به روز شده در
کد خبر: ۱۲۷۷۶

تله سیاست‌زدگی

برنده فرآیند طولانی مدت سیاست‌زدگی در کشور ما، مدیران یا چهره‌های وابسته به جناح‌ها هستند. مهم‌ترین بازنده وضعیت سیاست‌زدگی، مردم، کشور و نظام سیاسی و اداری ما هستند. وقتی راه‌حل مشکلات در رفت و آمد مدیران و این جای آن نشستن، دیده شود، اصل، ماهیت و واقعیت مسائل و مشکلات ما ناشناخته می‌ماند

تله سیاست‌زدگی
ایران

روزنامه ایران در گزارشی نوشت:

«سیاست‌زدگی» یکی از مهم‌‎ترین موانع اصلاح ساختارهای اجرایی و فرآیندهای اداری در کشور ماست. «سیاست‌زدگی» باعث شده مشکلات اداری و اجرایی در بخش‌ها و وزارتخانه‌های مختلف دیده نشوند و به چشم نیایند. وقتی این مشکلات زیربنایی به چشم نمی‌آیند، طبیعتاً انتظار یافتن راه‌حل هم انتظاری بیهوده است. هنگام بروز هر حادثه یا مشکل یا پس از وقوع هر بحران، اولین و اصلی‌ترین پاسخ ما، سیاسی است: «این دولت اصلاح‌طلب همین است»، «این دولت اصولگرا همین است»، «با این مدیران غربگرا به جایی نمی‌رسیم»، «با این مدیران واپس‌گرا وضع همین است.» وقتی با چنین سیاست‌زدگی به مشکلات نگاه می‌کنیم و ریشه هر مشکل را در وابستگی سیاسی یا جهت‌گیری فکری مدیران می‌دانیم، ‌«آش» مدیریت در کشور همین‌ آش است و «کاسه» نظام اجرایی همین کاسه. به جای بررسی همه جانبه فرآیندها و اصلاح روندها، ریشه‌یابی در ساختار وزارتخانه‌ها یا عیب‌یابی فاصله قانونگذاری تا اجرا، به آسان‌ترین راه‌حل متوسل می‌شویم: «اگر این جناح بروند و آن جناح بیایند، همه چیز درست می‌شود»، «یا اگر این مدیر و این وزیر عوض شود، همه چیز خوب می‌شود.» نتیجه این وضعیت این شده که در سه دهه گذشته هر بار «این‌ها»یی آمده‌اند و «آن‌ها»یی رفته‌اند، وزیری رفته و مدیرانی جابه‌جا شدند، اما برخی مشکلات موجود پیچیده‌تر، عیوب اداری بیشتر، ساختار اجرایی ضعیف‌تر و دشواری مسیر قانونگذاری تا اجرا بیشتر شده است. دلیل اصلی حل نشده باقی ماندن مشکلات ما «سیاست‌زدگی» است. اصلاً، افتادن در بازی اصلاح‌طلبی و اصولگرایی (البته به معنای نازل و پیش پا افتاده‌اش، نه به معنای تاریخی یا واقعیت اجتماعی‌اش) خروجی‌ای جز همین «سیاست‌زدگی» ندارد.

