به روز شده در
کد خبر: ۱۶۹۹۱

معلّم اول و حکمتِ آموزش

ارسطو، شاگرد افلاطون معلم اول شناخته شد. اختصاص این لقب به ارسطو به نظر می رسد معلول روش تدریس ، آثار و تاثیر او بردانش است.

معلّم اول و حکمتِ آموزش
اطلاعات

آیت الله سیدمصطفی محقق داماد در یادداشتی در ضمیمه فرهنگی روزنامه اطلاعات نوشت:

ای تو مرا نادره آموزگار

افسر زرین به سر روزگار

روشنی جان من از جان تست

خنده من زان لب خندان تست

مشعلی از نور فرا راه من

فخر من و عز من و جاه من

ظل همایون تو فر هماست

بر سر من دست تو دست خداست

چشمه فیاض فضیلت تویی

خانه برانداز رذیلت تویی

نقش تو در جامعه ها رهبری است

شیوه مرضیه پیغمبریست

شمع شدی شعله شدی سوختی

تا هنر خود به من آموختی

در دو جهان راهنمای منی

بعد خداوند خدای منی

کس چو علی این دُر معنی نسفت

زانچه علی در حق استاد گفت

بنده خود ساخت مرا اوستاد

آنکه یکی حرف به من یاد داد

رنج تو چون هست فزون از شمار

مزد تو با رحمت پروردگار

نور دعا مشعل راه تو باد

دست خدا پشت و پناه تو باد

آنچه نیاموختم از اوستاد

سیلی ایام به من یاد داد

( ریاضی یزدی)

مطالعه تاریخ دانش  بشری نشان می دهد  که بزرگان زیادی نقش دانش افزایی برای بشر داشته اند، اما لقب « معلم» به آنها داده نشده هرچند لقب «دانشمند» و«دانا» و یا حتی «علامه» را به خود اختصاص داده اند. مثلا سقراط دانای یونان که تقریبا پانصد سال قبل از میلاد مسیح می زیسته روشی را برای تعلیم مطرح کرد که تا امروز در پیرامون آن در تعلیم و تربیت مطرح است. او می گفت من در تعلیم روشم همان روش مادرم می باشد ، مادر من «ماما» بوده است. ماما کاری می کند که مادر جنینش را به آسانی متولد کند. من هم با پرسش و پاسخی که از افراد می کنم ، او حقیقت را از درون خود کشف می کند. کار سقراط مورد اعتراض قدرت حاکمه قرار گرفت و به جرم تشویش اذهان عمومی و توهین به خدایان محکوم به اعدام شد و جام شوکران نوشید. سقراط  به دانای یونان شناخته شد ولی به  لقب معلم ملقب نگشت. 

افلاطون، (۳۸۷ق.م) فیلسوف بزرگ با وجود آنکه موسس «آکادمی» آتن است، که به نظر بسیاری اولین دانشگاه مغرب زمین است و در آن ، فلسفه که جامع علوم بود تدریس می شد و ارسطو یکی از دانش آموختگان آن مدرسه است. اما در عین حال افلاطون ملقب به «معلم» نشد. 

 

 

ارسطو، شاگرد افلاطون معلم اول شناخته شد. اختصاص این لقب به ارسطو به نظر می رسد معلول روش تدریس ، آثار و تاثیر او بردانش است. برخی از دلایل این نامگذاری عبارتند از:

۱- نظم ودسته بندی درآثار: ارسطو نخستین کسی است که مباحث فلسفی ، منطقی وعلمی را به صورت منظم ودسته بندی شده ارائه کرد.او پایه گذار منطق صوری بود وآثارش تاثیر عمیقی برفلسفه اسلامی و غربی گذاشت .

۲-  تاثیر گسترده بر حکمت اسلامی:    آثار ارسطو در دوره بنی العباس ترجمه شد وتاثیر زیادی بر فلسفه اسلامی نهاد وفیلسوفان اولیه مسلمان مانند ابن رشد وابن سینا به شرح وتحلیل آثار او پرداحتند وموجب آن شد که ارسطو پایه گذار مکتب مشاء شناخته شود. مسلمانان هرچند عنوان «حکمت»  را از قرآن مجید گرفته بودند وآنرا به جای واژه فلسفه بکاربردند و با انجام نوعی ویراستاری عمیق در آموزه های فلسفه ارسطو ، طرحی نو دراندختند ولی نمی توان تاثیر عمیق فلسفه ارسطو را نادیده گرفت.  منطق صوری که تاامروز برسراسر الهیات اسلامی سایه افکنده بقول حاج ملا هادی سبزواری میراث ارسطوست که می گوید: الّفه الحکیم رسطالیسُ .(اللئالی المنتظمة بخش منطق)

 

 

۳-  روش تدریس وشاگردپروری ارسطو: ارسطو هرچند شاگرد افلاطون بود و بیست سال درآکادمی او تحصیل کرد، اما پس از وی دیدگاههای مستقل وکاملا جدا وحتی راهی و مکتبی بدیع ارائه داد. فلسفه افلاطون «اشراقی» ، ‌و به دیگر سخن می توان گفت نظری وایدآلیستی بود درحالی که ارسطو فلسفه را به مطالعه عملی وعلمی نزدیک کرد . فلسفه ارسطو بر تعقل واستدلال منطقی استوار است نه برکشف  و شهود قلبی که افلاطون بدان باور داشت. آنروز درآتن سمتهای سیاسی و حکمرانی براساس فضائل علمی تعیین می شد لذا حکمرانان از شاکردان ارسطو انتخاب می شدند. 

