسرائیل در امریکا

ماهنامة «آتلانتیک» که از مجلات ادبی قدیمی و آبرومند امریکائی محسوب می‌شود؛ زیرا ادبائی چون رالف والدو امرسون (Emerson ۱۸۰۳ ـ۱۸۸۲)، هنری لانگ‌فلو (Longfellow ۱۸۰۷ ـ۱۸۸۲) و هاریت بیچرستو (Beecher Stow  ۱۸۱۱ ـ۱۸۹۶) در سال ۱۸۵۷ آن را پایه‌گذاری کردند، در پائیز سال ۲۰۰۲م (۱۳۸۱ش) از دو استاد نامدار علوم سیاسی، یعنی میرشایمر و والت که هر دو از بزرگان نظریه‌پردازی در روابط بین‌المللی به‌شمار می‌روند، می‌خواهد که مقاله‌ای در باب لابی (یا گروه فشار) اسرائیل در امریکا و آثارش بر سیاست خارجی امریکا تألیف کنند.

 

 

این استادان دو سالی با همکاری و نظارت مستقیم مسؤلان ماهنامه، صرف تحقیق و تألیف  می‌کنند و در ژانویة ۲۰۰۵ صورت نهائی مقاله را که تمام نظرات مسؤلان ماهنامه در آن اعمال شده بوده، تحویل می‌دهند؛ اما به سبب مخالفت لابی اسرائیل، سردبیر ماهنامه به مؤلفان اطلاع می‌دهد مقالة ایشان را، با اینکه تهیة آن به درخواست خودش صورت گرفته بوده، چاپ نخواهد کرد! 

در پائیز ۲۰۰۵، مقاله را برای چاپ به مجلة «نقد کتاب لندن» (London Review of Books) می‌فرستند که در بهار ۲۰۰۶م (۱۳۸۵ش) به چاپ می‌رسد. اما چون شیوة چاپ مجله اجازة ذکر مفصل منابع و ارجاعات را به مؤلفان نمی‌دهد، به سفارش فرد  دیگری، مؤلفان متن مفصل آن را با ارجاعات کامل در تارنمای کالج جان.اف کندی در دانشگاه هاروارد قرار می‌دهند. این متن با استقبال شایان کاربران روبرو می‌شود؛ چنان‌که تا تابستان ۲۰۰۶ (۱۳۸۵)، بیش از ۲۷۵هزار بار دانلود می‌شود و درخواست‌های بسیاری برای ترجمه‌اش به مؤلفان می‌رسد. 

 

 

در این بین مجلات و روزنامه‌های طرفدار اسرائیل مؤلفان را به باد انتقاد می‌گیرند و با اینکه هر دوی آنها یهودی هستند، ایشان را به «یهودستیزی» متهم می‌کنند! آخرسر والت و میرشایمر به منظور پاسخ‌دادن به ایرادهای نامنصفانه‌ای که به آن دو و نوشته‌شان وارد شده بود، بر آن می‌شوند که مقاله را با گسترش مطالب و ارجاعات، به کتاب تبدیل کنند که در سال ۲۰۰۷م با عنوان «لابی اسرائیل و سیاست خارجی امریکا» منتشر شد. این کتاب تا کنون به بیست و چهار زبان ترجمه شده است.

میرشایمر و والت معتقدند که امریکا، اسرائیل و همسایگان عرب ایران، از تبدیل ایران به یک قدرت منطقه‌ای هراسان هستند؛ به گونه‌ای که حتی اگر اسرائیلی وجود نداشت، بازهم امریکا می‌کوشید جلوی رشد قدرت ایران را سد کند (ص۲۸۲). به گمان این دو دانشمند، رابطة امریکا با اسرائیل، رابطة عجیبی است که در تاریخ روابط بین‌المللی نظیری ندارد.

از یک طرف، امریکا برای حفظ منافع خودش در غرب آسیا اسرائیل را حمایت، و سلطة نظامی آن را بر همسایگانش تقویت می‌کند و حتی تسلیحات اتمی این رژیم را نادیده می‌گیرد (ص۳۵)، از طرف دیگر، لابی اسرائیل که از طریق کمک‌های مالی به سیاستمداران امریکائی، افسار اکثر نمایندگان کنگرة امریکا و حتی رؤسای ‌جمهور این مملکت را در دست دارد، نه تنها امریکا را ملزم به حمایت مالی و سیاسی از اسرائیل کرده، بلکه شرایطی فراهم آورده است که اسرائیل بتواند قدرت نظامی امریکا را علیه رقبای منطقه‌ای خود به کار گیرد! 