معنی و کارکردهای سیاست‌زدگی

برای دانستن اینکه «سیاست‌زدگی» چیست، مرور سطرهای اول کتاب «غربزدگی» جلال آل احمد خالی از لطف نیست. کتاب آل احمد اینطور شروع می‌شود: «غربزدگی می‌گویم، همچون وبازدگی. و اگر به مذاق خوشایند نیست، بگوییم همچون گرمازدگی یا سرمازدگی. اما نه؛ دست‌کم چیزی است در حدود سن‌زدگی. دیده‌اید که (سن‌زدگی یا آفت سن در گندم) چطور گندم را می‌پوساند؟ از درون. پوسته سالم پابرجاست؛ اما فقط پوست است، عین همان پوستی که از پروانه‌ای بر درختی مانده.» «سیاست‌زدگی» هم مثل «سن زدگی» است؛ یک نقص یا یک بیماری که گندم را از درون می‌پوساند، هرچند ظاهرش سالم است. در سه دهه گذشته درگیر رقابت‌های نفسگیر سیاسی و هواداری‌های پرشور جناحی بودیم. هر کدام بر این باور بودیم که «فقط کافی است مدیران جناح سیاسی ما در قدرت باشند و کمی به اینها وقت بدهیم، مشکلات رفع می‌شود.» اما مشکلات رفع نشد و رفع نشدن مشکلات، البته به نفع جناح، حزب و گروه رقیب بود. حالا نوبت آنان بود که بگویند «فقط کافی است مدیران جناح سیاسی ما در قدرت باشند و کمی به اینها وقت بدهیم، مشکلات رفع می‌شود.» نتیجه این وضعیت، نه جابه‌جایی‌های مدیریتی، بلکه بی‌ثباتی مدیریتی بود. تغییر وزرا که طبیعی است. اما پس از هر انتخابات حتی مدیران آموزش و پرورش شهرستان‌ها و مدیر شبکه بهداشت و مدیر اداره غله یک شهر کوچک هم عوض می‌شود. به این ترتیب در سه دهه گذشته، آدم‌ها آمده‌اند و رفته‌اند، زمانی اصولگرا بودند و زمانی اصلاح‌طلب، اما هسته اصلی نظام اداری، یعنی آن چرخه‌های زیربنایی نظام اجرایی در کشور، آن ریل‌ها و مسیرهای زیرساختی که هر تصمیم اصلاحی یا هر قانونی باید از مجرای آنها بگذرد، به حال خود رها شدند. مشکلات زیربنایی به حال خود رها شدند، چون مشکلات را فقط در افراد و وابستگی جناحی آنان دیدیم. اگر نتوانستیم مسکن، راه یا اتوبان بسازیم، اگر بندر آتش گرفت یا متروپل ریخت، هیچ گاه گزارش و ارزیابی ملی، جامع، معقول و علمی از وضعیت مسکن در کشور نداشتیم. هیچ گاه زیروبم‌های ساخت راه‌ها و اتوبان‌ها، مثلاً بخش‌های پیمانکاری، بودجه‌ها، تصویب شدن یک اتوبان و اینکه آیا عقلانی تصویب شده یا بودجه ساختش وجود دارد یا نه، را بررسی نکردیم. اگر بندری منفجر شد و آتش گرفت یا متروپل ریخت، سازوکارهای زیرساختی اصلاح امور بنادر، یا سازوکارهای نظارتی ساخت و سازها در کشور را بررسی نکردیم. از متروپل تا بندر و راه‌آهن و هر اتفاق دیگری، می‌دانستیم ریشه مشکلات در یک جاست: «این وزیر و این مدیر بلد کار نیستند.» چه کار باید بکنیم؟: «باید این وزیر و این مدیر و این دولت را عوض کنیم.»

برنده‌ها در وضعیت سیاست‌‌زدگی

سیاست‌زدگی، همچون همه وضعیت‌ها، پیامدهایی دارد که در علوم انسانی با عنوان هزینه - فایده یا برد و باخت یاد می‌شود. به دیگر سخن، هر وضعیت سیاسی و اجتماعی، برندگانی دارد و بازندگانی. برنده فرآیند طولانی مدت سیاست‌زدگی در کشور ما، مدیران یا چهره‌های وابسته به جناح‌ها هستند. فارغ از مدیران حرفه‌ای و کاربلد، رویه غالب این بود که مدیران عمدتاً براساس کارآمدی، توانمندی و دانش و از همه مهم‌تر در رقابت با کارشناسان عادی و غیرسیاسی انتخاب نشوند. دوری و نزدیکی به یک جریان یا چهره سیاسی عاملی تعیین کننده است. حتی اگر در مدیریت هم کامیاب نباشید و بعد از مدتی مشکلاتی در وزارتخانه بروز کند، باز هم جریان‌های رسانه‌ای وابسته به جناح، پشت سر شما می‌ایستد.

