به روز شده در
کد خبر: ۱۴۱۲۴

نگاهی متفاوت به توجه جهانی به انتخاب پاپ جدید

سیمای جهان تغییر کرده ولی دین همچنان با قوت حضور دارد. اتفاقی که برخی به وقوع انقلاب اسلامی در ایران نسبت می‌دهند یا آن را نقطه شروع یا نمونه متمایز می‌دانند و در کلیت می‌توان به نیاز همیشگی بشر به گوهری به نام ایمان نسبت داد.

نگاهی متفاوت به توجه جهانی به انتخاب پاپ جدید
هم میهن

روزنامه هم میهن در یادداشتی نوشت:

وقتی خبر انتخاب اسقف اعظم پرو به عنوان رهبر جدید واتیکان اعلام شد برخی پنداشتند جانشین پاپ فرانسیس نیز مانند او از آمریکای لاتین برگزیده شده و این بار بعد از آرژانتین نوبت به پرو رسیده است ولی زود روشن شد «کاردینال روبرت پروست» زاده و بالیده شیکاگوی آمریکاست و کوچ او به پرو و اقامت طولانی در این کشور به سبب آن بوده که کلیسای کاتولیک در آمریکای لاتین پیروانی به مراتب بیشتر و وفادارتر دارد.

 

دلایل رواج مسیحیت در آمریکای لاتین را «فیل زاکرمن» در کتاب بسیار خواندنی «درآمدی بر جامعه‌شناسی دین» – با ترجمۀ خشایار دیهیمی به فارسی -  برشمرده و توضیح داده و ویژگی‌های جغرافیا را توضیح داده و این که چرا بذر یک دین در یک منطقه به ثمر می‌نشیند و در نقطه‌ای دیگر نه. مثلاً بودیسم با شرق آسیا سازگارتر است و هر قدر هم در آمریکای شمالی تبلیغ می‌کنند در اصطلاح اهل زراعت نمی‌گیرد.

 

ناشر و مترجم به ملاحظاتی فصول اسلام را حذف کرده‌اند ولی می‌توان حدس زد دینی که در ایران با پشتوانه آیین زرتشت و میتراییسم بالید با آنچه در شبه‌جزیره شکل گرفت تفاوت‌هایی داشت و به مرور با ظهور عطار و مولانا و گسترش عرفان وجوه تمایز بیشتر شد. باری، مسیحیت کنونی هم در واقع به سه شاخه ارتدوکس شرقی با محوریت روسیه، کاتولیسیسم با مرکزیت واتیکان و پروتستانتیسم اروپایی و آمریکای شمالی تقسیم می‌شود.

 

می‌دانیم که در ابتدا مسیحیت شرقی رونق بسیار داشت و از رهبر و نماد آن هم در متون دینی ما با عنوان «جاثلیق» یاد شده و چون این سطور در زادروز امام هشتم شیعیان نوشته می‌شود می‌توان یادآورشد که مشهورترین مناسبت یادکرد این اصطلاح مناظرۀ امام رضا با جاثلیق است. به مرور و به دلایل خارج از حوصلۀ این یادداشت مسیحیت غربی گوی سبقت را ربود آن چنان که سیمای عیسی مسیح را هم در شکل و شمایل و تمثال، اندک‌اندک به غربیان ماننده کردند و هالیوود به آن بیشتر دامن زد.با ظهور پروتستانتیسم نزدیک به نیمی از مسیحیان این شاخه را ترجیح دادند و از قید و بند سلسله مراتب کلیسای کاتولیک رها شدند و کافی است اشاره شود اکثر قریب به اتفاق رئیسان جمهوری تاریخ آمریکا پروتستان و تنها دو تن از آنان – جان‌اف کندی (1963-1961) و جو بایدن (2025-2021)- کاتولیک بوده‌اند.

با این همه این پرسش به وجود می‌آید راز توجه آمریکای پروتستان و حتی فرانسه لاییک به واتیکان کاتولیک در چیست؟بدیهی است که واتیکان به عنوان کشور و دولت، وسعت و مساحت و اهمیتی ندارد و جایگاه قرون وسطایی را هم از دست داده است و دولت ایتالیا هم حرف او را نمی‌خواند چه رسد به دیگر رهبران اروپایی.