مصداق این قضیه آن است که امریکا با تحریک لابی اسرائیل، وارد جنگ با عراق شد تا ساختار قدرت در منطقه به نفع اسرائیل تغییر یابد. چون بقای اسرائیل و تسلط نظامی آن بر منطقه به حمایت امریکا وابسته است، لابی اسرائیل در امریکا با خروج نیروهای امریکائی از منطقه، مخالف است (ص۲۰۰)؛ بنابراین دو هدف اصلی لابی اسرائیل، یکی «حفظ تسلط نظامی و سیاسی این رژیم بر غرب آسیا»ست، و دیگری «براندازی رقبای سیاسی یا نظامی اسرائیل» است (ص۲۲۸ـ۲۳۰). با توجه به آنچه گفتیم، حملات اخیر امریکا و متحدانش به ایران، باید در این زمینة سیاسی تحلیل و فهمیده شود.

از نیل تا فرات

اینکه برخی از ایرانیان خائن یا نادان از حملات امریکا و متحدانش به ایران حمایت کردند، و گروهی به قول دکتر محسن میلانی، این جنگ را «جنگی انتخابی» نامیدند و تقصیر را بر گردن ایران انداختند، از بی‌توجهی به وضعیت تاریخی و اجتماعی حاکم بر منطقه ناشی می‌شود.

ایدئولوژی صهیونی، از آغاز توسعه‌طلب و استثماری بوده است. پایه‌گذاران این مکتب حدود اسرائیل را از «غرب رود نیل تا شرق رود فرات» نوشته‌اند. این قضیه صریحاً در یادداشت‌های روزانة پدر صهیونیسم سیاسی، یعنی تئودور هرتزل (۱۸۶۰ ـ ۱۹۰۴) ذکر شده است. در این یادداشت‌ها که در سال ۱۹۶۰ در نیویورک به انگلیسی ترجمه و منتشر شده، آمده است که در ۱۵ اکتبر ۱۸۹۸ (۲۳ مهر ۱۲۷۷) هنگامی که هرتزل با قطار مسافربری عازم قسطنطنیه بود تا از سلطان عثمانی تقاضا کند که فلسطین را به اسکان یهودیان اختصاص دهد، به سفارش یکی از هم‌مسلکانش به نام ماکس بودنهایمر (Bodenheimer ۱۸۶۵ ـ ۱۹۴۰)، قرار شد که «اراضی واقع در میان فرات و نیل» را از سلطان بطلبد (ج۲، ص۷۱۱). 

در سال ۱۹۴۷ نیز هنگامی که سازمان ملل کمیتة ویژه‌ای به بیت‌المقدس فرستاد تا در باب مقدمات ساختن اسرائیل تحقیقاتی به عمل آورد، چند تن از متنفذان صهیونی در محضر این کمیته شهادت دادند. یکی از ایشان خاخام فیشمن بود که بعد از اعلام استقلال اسرائیل، نامش را به یهودا  لایب مَیمون (Yehuda Leib Maimon  ۱۸۷۵ ـ ۱۹۶۲) تغییر داد و بارها به عضویت مجلس نمایندگان اسرائیل انتخاب شد.

این شخص در پاسخ به سؤال نمایندة هند که از او پرسید: «سرزمین موعود کجاست؟» گفت: «سرزمین موعود منطقة بسیار وسیعی است که از رود مصر (یعنی نیل) تا فرات، مناطق وسیعی از سوریه، لبنان، اردن و عراق را شامل می‌شود.» سپس افزود: «کوروش هخامنشی هنگام آزادسازی یهودیان از اسارت بابل، فقط بخشی از سرزمین موعود را به ایشان بخشید و بقیه را خود یهودیان به‌تدریج فتح کردند.» متن در تارنمای سازمان ملل تحت عنوان «کمیتة ویژة فلسطین: گزارش کلمه به کلمة بیست و چهارمین جلسة عمومی مورخ چهارشنبه نهم ژوئیة ۱۹۴۷» درج است. 

این ادعاها همراه با نقشه‌ای از «سرزمین موعود» در جزوه‌ای با عنوان «نقشة صهیونی برای خاورمیانه» (The Zionist Plan for the Middle East) که در سال ۱۹۸۲ (۱۳۶۱ش) در امریکا به چاپ رسیده، نیز آمده است. طبیعی است که همزیستی مسالمت‌آمیز با چنین ایدئولوژی گسترش‌طلب و سلطه‌جوئی مقدور نیست.

لازمة بقای اسرائیل 

صهیونی‌ها معتقدند که لازمة بقای اسرائیل، تبدیل آن به یک قدرت امپریالیستی منطقه‌ای است، و برای رسیدن به این منظور، باید تمام کشورهای منطقه را به ملل کوچکی تجزیه کرد که تسلط بر آنان مقدور باشد.