۴-  دوام معلمی ارسطو تا آخرین لحظه حیات: ارسطو درسراسر عمرش دست از تعلیم برنداشت و همه لحظات را برای این منظور استفاده می‌کرد. مکتب اورا «فلسفه مشاء »عنوان داده اند. زیرا حتی در راه رفتن وقدم زدن درمدرسه« لیسیوم آتن»  وقت را غنمیت می شمرد وشاگردانش گرد او بودند وتعلیم می‌داد. او می گفت و شاگردان ثبت و ضبط می کردند.

 

 

۵-  رساله «تفّاحیه » آخرین آموزه ارسطو:  رساله ای درباب مرگ وجاودانگی از ارسطو به جا مانده که در مبحث تجرد نفس ملا صدرای شیرازی در آثارش مکررا به این رساله ارجاع می دهد ودرالشواهد الربوبیه می گوید «وهذه الرسالة موجودة الیوم عندنا» . عنوان این رساله «تفّاحیه » است که محمدبن حسین معروف به بابا افضل کاشانی درقرن هفتم هجری از عربی به فارسی ترجمه کرده ولی مترجم آن از یونانی به عربی معلوم نیست.

شیخ آغا بزرگ تهرانی درکتاب «الذریعة الی تصانیف الشیعة» نام رساله را «تفّاحیه» معرفی کرده ولی درتصحیح مرحوم مهدوی ومینوی «تفاحه» عنوان داده اند که ظاهرا چندان صحیح به نظر نمی رسد. درسابقه تاریخی این رساله چنین  نوشته اند که ارسطو وقتی در بستر بیماری مرگ بود، فرصت را برای تعلیم از دست نداد و در پاسخ یکی از شاگردانش بنام «شیماس» در مورد وضعیت نفس پس از مرگ، برای جبران بی حالی و ضعف ، سیبی طلب کرد و برایش آوردند. در حالی که شاگردان دور بسترش نشسته بودند ، آنرا می بویید و مطالب بسیار مهمی درباره بقای نفس بیان کرد. تا اینکه مطالبش که تمام شد سیب را به جانب یاران افکند و دار فانی را وداع گفت.

ارسطو با این کارش اولاْ می خواست به معلمان بیاموزد که معلم نباید هیچگاه از آموختن دست بردارد همانطور که متعلم و دانش آموز نباید هیچ لحظه را از دست بدهد. که فردوسی گفت :

میاسای زآموختن یک زمان

زدانش میفکن دل اندر گمان 

وثانیاْ ارسطو با این کارش این پیام علمی را داد که برای دانشمند دنیا به اندازه بوییدن یک سیب ورها کردن آنست . درآن رساله آمده است « شخص حکیم پس از مرگ ومفارقت نفسش ازبدن، با دانش وحکمتش پاداش می بیند»(رک: الشواهد الربوبیه ملاصدرا ، تصحیح مصطفی محقق داماد، ص ۲۶۱). 

 

 

درروایات واصله نیز آمده است :  مرگ انسان کامل همانند یک نفس کشیدن و بوییدن یک چیز خوشبویی چون گل است؛ چنانکه در روایتی است که جان دادن برای مومن، مانند بوییدن گلی خوشبو است؛ و در روایت دیگر نیز آمده که مرگ مانند بوییدن سیب است.(نگاه کنید: حق الیقین، مجلسی، فصل بهشت و منازل الآخره، شیخ عباش قمی؛ میزان الحکمه، ج ۱۲، ص ۵۶۷۵، حدیث ۱۹۱۲۲). 

۶- نظامی گنجوی داستان این رساله را در اسکندرنامه چنین آورده است:

به کف برنهاد آن نوازنده سیب

به بویی همی‌داد جان را شکیب

نفس را چو زین طارم نیل رنگ

گذرگه درآمد به دهلیز تنگ

بخندید و گفت الرحیل ای گروه

که صبح مرا سر برآمد ز کوه

ز یزدان پاک آمد این جان پاک

سپردم دگر ره به یزدان پاک

بگفت این و برزد یکی باد سرد

برآورد گردون ازو نیز گرد

چو بگذشت و بگذاشت آسیب را

به یاران بینداخت آن سیب را

 

برچسب ها

ارسال نظر