ضمن این که موج سکولاریسم در اروپا در دهه‌های گذشته گسترده بوده و دخالت نهاد دین در سیاست و قدرت را کنار گذاشته‌اند.شاید تصور شود غربی‌ها نمی‌خواهند این نهاد یا دست‌کم نماد را از دست بدهند و کلیسا و پاپ مانند سلطنت بریتانیا و کاخ‌های آن سامان است و جنبه نوستالژیک دارد.مشهورترین پاپ تاریخ معاصر البته نه این پاپ تازه درگذشته بود و نه دو سلف او بلکه پاپ ژان پل دوم بود که 20 سال قبل درگذشت و بسیار مورد توجه بود. اگر بها دادن به پاپ ژان پل دوم (2005- 1978) را به خاطر لهستانی بودن او و بهره از قدرت کلیسا در تقابل غرب با مارکسیسم و اتحاد جماهیر شوروی در دهۀ 1980-1990 بدانیم اکنون که لهستان از شر کمونیسم خلاص شده و اروپای شرقی فروپاشیده و از اتحاد شوروی دیگر خبری نیست، چرا باز باید رهبران غیرکاتولیک و بعضاً سکولار به واتیکان توجه نشان دهند؟

واقعیت این است که دین در کلیت خود قدرت خود را از دست نداده اگرچه به تعبیر فروغ فرخ‌زاد نام آن پرنده که از قلب‌های ما گریخته «ایمان» باشد.

50 سال قبل در همین منطقه خودمان در شمال ایران اتحاد جماهیر شوروی با نفی مذهب و با تکیه بر ایدئولوژی مارکسیسم – لنینیسم برپا بود و اکنون به خاطره‌ها پیوسته و جمهوری‌های بعد از فروپاشی نتوانسته‌اند هویت دینی را کنار بگذارند ولو در دولت و قدرت دخالت ندهند.

در غرب ایران هم اگرچه نگاه مارکسیستی حاکم نبود اما ترکیه بر لاییسیته اصرار داشت که نه‌تنها نمادهای دینی که نهادهای دینی را هم برنمی‌تافت و حالا چه؟ در عراق هم حزب بعث حکومت می‌کرد که عنصر نژاد را بر مذهب ترجیح می‌داد و با همین نگاه در فرودگاه دمشق – دیگر پایتخت بعثی – هم مسافران را به عرب و اجنبی تقسیم می‌کردند. در کشور همسایه شرقی ما کودتای کمونیستی برپا شده بود و می‌خواستند افغانستان را ناگهان با جهش ایدئولوژیک به جهان نوین پرتاب کنند و می‌دانیم حاصل چه شد!

تنها پاکستان با عنوان «جمهوری اسلامی» شناخته می‌شد اما آن هم نه به عنوان هویت دینی که به خاطر استقلال از هند و هندوها و در واقع جمهوری مسلمانان هند با تأکید بر پاک و نه نجس بودن آنان بود. حال آن که برای عنوان پاکستان شرقی و بعدتر بنگلادش که بر پایه زبان بنگالی شکل گرفت چنین ضرورتی ندیدند. اکنون اما صحنه کاملاً دیگرگون است.

روسیه به عنوان مهم‌ترین بازمانده اتحاد جماهیر شوروی و قلب آن با کلیسای ارتدوکس پیوند مستحکمی برقرار کرده و در ترکیه دین نفی و انکار نمی‌شود و در عراق  هم نخست‌وزیر شیعه بر سر کار است. افغانستان البته از آن سوی بام افتاده و گرفتار ارتجاعی‌ترین خوانش از اسلام است و در پاکستان هم بیشترین احساسات مذهبی در قبال تحریکات و تحرکات را شاهدیم و کار آن با هند شاید به جنگی جدی‌تر بکشد.

سیمای جهان تغییر کرده ولی دین همچنان با قوت حضور دارد. اتفاقی که برخی به وقوع انقلاب اسلامی در ایران نسبت می‌دهند یا آن را نقطه شروع یا نمونه متمایز می‌دانند و در کلیت می‌توان به نیاز همیشگی بشر به گوهری به نام ایمان نسبت داد.

به جز چین که هیچ‌گاه چشمه‌های معنویت در آن نجوشیده و در عرفان و ادبیات ما نماد «صورت» در مقابل «معنا» بوده و در داستان «ذات‌الصور» مولانا در قالب قلعه‌ای ترسیم شده پر از صورت در دیگر نقاط جهان معنا هرازگاهی به شکلی بروز کرده است و اروپا و آمریکا از این قاعده مستثنا نیستند.