این قضیه بارها در سخنان و نوشته‌های ایشان تکرار شده؛ مثلاً زِئِو شیف (Ze’ev Shchiff)، خبرنگار امور نظامی روزنامة هاآرتص که با سردمداران اسرائیلی روابط نزدیکی دارد، ۲۱ سال پیش از تسخیر عراق به دست امریکا، یعنی در سال ۱۹۸۲ (۱۳۶۱ش) نوشت: «سناریوی دلخواه اسرائیل، تجزیة عراق به یک دولت شیعی، یک دولت سنی، و یک بخش مستقل کردی است.» (به نقل از هاآرتص، چاپ ۲ ژوئن ۱۹۸۲). اعتقاد به آسانی تجزیة دولت های عربی از این واقعیت نشأت می‌گیرد که ممالک عربی پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی و با دخالت دول استعماری، ساخته شده‌اند و سابقة تاریخی ندارند؛ بنابراین ترکیب شهروندان آنها ملغمه‌ای است از اقلیت‌های گوناگونی که با یکدیگر دشمنی و رقابت دارند. 

اشتباه صهیونی‌ها و متحدانشان در این است که این قضیه را به ایران هم تعمیم می‌دهند و میهن ما را که کشوری است تاریخی و تداوم و انسجام سیاسی‌اش دست‌کم و مشخصاً به قرن هفتم پیش از میلاد می‌رسد، با کشورهای نوظهور عربی خلط می‌کنند. شاهد عرایضم اینکه اُدِد یینون (Oded Yinon) روزنامه‌نگار و کارمند وزارت امور خارجة رژیم اشغالگر که گویا مدتی هم با سمت مشاور، در خدمت نخست‌وزیر سابق اسرائیل و جنایتکار جنگی معروف، آریل شارون  بوده است، مقالة معروفی با عنوان «طرح صهیونیست‌ها برای خاورمیانه» نوشته که اصل آن به زبان عبری، در زمستان سال ۱۹۸۲ (۱۳۶۰ش) در مجلة کیونیم (Kivunim) که ارگان رسمی «ادارة اطلاعات سازمان جهانی صهیونی» است، به چاپ رسید. 

یکی از دانشمندان ضدصهیونی اسرائیلی، به نام اسرائیل شاهاک که به خاطر حمایتش از فلسطینیان بسیار مورد آزار قرار گرفته، این مقاله را به انگلیسی ترجمه کرده است. 

یینون در این مقاله می‌نویسد: «ایران نیز مانند ممالک عربی از اقلیت‌هائی که به جان یکدیگر افتاده‌اند، درست شده است» و ادعا می‌کند که: چون بخشی از جمعیت ایران را فارسی‌زبانان و بخش دیگر را سایر گویشوران تشکیل می‌دهند، تجزیة کشور دشوار نیست. اگر اسرائیل بخواهد تسلط نظامی خودش را بر غرب آسیا حفظ کند، باید از طریق نیروهای نیابتی که از آنها با عبارت «نیروهای حدادی» نام می‌برد، وارد عمل گردد. منظور او از «نیروهای حدادی» نیروهائی است که با عنوان «ارتش لبنان جنوبی» (جیش لبنان الجنوبی) تحت رهبری سعد حدّاد (۱۹۳۶ ـ ۱۹۸۴)، در خدمت اسرائیل جنایات بسیاری در لبنان انجام دادند. 

از آنچه یینون و دیگر سیاسیون اسرائیلی نوشته و می‌نویسند، کاملاً معلوم است که اولاً اینها هیچ شناختی از ایران و فرهنگ ایرانی ندارند؛ ثانیاً مسألة آنها حقوق فلسطین یا غنی‌سازی در ایران یا مطالب دیگر نیست؛ هدف اصلی، حفظ سلطة نظامی خودشان بر کل آسیای غربی و حتی مناطق ورای آن است.

به قول پرفسور شاهاک در کتاب «رازِ عیان» (Open Secret)، منطقه‌ای که اسرائیل به دنبال سلطة بر آن است، نه فقط منطقة میان نیل و فرات، بلکه به ادعای برخی از صهیونی‌ها، گاهی از مراکش تا پاکستان، گاهی از هند تا موریتانیا، و گاهی مثلاً در سخنرانی آریل شارون در سال ۱۹۸۱، از افغانستان تا موریتانیا را در بر می‌گیرد؛ بنابراین هموطنانی که هنوز گمان می‌کنند که اختلاف ایران با امریکا و اسرائیل، بر سر شعار «مرگ بر اسرائیل»، یا غنی‌سازی، یا مسائل هسته‌ای است، در اشتباهند، اینها بهانه است.

 

ارسال نظر

آخرین اخبار