به روز شده در
کد خبر: ۱۲۵۰۴

مرجعیت گمشده روایتِ مصادره‌ شده

مرجعیت گمشده روایتِ مصادره‌ شده
اعتماد

قادر باستانی تبریزی در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت:

در حادثه تلخ بندر شهید رجایی، پیش از آنکه دود و آتش فروکش کند، موج دیگری شهر را دربرگرفت؛ موجی از شایعه، نگرانی، پرسش و نیاز به اطلاع‌رسانی شفاف. نه به دلیل کمبود رسانه، بلکه به خاطر غیبت صدایی معتبر و پاسخگو. در حالی که رسانه‌های خارجی با سرعت روایت خود را ساختند، صدا و سیمای ما، بار دیگر دیر و بی‌رمق وارد صحنه شد. این تجربه، بار دیگر به ما آموخت که در عصر فوران داده‌ها، هر ثانیه تاخیر، بسان فاجعه‌ای ثانویه عمل می‌کند. امروز دیگر تردیدی نیست که رسانه‌های رسمی ما، برای ایفای نقش موثر در لحظات بحران، به تحولی جدی، هوشمندانه و مردمی نیاز دارند. فرصت آن است که رسانه‌ها نه عقب‌تر از مردم که همراه با مردم حرکت کنند؛ نه در سایه، بلکه در متن جامعه بدرخشند. رسانه‌های مستقل داخلی اگر حمایت شوند و فضای مانور داشته باشند، می‌توانند پشتوانه‌ای نیرومند برای صداقت، شفافیت و آرامش افکار عمومی باشند. در این میان، آنچه زیر آوار تاخیر، سکوت و بی‌اعتمادی پنهان می‌ماند، فقط خبر نیست، بلکه سرمایه اجتماعی یک ملت است.  واقعا چند بحران دیگر باید رخ دهد تا به این نتیجه برسیم که مهم‌ترین مساله در مواجهه با بحران، داشتن «رسانه» است؛ رسانه‌ای که بتواند روایت را بسازد، نه روایت را بسوزاند؛ رسانه‌ای که هم مصلحت را بفهمد و هم واقعیت را پنهان نکند؛ رسانه‌ای که به‌ جای طوطی‌وار خواندن سناریوهای از پیش‌ نوشته ‌شده، جرات داشته باشد با افکار عمومی روبه‌رو شود، با زبان مردم سخن بگوید و در دل مردم باقی بماند. رسانه ملی ما امروز، نه ملی است و نه رسانه. بیشتر به ایستگاهی تشریفاتی می‌ماند که ماموریت اصلی‌اش اقناع افکار عمومی نیست، بلکه حفظ ظاهرِ یک ساختار فرسوده است. بخش خبری آن منتظر می‌ماند که سناریو بنویسند، سپس در ناشیانه‌ترین شکل ممکن اجرا کند. نه باور به روایت هست، نه مهارت در اجرا، نه مخاطب‌محوری. در نتیجه، روایت را دیگران می‌سازند؛ رسانه‌هایی بیرون از مرزها که با تکیه بر همان حداقل‌های حرفه‌ای روزنامه‌نگاری، مخاطب را جذب می‌کنند و مرجعیت را تصاحب. شکافِ اعتماد، این روزها دیگر یک خراش سطحی نیست، یک ترک عمیق است. افکار عمومی دیگر منتظر صداوسیما نمی‌ماند. 