بازنده‌های وضعیت سیاست‌زدگی

مهم‌ترین بازنده وضعیت سیاست‌زدگی، مردم، کشور و نظام سیاسی و اداری ما هستند. وقتی راه‌حل مشکلات در رفت و آمد مدیران و این جای آن نشستن، دیده شود، اصل، ماهیت و واقعیت مسائل و مشکلات ما ناشناخته می‌ماند. درست است که «دولت» به عنوان «سازمان اداری و اجرایی کشور» یکی از بزرگ‌ترین اختراع بشر است، اما ناشناخته‌ترین اختراع هم هست. در همه جوامع و دولت‌ها، نظام‌های اداری و مشکلات اداری به قدری پیچیده، تو درتو و مغلق هستند که به صرف رفت و آمد این و آن اصلاح و کارآمد نمی‌شوند. وقتی راه‌حل فقط در جابه‌جایی‌ها دیده شود، اینکه وزیری برود و مدیر دیگری بیاید، نتیجه این می‌شود که معضلات ،پیچیده و باز هم پیچیده‌تر می‌شوند و مشکلات انباشته شده از گذشته، باز هم انباشته‌تر می‌شوند. بنابراین در آینده احتمالی، اگر عزمی برای حل آنها وجود داشته باشد، اصلاح آنها به هزینه‌های بیشتر، زمان طولانی‌تر و رنج بیشتر نیاز است.

اگر دست داد...

در سال‌های اخیر بحران‌ها در کشور رو به فزونی رفته‌اند. تعداد اتفاقات ناگوار رو به افزایش است و بالاتر از آن، هزینه‌های مادی و انسانی این بحران‌ها هم افزایش داشته است. از متروپل تا انفجار بندرشهید رجایی، اگر در سال‌های گذشته روی شناخت روندهای اداری و نظام‌های اجرایی تمرکز می‌شد یا این حوادث روی نمی‌داد یا خسارت‌های آن کمتر می‌شد. اما نادیده گرفتن زیربناها و فقط توجه کردن به روبناها، باعث شده است که مشکلات و نارسایی‌های انباشته شده از دهه‌های قبل، حالا یکی یکی دارند به صورت بحران خودنمایی می‌کنند، آن هم بحران‌هایی با خسارت‌های مالی و جانی.

به دیگر سخن، افزایش حوادث تلخ در کشور ما، نتیجه سیاست‌زدگی در دهه‌های اخیر است، سیاست‌زدگی به معنای چشم پوشیدن از مشکلات زیربنایی و دلخوش کردن به جابه‌جایی آدم‌ها و گفتن اینکه «اگر جناح ما بیاید همه چیز درست می‌شود.»

اگر به سطرهای اول کتاب «غربزدگی» جلال آل احمد بازگردیم، می‌توان مشکل سیاست‌زدگی و راه‌حل عبور از سیاست‌زدگی را همان‌طور بیان کرد که آل احمد بیان کرد: «به هر صورت سخن از یک بیماری است. عارضه‌ای از بیرون آمده و در محیطی آماده برای بیماری رشد کرده. مشخصات این درد را بجوییم و علت و علت هایش را. و اگر دست داد، راه علاجش را.»

 

حل مشکلات ساختاری وابسته به جناح‌ها نیست

محسن هاشمی رفسنجانی

عضو شورای مرکزی کارگزاران سازندگی

سیاست‌زدگی و تغییرات مدیریتی ناشی از آن، یکی از موانع اصلی اصلاحات ساختاری و تحقق تحول در نظام اداری و شهری است. یکی از دلایل اصلی اینکه نمی‌توانیم ساختارهای اداری کشور را بدون دخالت سیاست و سیاست‌زدگی اصلاح کنیم، به مشکلات عمیق و ریشه‌دار ساختاری و زیربنایی بازمی‌گردد. نظام اداری ما از ابتدا بر پایه‌های صحیح و اصولی بنا نشده است و همین باعث شده تا هر تصمیم یا اصلاحی که در این سیستم اتخاذ می‌شود، نه تنها مشکل اصلی را حل نمی‌کند، بلکه معمولاً منجر به ایجاد چندین مشکل جدید نیز می‌شود.

