ایرانکلمه مقدسیاست
این روزها، نوشتن دشوار است. اما وقتی «انسان» که شعار محوری تمدن غرب و «خدا » که شعار محوری تمدن شرق بوده است، چنین از معادلات محو میشود و ترامپ این نماد حاکمیت امریکا در میانه هلهله سلاطین عرب، به یاد دوران بردگی، باج و خراج میگیرد، و بر هر چه دستاورد اخلاقی بشر مدرن است چوب حراج میزند، سکوت دشوارتر است.

روزنامه اعتماد یادداشتی از ابوالفضل فاتح منتشر کرده است:
این روزها، نوشتن دشوار است. اما وقتی «انسان» که شعار محوری تمدن غرب و «خدا » که شعار محوری تمدن شرق بوده است، چنین از معادلات محو میشود و ترامپ این نماد حاکمیت امریکا در میانه هلهله سلاطین عرب، به یاد دوران بردگی، باج و خراج میگیرد، و بر هر چه دستاورد اخلاقی بشر مدرن است چوب حراج میزند، سکوت دشوارتر است. وقتی منطق ترامپ فرصت پیدا میکند، تریبونهای جهان را اشغال کند و با آمیزهای از پوپولیسم و ارعاب و دروغ، همگان را به سخره بگیرد و در میانه این هیاهوی مسحورکننده، همآغوشی « تاج و تاراج» در ملاءعام به صحنه میآید و همگان به تماشای نمونه روشنی از «استعمار تراریخته» و ظهور نظام اربابی مدرن دعوت میشوند، نمیتوان چیزی ننوشت. منطق امریکای جدید، نقد و تجاری کردن سیاست و قدرت و مبتنی بر جلب ثروت به عنوان یکی از بنیادیترین مولفههای قدرت؛ آنهم به هر شیوه است. از این روست که سرزمینهای ثروتمند اما با حاکمیت ضعیف در اولویت نخست قرار گرفتهاند. صلحطلبی او نیز نه از باب ارادت به صلح بلکه جایی است، که جلب سرمایه از این طریق میسرتر است. زخم بمبهای او در غزه و یمن پیش روی ماست. در بستر رویکرد اخیر، در حالی که اروپا و بسیاری از کشورهای با توان ملی بالا، تلاش کردهاند با تقویت چند ضلعی شدن جهان، به تدریج از وابستگی خود به امریکا کاسته یا خود را از امریکا مستقل نمایند و به نوعی با آغاز روند «استقلال از امریکا» به ویژه در حوزه قدرت سیاسی، اقتصادی، علمی، تمدن و حاکمیت دیجیتالی، هوشمصنوعی و قابلیتهای نظامی در جهان مواجهیم، در لابراتوارهای پیچیده وابستهسازی، سرانی پرورش یافتهاند که نصف درآمد نفت ملتهای خود را یکجا در اختیار امریکا قرار میدهند، تا تحتالحمایه قرار بگیرند. این نه از خرد و قدرت که عین ضعف و تزلزل است. تمکین باج و رشوه، شیوه ضعیفان است. اگر این سرمایه خدادادی در سرزمینهای اسلامی و کشورهای مستقل سرمایهگذاری میشد، امروز شاهد این حجم از فقر و عقبماندگی و وابستگی نبودیم و هژمونی مراکز قدرت جهانی نیز چنین گستره و عمقی پیدا نمیکرد. برای نمونه به این اندیشه کنید که کشوری با تاریخ و تمدن مصر برای سالانه حدود تنها یک و نیم میلیارد دلار کمک در ذیل نفوذ امریکا قرار گرفته است. از ضعف پنهان شده در لابلای زرق و برق دیپلماسی «رشوه و عشوه» همین بس که در نمایش این چند روزه، احدی جرات آن را نیافت که کلمهای از حقوق مردم عربی که ۶۰ هزار نفر آنها در چند صد کیلومتری آنها ذبح شده و قتل عام شدهاند و همین روزها همچنان به خاک و خون کشیده میشوند، بر زبان بیاورد.