«صدا» از جای دیگری می‌آید و «تصویر» از کانال‌هایی بیرون از مرزها. روایت‌ها در تلگرام و توییتر ساخته می‌شوند و افکار عمومی، تشنه‌ اطلاعات، تشنه‌ شفافیت، بی‌درنگ به آنها پناه می‌برد. این، یک بازی ساده روانی نیست. این، واگذاری مرجعیت به بیرون است. این، مقدمه شکست در جنگ نرم است، بدون شلیک حتی یک گلوله. رسانه باید مستقل، مسوول و حرفه‌ای باشد. اگر رسانه داخلی بتواند با خطوط قرمز واقع‌گرایانه، نه توهم‌آلود، واقعیت را پوشش دهد، حتی اگر روایتش با روایت رسمی تفاوت داشته باشد، باز هم مفید است. تضاد روایت‌ها در درون، بهتر از تسلیم کامل به روایت بیرون است. مرجعیت رسانه، اگر در داخل بماند، کشور نجات یافته است. بستن فله‌ای مطبوعات، طرد خبرنگاران مستقل، ساختن صداوسیمایی یکدست و بی‌جان، فراری دادن استعدادها به بی‌بی‌سی، ایران اینترنشنال، رادیو فردا و دیگران... نتیجه‌اش چیزی نیست جز اینکه حالا در بزرگ‌ترین حادثه‌ها، کوچک‌ترین اعتماد به منابع رسمی باقی نمانده است. ما با دست خود، فرانکشتاین رسانه‌ای در بیرون مرزها ساخته‌ایم و حالا از هیولایی که بر مرجعیت ما سایه انداخته، به ‌درستی می‌هراسیم. جهان امروز، جهان رقابت روایی است. روایت‌ها بر حقیقت تقدم یافته‌اند، اما روایتی می‌ماند و موثر است که دست‌کم «بویی از واقعیت» برده باشد. روایتِ تحریف‌ شده، روایتی است که از همان ثانیه اول به ضد خودش تبدیل می‌شود. مردم امروز، نه در دهه‌ شصت‌اند، نه در دهه‌ هفتاد. هیچ چیز را بی‌راستی‌آزمایی نمی‌پذیرند. تکنولوژی، رسانه، سواد رسانه‌ای و تجربه زیسته آنها را به آنتی‌بیوتیک دروغ تبدیل کرده است. هر دروغی، فقط سیستم را تضعیف می‌کند. اگر کشورهایی مثل ترکیه، عربستان یا حتی شبکه‌هایی مانند الجزیره، ام‌بی‌سی یا اسکای‌نیوز توانسته‌اند روایت‌های ملی را جهانی کنند، به ‌خاطر سینمای پیشرفته‌شان نیست؛ به‌ خاطر فهم دقیقشان از کارکرد رسانه است. ما سینما را بهتر از آنها می‌شناسیم، اما رسانه را نمی‌فهمیم یا شاید نمی‌خواهیم بفهمیم. این، فاجعه است. و باز هم با رخداد تلخی روبه‌رو شدیم، بی‌آنکه سازوکاری شفاف برای پاسخگویی درباره ضعف اطلاع‌رسانی به چشم بخورد. در کشوری که انتشار یک کلیپ در شبکه‌های اجتماعی می‌تواند بلافاصله واکنش هماهنگ نهادها را برانگیزد، شایسته است در برابر تاثیر روایت‌های متناقض بر آرامش روانی مردم نیز حساسیت و مسوولیت‌پذیری بیشتری نشان داده شود. اعتماد عمومی با شفافیت و پاسخگویی بازیابی می‌شود؛ آیا زمان آن نرسیده که همین حساسیت را صرف تقویت صداقت رسانه‌ای کنیم؟ ما نیاز به بازنگری داریم. به تفکری نو در باب رسانه. به تیمی رسانه‌ای که نبض جامعه و شبکه‌های اجتماعی را در دست داشته باشد، نه تیمی که منتظر بماند تا ببیند بالا چه فرمانی صادر می‌شود. رسانه، نه ابزار تبلیغات دولتی که یکی از نهادهای اصلی امنیت ملی است. باید این را بفهمیم، پیش از آنکه خیلی دیر شود. برای یک‌بار هم که شده، بحران رسانه را جدی بگیریم. نه برای دل خبرنگاران، نه برای حیثیت روزنامه‌ها، بلکه برای بقا. لابد واقف هستیم که بی‌اعتمادی، فروپاشی ناگهانی ندارد؛ قطره‌قطره انباشته می‌شود، از هر خبر پنهان ‌شده، از هر حقیقت سانسور شده، از هر مجری‌ای که باور ندارد آنچه می‌گوید و از هر مخاطبی که دیگر نمی‌بیند، نمی‌شنود و نمی‌پذیرد. سوال ساده است، اگر ما رسانه‌ای برای مردم خود نداشته باشیم، مردم ما به کدام صدا گوش خواهند سپرد؟ و هشدار روشن است، اگر هنوز هم رسانه را نه پل ارتباطی که ابزار حکمرانی بدانیم، آیا روزی خواهد رسید که هیچ صدای درون‌زاد، دیگر شنیده نشود؟! 

 

برچسب ها

ارسال نظر

آخرین اخبار