نیاز بشر به معنا البته به معنی آن نیست که مدعیان الزاماً حامل آن یا حاملان راستین آن بوده‌اند یا از این رهگذر در پی استفاده شخصی و سیاسی نبوده‌اند. نزدیک‌ترین نمونه دونالد ترامپ است که به‌رغم اشتهار به رذایل اخلاقی که در فرهنگ ما می‌تواند عین بی‌دینی هم باشد از حمایت کلیسا برخوردار بود و همین یکی از دلایل چربش او بر رقیب – کامالا هریس- ذکر شد.

از حیث نوع مذهب هرچند گفته می‌شد او کاتولیک است جایی اما گفته بود  یک «پرسبیتری» است؛ در خانواده‌ای پرسبیتری بزرگ شده و به کلیسای پرسبیتری می‌رفته که شاخه‌ای است از مسیحیت مشایخی. خود در سال 2011 علناً در مصاحبه‌ای اعلام کرد که پروتستان است ولی پرسبیتری.

این که در استناد به کتاب مقدس گاه گاف می‌دهد و طبعاً نشان‌گرکم‌اطلاعی او از این عوالم است محل این بحث نیست ولی ژست سکولار هم نمی‌گیرد. چرا راه دور برویم؟ امانوئل مکرون رئیس‌جمهوری فرانسه هم در تشییع پاپ فرانسیس فقید حاضر بود درحالی‌که اگر بنا بر غیبت یک کشور به سبب نسبت با دین و مشخصاً کلیسا باشد همانا فرانسه می‌باید بود که برخی از مشهورترین متفکران و نویسندگان آن کم طعنه به اصحاب و ارباب کلیسا وارد نساخته‌اند و نام‌آوری چون ژان پل سارتر را دارد که با اگزیستانسالیسم خداناباور عقاید مسیحی را به چالش کشید.

این عبارات همچنین به معنی آن نیست که پاپ جدید که عنوان «لئوی چهاردهم» را برای خود برگزیده (‌به معنی رویکردی شبیه پاپ لئوی 13 که 1903 از دنیا رفت) جهان را به سوی دین و معنی رهنمون می‌شود.

غرض این است که بگوییم یا بدانیم یا اعتراف کنیم بشر همچنان به دنبال گم‌شده است و چه‌بسا نایافته دنیا را ترک کند.

بر ما اما فرض است که در این نکته اندیشه کنیم. اگرچه بدانیم فراتر از ادعا و ظاهر به ایمان نیاز داریم.

«کی‌یر که‌گور» فیلسوف شهیر دانمارکی که بر سارتر پیش‌گفته حق تقدم دارد هرچند مانند او خداناباور نیست مدت‌ها غرق کشف این معما بود که چگونه ممکن است ابراهیم به استناد سه خواب مکرر تصمیم بگیرد سر فرزند خود را ببُرد؟ در روایت او و یهودیان: اسحاق و در فرهنگ اسلامی: اسماعیل.

چراکه چنین عملی نه با عقل سازگار است، نه با عشق و عاطفه پدری و نه با اخلاق. حال آن که ابراهیم منشأ سه دین بزرگ اسلام و مسیحیت و یهود بوده است.

«که گور» نه می‌توانست بپذیرد ابراهیم عاقل نبوده چون بر سر پرستش بت استدلالات و احتجاجات عقلی می‌آورده و دیگر کنش‌های او همه خردورزانه بوده است. نه این که با عشق و عاطفه و اخلاق بیگانه بوده است.

بسیار اندیشید و در نهایت یافت و گفت: ابراهیم، پدر ایمان است چون ایمان، برتر از عقل و عشق و اخلاق است. 

ایمان، گوهری همیشه تابان است و زندگی ما را روشن می‌کند. نقل از کی‌یر که‌گور تنها به سبب آن بود که بدانیم این مفاهیم فراتر از شرق رفته است و گرنه بهتر از همه مولانای بزرگ بیان کرده:

مؤمن آن باشد که اندر جزر و مَد

کافر از ایمان او حسرت خورَد

فراتر از تمام این زرق و برق‌های ظاهری و مراتب کاردینالی و قلۀ پاپی و دود سفید، نوری در جهان روشن است و آن همانا ایمان است و لطف و لطافت آن چنان  که هم «کی‌یر که‌گور» دانمارکی را به وجد آورد و هم فروغ فرخ‌زاد ایرانی را...

 

ارسال نظر

آخرین اخبار