دیپلماسی تاراج و تاراج دیپلماسی
آنچه این روزها شاهد بودیم در تاریخ دیپلماسی و تاراج جهان نیز بیسابقه بود. به نوعی میتوان گفت با «دیپلماسی تاراج» و «تاراج دیپلماسی» مواجه بودیم و رسما آبروی دیپلماسی به بازی گرفته و به عنوان ابزار «استعمار جهش یافته» معرفی شد. دیپلماسی هر چه باشد، از اصول و ارزشهای پذیرفته شدهای در شکلدهی به روابط بینالملل برخوردار است. اگر آن را به نوعی «داد و ستد» محض نیز تنزل دهیم، باز تعاریف خود را دارد. آنچه در تور اخیر شاهد بودیم، فاقد عنصر «ستد» بود. در واقع این کشورها ثروتهای خدادادی و کلان خود را هبه کردند تا در حلقه جدید نظام جهانی سرمایهداری اقتدارگرا پذیرفته شوند و تضمین ماندگاری بگیرند. اگر نظام جهانی سرمایهداری تا دیروز سعی میکرد جامه حقوقبشر به تن کند و در کنار اقتصاد و تجارت، حقوق حداقلی انسانی و توسعه سیاسی و دموکراتیک را به همراه آورد یا حداقل ادعا کند، نظام در حال ظهور مطلوب امریکا، گویی مبتنی بر اقتدارگرایی، تجارتصرف قد علم کرده است و افسوس که از آن همه نهاد مدنی و آکادمیهای دانشبنیان، نشان و معرفتی در این سیاست به چشم نمیخورد. صرف انتخاب ترامپ، استهزاء مدعیان غرب است. به همین دلیل است که میتوان علنا ترامپ و بن سلمان و جولانی را در یک قاب دید. این همان فلسفهای است که گویی قرار است بنیانهای عصر جدید سیاست را فراهم آورد؛ عصری که در چهره یخی رهبران قدرتهای درجه اولش، «انسان» کمترین رنگ را پیدا میکند. لذا، خبری- حتی کوچکترین خبری- از حقوق انسان و مفهوم انسان نمیشنویم. مفهومی که تمام تاریخ مدرن بشریت حول و حوش آن شکل گرفته است. آری، این دسته از کشورهای حاشیه خلیجفارس میخواهند با کمک ترامپ، جهانی همچون جهان محدود و بسته خویش را تضمین و بازتولید کنند. جهانی که در آن میتوان پذیرفت برای احداث استادیومهای خیرهکننده جام جهانی هزاران کارگر در سختترین شرایط له شوند، اما صدا و تصویری از آنان منعکس نشود. این همان توسعهای است که ملاک آن آسمانخراشها و کاخهای خیرهکننده است که بر کمرهای خمیده انسانها بنا شدهاند. و اکنون رییسجمهور جهان به اصطلاح اول، در اندیشه جهانیسازی این الگو با کمک دیگر ابرثروتمندان عالم است. از این رو در کنار نظامهای اقتدارگرای ثروتمند میایستد تا علنا رسمیت یافتن حاکمیت پول و سکه و طلا و نژاد به جای «انسان» در مبادلات و دیپلماسی جهانی را اعلام نماید. و افسوس که مهمترین پشتیبانان مالی این پروژه امریکایی، همانها هستند که باید مهمترین رسالتشان رهایی بشریت باشد. البته این کشورها و سرانشان به دلیل تغییر عیار دیپلماسی جهانی و رسمیت بخشی به دیپلماسی تاراج، در آینده مورد داوری قرار خواهند گرفت و قطعا بسیاری از ملتها آنان را به دلیل تزریق و مشروعیتبخشی به فساد در دیپلماسی بینالملل نخواهند بخشید. در چشم بسیاری از سران دیگر دنیا نیز این جماعت حرمت واقعی نخواهند داشت. از مواضع ملتهای خودشان بیخبریم. ما در این چند روز با ملتهایی غاِیب و پادشاهانی بدون ملت مواجه بودیم که در کسر ثانیه برای هزاران میلیارد سرمایه ملی کشورشان تصمیم میگرفتند و البته امریکا نیز با وجود این رژیمها، هرگز دغدغهای برای مردمانی که هرگز حق انتخاب ندارند و در سرزمینشان هنوز گردن زده میشوند و هزاران تنی که در زندانها، میپوسند، و زنانی که منکوب شدهاند، نخواهد داشت.