این وضعیت را می‌توان به ساختن یک ساختمان روی پایه‌های ضعیف تشبیه کرد. اگر پایه‌های ساختمان محکم و اصولی نباشد، با هر طبقه‌ای که به آن اضافه می‌کنیم، خطر سقوط همه بخش‌های ساختمان بیشتر می‌شود. به همین ترتیب، در ساختار اداری فعلی هر نوع تغییر یا اصلاحی بدون توجه به زیربنا و ریشه‌های اصلی مشکلات، نه تنها کارآمد نیست بلکه می‌تواند پیچیدگی و مشکلات بیشتری را به وجود بیاورد. نکته مهم این است که این مشکلات ساختاری، وابسته به یک جناح یا دوره سیاسی خاص نیست. در واقع چه اصلاح‌طلبان بر سر کار باشند و چه اصولگرایان یا هر گروه سیاسی دیگر، این مسائل همچنان پابرجا می‌ماند. به عنوان مثال مشکلاتی مانند نابسامانی در بازار ارز، دشواری‌های مربوط به صدور مجوزها یا پیچیدگی‌های بوروکراسی اداری، همه ناشی از همان ساختار معیوب و ناکارآمد هستند. تغییر دولت‌ها یا جابه‌جایی مدیران، تا زمانی که این زیربنای اداری اصلاح نشود، تأثیر چندانی بر حل این مشکلات نخواهد داشت. بنابراین اگر واقعاً به دنبال اصلاحات پایدار و مؤثر در نظام اداری کشور هستیم، باید ابتدا به سراغ ریشه‌ها برویم و زیربنای ساختاری را بر اساس اصول علمی و کارشناسی بازسازی کنیم. در غیر این صورت، هر اصلاحی صرفاً به منزله وصله‌پینه‌ای موقت خواهد بود که نه تنها مشکل را حل نمی‌کند، بلکه در بلندمدت می‌تواند آسیب‌های بیشتری به سیستم وارد کند.

 

رقابت سیاسی به شیوه گذشته کارآمد نیست

مجید شاکری

تحلیلگر اقتصادی

درک نادرست از وضعیت امروز ایران، یکی از چالش‌های جدی سیاست داخلی کشور است. برخلاف دهه‌های ۸۰ و ۹۰ شمسی، توان و جایگاه ایران در عرصه بین‌المللی کاهش یافته است و این واقعیت ایجاب می‌کند تا نیروهای سیاسی کشور به این نکته توجه کنند که شکل و شیوه رقابت‌های سیاسی گذشته، دیگر نه تنها کارآمد نیست، بلکه تداوم آن می‌تواند به زیان کلیت مفهوم ایران تمام شود.

امروز دیگر چهارچوبی تضمین‌شده برای دعواهای سیاسی وجود ندارد و رقابت‌های بی‌پایان، هزینه‌ای سنگین بر کشور تحمیل می‌کند. معنای دیگر این شرایط آن است که اگرچه توان تأثیرگذاری بر سرنوشت ملی تضعیف شده است، اما این به معنای بی‌عملی نیست، بلکه باید از فرصت‌های کوچک و محدود موجود حداکثر بهره را برد و در صورت مشاهده خطا، بدون هراس از سرزنش سیاسی، مسیر اصلاح شود. نمونه‌ای از این رویکرد را می‌توان در تجربه دولت آمریکا در بحران ۱۹۲۰ مشاهده کرد؛ جایی که پس از هشت ماه، دولت وقت این کشور متوجه اشتباه خود شد و سریعاً مسیر را اصلاح کرد، بدون آنکه رقبا این بازگشت را دستاویزی برای حمله سیاسی قرار دهند.