آنها الگوی توسعه ما نیستند
از آنجا که ممکن است در چشم برخی، این زرق و برقها و این کارناوالهای اشرافی، توسعه و پیشرفت جلوه نماید، مغتنم است بیان شود که این کشورها، الگوی بایستهای برای توسعه نیستند. نمیتوان منکر ارتقای شاخصهایی از توسعه در این کشورها شد. گرچه میزان ارتقای این شاخصها، تناسبی با هزینه فوق تصور صورت گرفته ندارد. علاوه، بسیاری از آنچه در این کشورها میگذرد، توسعه نیست، تجهیز است. توسعهای عاریتی که ریشه ملی ندارد و هرگاه قدرتها اراده کنند، بخش مهمی از آن متوقف شده یا فرو خواهد پاشید. این کشورها تصمیم گرفتهاند تا ثروتهای کلان خود را صرف وارد کردن تکنولوژی و نخبه و کالاهای غربی و هدایای بیسابقه برای خرید این و آن نمایند. به جای آنکه دانشگاه احداث کنند، دانشگاههای غربی را وارد کنند. به جای آنکه نخبه پرورش دهند، نخبه استخدام کنند. به جای آنکه تکنولوژی تولید کنند، تکنولوژی بخرند و جای خلاقیت را با پول پر کنند. باید از هر توسعه واقعی در منطقه مشعوف شد، اما قطعا نظام توسعه عاریتی و وارداتی و مدیریت مبتنی بر اراده و اداره دیگران که اکثر کشورهای حاشیه خلیج فارس در پیش گرفتهاند نمیتواند الگوی ملت ما باشد. ایران اگر بخواهد هم نمیتواند چنان راهی را برود. جمعیت مجموع این کشورها از ایران کمتر و ثروت آنان چندین برابر بیشتر است. ملتها مانند اثر انگشت منحصر به فردند و مدل توسعه حتی ملتهای موفق گرچه قابل مطالعه و بهرهگیری است، اما کپیبرداری از آن ضرورتا به همان پاسخ نخواهد انجامید. علاوه، و مهمتر آنکه پشت این طرحهای به ظاهر کهکشانی، انسداد سیاسی و دهلیز پیچ در پیچ شاهزادگان تمامیتخواهی خوابیده است که حتی تصور آن برای یک ایرانی دهشتناک است. خاشقچی یک نمونه ذبح شده آن است. از مشروطه تاکنون تلاش ایرانیان کسب حق مداخله در نظام تصمیمسازی و تصمیمگیری کشور بوده است. ایرانیان به احدی اجازه نخواهند داد که یک تنه برای سرنوشتشان تصمیم بگیرد یا حکومت را موروثی کند. فضای غیر رسمی ایران پر است از گفتوگو و هماوردیهای مردمانی که حق زندگی بهتر را جستوجو میکنند. همین گفتوگوها، نظام رسمی را هم تحت تاثیر قرار داده و خواهد داد. آزادی غیر رسمی، کشتگاه آزادیهای رسمی بوده و خواهد بود. آزادیهای غیر رسمی کشورمان واقعیتی فراخ است. واقعیتی که از وزن وجودی ملتی فرهیخته با سابقه تمدنی درخشان ناشی میشود. ملتی که اگر راههای رسمی را بر او ببندند او خود راههای تنفس را خواهد گشود. این فضا در کشورهایی که فرش قرمز برای ترامپ پهن کردند، یک رویا و خیال است. آیا آن سوی آب کسی جرات کمترین اما و اگر به این حاتمبخشیهای چند هزار میلیارد دلاری داشته است؟ مگر میشود از زبان دهها میلیون انسان حتی یک کلمه هم بروز نکند؟ همین تشکلهای آسیب خورده، همین نهادهای مدنی و همین گروههای مجازی ما سرمایهای بیبدیل است که در این کشورها به یک آرزو تبدیل شده است. در این مسیر سخن از فراتری یا فروتری نیست! نکته اینجاست، این کشورها که جمعیت مجموع آن حدود پنجاه میلیون نیست و با دهها سال فروش نفت به اندازه یکصد کشور درآمد دارند، چه سهمی در تولید دانش و هنر و حقوق بشر جهان ایفا میکنند که جای غبطه خوردن داشته باشد؟ ما مقصریم و چنان عمل کردهایم که مفاهیمی چون عدالت و آزادی و استقلال منزلت خود را در چشم و دل بسیاری از جوانان از دست دادهاند. جامعه میخواهد زندگی کند. وقتی حق زندگی و حریم خصوصی و معیشتی او در تنگنای شدید قرار گیرد، دیگر مفاهیم دچار تزلزل خواهد شد؛ سعدی علیهالرحمه فرمود، چنان قحطسالی شد اندر دمشق که یاران فراموش کردند عشق! اگر اقتصاد تحریم بود، عدالت و کرامت و آزادی که تحریم نبود؟ به کدام عذر این همه از عدالت فاصله گرفتهایم؟ آنجا هم که پیشرفتی شده است، چرا تاثیر آن در زندگی مردم حداقل بوده یا دیده نمیشود؟ با این همه، اینکه مسوول فشار حداکثری بر گلوی ملت ایران رجز میخواند و ایران را جهنم و آنجا را بهشت جهان معرفی میکند دروغ و فریبی بیش نیست. فرصتی است که قدرت خود را مرور و باور کنیم. ایرانیان اگر پول عربستان را نداشتهاند، اما راههای بسیاری را با خلاقیت گشودهاند. در ضمیر ایرانیان عزیز در سراسر جهان چنان قدرتی نهفته است که وقتی در موضوع خلیج فارس همپیمان میشوند، رقیب را با همه ادعایش وادار به عقبنشینی میکنند. راهحل همین یکپارچگی ملی است. بارها عرض شد که تجزیه ملت کمتر از تجزیه خاک نیست. باید به فوریت اندیشهها و شیوههایی که ملت را شقهشقه میکند، کنار گذاشته و از صحنه بیرون راند. آنچه در میان ملتها قابل جبران نیست عقبماندگی اندیشه و بلوغ نایافتگی ملی است. خوشبختانه ملت ایران، ملتی عقلانی با باورهای معنوی، فرهنگی توسعه یافته، و مورد احترام جهانیان است و گامهای ماندگاری نیز برداشته است. وقوف ملت ایران به استقلال، به حقوق و توانمندیاش در تمدنسازی و قدرت علمی و تابآوریاش در دشواریها بیتردید از مرتبهای منحصر بهفرد برخوردار است که رسیدن به آن سطح از تابآوری برای بسیاری دیگر از کشورها بسیار دور از دسترس است.
الگوی خود را از دل خرد برتر ملی و مشارکت جمعی برگزینیم
ایران کلمه مقدسی است. یکایک ما به آن مفتخریم. بیگانهای چون ترامپ وقتی نام ایران را به زبان میآورد باید مراقب فخامت این نام باشد. خداوند را شاکریم که جوانان عزیز ما مطالبه ایرانی در تراز تمدن ایران را دارند و به ملیت و معنویت خود افتخار میکنند. اما، متاسفانه جریاناتی هم هستند که برای توسعهای از جنس توسعه عاریتی یا تعریض و تعدی امریکا هورا میکشند. آنها چه بسا وقوف کاملی به مفهوم توسعه و آزادی و استقلال ندارند و نمیدانند بدون این مفاهیم بنیادی، توسعه پایدار خیالی بیش نیست. کرامت ملت ایران و پیچیدگیهای توسعه در دنیای مدرن و دوران تمدن دیجیتالی اقتضا دارد، الگوی خود را در بازگشت واقعی به مردم با برداشتن نظام گزینشهای استصوابی و از دل خرد برتر ملی و مشارکت جمعی برگزینیم؛ تا هم دچار اشتباه نشویم و هم آنچه را در صدساله اخیر و با تحمل دشواریها و جانفشانیهای بسیار به دست آوردهایم، آسان بر باد ندهیم. حساب ضرورت توازن داخلی و تعامل و تنشزدایی با جهان چیز دیگریست.