در ایران اما شدت رقابت‌های داخلی به حدی است که اصلاح خطاهای سیاست‌گذاری، تنها با پرداخت هزینه‌های سنگین سیاسی ممکن است و همین مسأله، اینرسی تصمیم‌گیری و اجرای سیاست‌ها را بالا برده است. نکته مهم دیگر آن است که کشور را سیاستمداران نمی‌توانند اداره کنند، بلکه این مدیران هستند که باید سکان اجرایی را به دست گیرند. پاداش باید به کارآمدی داده شود، نه صرفاً به وفاداری افراد یا جریانات سیاسی؛ چرا که این نوع وفاداری، سم مهلک برای کارآمدی و توسعه است. هنوز این درک در کشور نهادینه نشده که باید برای مدیران اهداف مشخص و قابل سنجش تعیین و آنان را بر اساس عملکرد واقعی ارزیابی کرد، نه شاخص‌هایی که خارج از اراده و اختیارشان است. کشور با تصمیم و اجرا اداره می‌شود، نه صرفاً با قانونگذاری و نظارت. اگر فضای عمل مدیران، حتی در صورت انتخاب بر مبنای کارآمدی، آن‌قدر محدود شود که هر اقدام یا ترک اقدامی برایشان هزینه‌ساز باشد، عملاً هیچ کاری انجام نخواهد شد.

شاهد این مدعا، حذف چهار مدیر از دو جریان سیاسی مختلف تنها در یک هفته است؛ از جمله آقایان ظریف و همتی از دولت سابق و آقای فاطمی‌امین و وزیر کشاورزی در دولت فعلی. بنابراین اگر بپذیریم که زمان برای کشور بسیار محدود است و شرایط جدی‌تر از همیشه، باید از هر فرصت اندکی برای افزایش کارآیی استفاده و حتی با پذیرش خطاهای غیرعمدی، امکان عمل و حتی اشتباه را برای مدیران فراهم کنیم. امروز، فاصله ما با این رویکرد، همچنان زیاد است و تا زمانی که این فاصله پر نشود، نمی‌توان به بهبود جدی امید داشت.

 

وابستگی جای شایسته‌سالاری را گرفته است

امیررضا واعظ آشتیانی

سیاستمدار اصولگرا

در کشور، مدیریت هرگز به عنوان یک حرفه تخصصی و علمی مورد توجه قرار نگرفته است. هنوز این باور غلط رایج است که هر استاد دانشگاه، مهندس یا پزشک می‌تواند مدیر موفقی باشد. تا زمانی که این نگاه قبیله‌ای و گروهی فارغ از گرایش سیاسی، بر فرآیند انتخاب مدیران حاکم باشد و رفاقت و وابستگی جای شایسته‌سالاری را بگیرد، باید انتظار تکرار حوادث و مشکلات مدیریتی را داشته باشیم. متأسفانه سال‌هاست کشور در حوزه‌های مختلف اسیر آزمون و خطا شده و هزینه‌های سنگینی بابت این رویکرد پرداخت کرده است؛ بدون آنکه کسی پاسخگو باشد یا مورد مؤاخذه قرار گیرد. این آزمون و خطاها نه‌تنها به ساختار کشور آسیب زده، بلکه منابع انسانی و حتی در مقطعی خدمات اقتصادی را نیز دچار خسارت کرده است. اینها ضررهای نرم و پنهانی هستند که آثارشان در بلندمدت نمایان می‌شود و جبران‌شان به زمان و هزینه زیادی نیاز دارد.

بنابراین تا زمانی که شایسته‌سالاری برقرار نشود و مطالبه بحق مردم برای قرار گرفتن افراد شایسته در جایگاه مناسب تحقق نیابد، باید زیان‌های مدیریتی را که نهایتاً به ضرر کشور و ملت تمام می‌شود، تحمل کنیم. جای تعجب است افرادی بدون تجربه اجرایی، ناگهان در جایگاه‌های مهمی چون وزارت قرار می‌گیرند و هیچ‌کس هم پاسخگو نیست. بخشی از این مشکل به مجالس مختلف بازمی‌گردد که به بهانه‌های مختلف به این افراد رأی اعتماد می‌دهند و پس از آن بده‌بستان‌ها آغاز می‌شود. البته نمی‌توان منکر وجود نمایندگان شریفی شد که پای اصول خود می‌ایستند و بهای صداقت و پاکی‌شان را می‌پردازند؛ اما صدای آنان کمتر شنیده می‌شود. وقتی ارزش‌ها کم اهمیت می‌شوند و متملقان و فرصت‌طلبان به عنوان مدیران موفق معرفی می‌شوند، دیگر نباید انتظار داشت مدیران کارآمد جایگاهی داشته باشند.

در طول حدود ۴۰ سال حضورم در فضای اجرایی کشور، بارها شاهد بوده‌ام که افراد ناکارآمد پله‌های ترقی را طی می‌کنند، حتی اگر به ساختار کشور آسیب بزنند. بعید نیست برخی از این افراد مأموریت تخریب ساختارهای اجرایی کشور را داشته باشند. انتخاب اصلح و قرار دادن افراد کارآمد در جایگاه مناسب، یکی از مهم‌ترین شاخص‌های پیشرفت است. هرجا موفق بوده‌ایم، به واسطه حضور مدیران شایسته و تصمیمات درست آنان بوده است. تصمیمات درست، حال امروز و فردای کشور را تضمین می‌کند. اگر به دنبال آینده‌ای روشن هستیم، راهی جز بازگشت به شایسته‌سالاری و تخصص‌محوری در مدیریت نداریم.

 

ماهیت دیوانسالاری دلیل سیاست زدگی

عباس آخوندی

وزیر پیشین راه و شهرسازی

دلیل اینکه چرا جامعه ایران تا این حد و با این شدت سیاست‌زده است، به ماهیت و ساختار نظام دیوان‌سالاری و بوروکراسی ایران در دولت مدرن بازمی‌گردد. فرض اولیه این بوده است که بوروکراسی، سیستمی خنثی و فاقد گرایش سیاسی است و صرفاً ابزاری برای خدمت‌رسانی به جامعه با بیشترین بهره‌وری و دانش و نظم است. اما در عمل، در تمام دنیا ثابت شد که بوروکراسی به این شدت، خلوص ندارد و در نهایت خود بوروکراسی نیز دارای منافع ذی‌نفعان است و بسته به شرایط، بهره‌وری و کارایی متفاوتی دارد. آنچه بوروکراسی را به عنوان یک دستاورد بشری در جهان پایدار نگه داشته است، کنترل، رعایت حقوق شهروندی و دسترسی آزاد شهروندان به اطلاعات است که تا حد زیادی مانع از عملکرد غیرکارشناسی یا جانبدارانه و ابزاری شدن آن در بسیاری از کشورها شده است.

اما در ایران، بوروکراسی کارآمدی قابل قبولی نداشته و به شکل گسترده‌ای ابزاری عمل می‌کند. این وضعیت باعث شد جامعه از بوروکراسی فاصله بگیرد، هرچند بخش زیادی از اعضای جامعه خود عضو این سیستم هستند، اما در عین حال خود را جدا و مبرا از آن می‌دانند و حاضر به دفاع از عملکرد نهایی آن نیستند.

علت این امر آن است که بوروکراسی ایران هم از نظر دانش فنی و هم از نظر کارایی و سازماندهی، دچار افت شده و به نظامی تبدیل شده که نه تنها نظارت شهروندان بر آن کاهش یافته، بلکه دسترسی به اطلاعات نیز عملاً محدود شده است.

ریشه این وضعیت به چند اتفاق مهم در ابتدای انقلاب بازمی‌گردد. از جمله گزینش هایی که بدون محکومیت اجتماعی، برخی افراد از ورود به نظام دیوان‌سالاری بازمی‌ماندند. بنابراین بخشی از شهروندان عملاً امکان ورود به بوروکراسی را پیدا نمی‌کردند و راهی برای فرجام خواهی طراحی نشده بود.

 

برچسب ها

ارسال نظر

آخرین اخبار