به روز شده در
کد خبر: ۱۲۱۹۱

رد پای سیمای رنج بر پرده سینما

سینمای کارگری از آن دست مفاهیم مناقشه برانگیزی است که به صراحت نمی‌توان درباره آن حرف زد.

رد پای سیمای رنج بر پرده سینما
ایران

روزنامه ایران در یادداشتی نوشت:

سینمای کارگری از آن دست مفاهیم مناقشه برانگیزی است که به صراحت نمی‌توان درباره آن حرف زد. به این معنا که چیزی به اسم ژانر کارگری نداریم و نمی‌توانیم داشته باشیم از این حیث که اساساً ژانر یک فرم و ساختار اجرایی است نه مضمونی و محتوایی، اما سینمای کارگری به این معنا که محور و شخصیت اصلی و قهرمانش یک کارگر یا زندگی یک کارگر می‌تواند هویت معنادار داشته باشد. با اینکه فیلم کارگری به لحاظ ظاهری نیز از برخی المان‌ها و مؤلفه‌هایی استفاده می‌کند که می‌تواند به آن هویت بصری هم ببخشد. مثلاً چهره و ظاهر شخصیت که غالباً رنج کشیده و ساده است، صورت‌های چروک‌خورده، دست‌های پینه بسته و زندگی ساده و فقیرانه یا زبان و ادبیات کارگری و عناصری از این دست که می‌تواند به‌عنوان مؤلفه و شاخص‌های تشخیص فیلم یا سینمای کارگری شناخته شود. اما شاید مهم‌تر از همه اینها نگاه و رویکردی است که یک فیلمساز به سوژه «کارگرانه» خود دارد. در واقع نگاه کارگردان است که جایگاه کارگران را در سینما بازنمایی و صورت‌بندی می‌کند.

همواره این نقد به سینمای ایران وجود داشته که این قشر را فراموش کرده‌اند و سینما کارگران و زندگی کارگری را از بین برده است. توجه به طبقه متوسط و مسائل آن به مثابه یک مددگرایی سینمایی از جمله دلایل این موضوع ذکر شده که خاصه تحت تأثیر سینمای اصغر فرهادی بوده اما بعد از ساخت فیلم «ابد و یک روز» سعید روستایی، توجه به طبقه پایین و محروم بیشتر شده و حالا انگار فیلم‌های کارگری در حال تبدیل شدن به مد روز سینماست! وقتی چند سال پیش فرزاد مؤتمن فیلم «یک روز طولانی» راساخت فارغ از نقد و نظرهایی که به این فیلم بود دوباره مسأله کارگر و زندگی کارگری در سینما مطرح شد و اینکه سینمای ایران سال‌هاست که کارگران را فراموش کرده است. با این حال فیلم‌هایی که با محوریت شخصیت کارگر یا زندگی کارگری ساخته شدند کم نیستند. یکی همین «خداحافظی طولانی» با بازی خوب سعید آقاخانی در نقش یک کارگر بود که سیمرغ بهترین بازیگر جشنواره را هم برای او به ارمغان آورد. ضمن اینکه بسیاری از فیلم‌ها یا کاراکترهای کارگر در حافظه تاریخی سینما و مخاطبانش ماندگار شدند از جمله بازی فاطمه معتمد آریا در «روسری آبی» رخشان بنی‌اعتماد و در نقش نوبر که یکی از ماندگارترین شخصیت زن کارگر در سینمای ماست. زن کارگری که به عشق کارفرمای خود بدل می‌شود. فیلم «نیاز» علیرضا داوود‌نژاد را می‌توان یکی از بهترین نمونه‌های سینمای کارگری دانست که به خوبی توانست موقعیت کارگری و زیست- جهان این طبقه را به ویژه درمیان کودکان و نوجوانان کار روایت کرده و به تصویر بکشد. سیروس‌الوند نیز در فیلم «یکبار برای همیشه» به قشر و طبقه کارگری پرداخت که برای بهبود و تغییر وضع خویش در سودای مهاجرت می‌سوزند. از نمونه‌های موفق و ماندگار یک زندگی کارگری بدون شک باید به «زیر پوست شهر» رخشان بنی اعتماد اشاره کرد که مصائب و مشکلات این طبقه را در شرایط سیاسی و اجتماعی دهه 70 به خوبی روایت می‌کند و طوبی با بازی عالی گلاب آدینه نمونه‌ای از یک زن کارگر رنج کشیده‌ای است که برای تأمین مخارج زندگی به سختی در یک کارخانه مشغول کارگری است.

زندگی کارگری از حیث سینمایی قابلیت‌های دراماتیک زیادی دارد که البته با تراژدی هم پهلو می‌زند و بسیاری از فیلمسازان در دل این طبقه و جهان زیسته آنها به دنبال طرح قصه خود هستند. بسیاری از فیلم‌های مسعود کیمیایی را می‌توان مشمول این قاعده دانست.از نمونه‌های موفق دیگر که زندگی کارگری را با قدرت به تصویر کشیده باید از «آواز گنجشک‌ها» مجید مجیدی نام برد که رضا ناجی در نقش کارگری که برای رهایی از این جایگاه و سرنوشت مختوم به آب و آتش می‌زند و بین شرافت و وسوسه در نهایت ترجیح می‌دهد با وجود فقر و زندگی سخت کارگری شرافتمندانه زندگی کند. اساساً یکی از چالش‌های مهم اخلاقی در سینمای کارگری جدال بین شریف زیستن و وسوسه‌های اقتصادی است و در نهایت آنچه که سینمای ما از بازنمایی طبقه کارگر به تصویر می‌کشد و برجسته می‌کند زندگی شرافتمندانه این قشر است. اینکه زندگی کارگری زندگی سختی است اما لزوماً زندگی بدی نیست و به قول آن شعر معروف «در خانه ما رونق اگر نیست صفا هست!» زندگی کارگری از حیث سینمایی قابلیت‌های دراماتیک زیادی دارد که البته با تراژدی هم پهلو می‌زند و بسیاری از فیلمسازان در دل این طبقه و جهان زیسته آنها به دنبال طرح قصه خود هستند. بسیاری از فیلم‌های مسعود کیمیایی را می‌توان مشمول این قاعده دانست. با این حال زندگی کارگری سویه کمیک هم دارد و دردل آن می‌توان طنز را هم بیرون کشید. فیلم «آتشکار» امیر یوسفی به نوعی درهمین راستاست که روایت دیگری از زندگی کارگری و مسائل آن را شاهد هستیم. «اینجا بدون من» بهرام توکلی نیز یکی از بهترین و موفق‌ترین نمونه‌های سینمایی است که لایه‌های درونی‌تر زندگی کارگری را از طریق چالش‌های درون خانوادگی به تصویرکشیده است و روانشناسی این طبقه را مورد واکاوی تصویری قرار داده است. رضا کاهانی هم در اغلب فیلم‌های خود به سراغ این طبقه رفته که «هیچ» و «بیست» دو نمونه و مصداق بارز این مدعاست. فیلم‌هایی که از زاویه متفاوت‌تری به مسائل و چالش‌های طبقه کارگر نگاه می‌کند که کمدی و تراژدی را در کنار هم دارد. سه فیلم «قهرمان» اصغر فرهادی و «جنگ جهانی سوم» هومن سیدی و «برادران لیلا» سعید روستایی از جمله فیلم‌های قابل تأمل است که تلاش کرده تا به لایه‌های درونی‌تر از زیست یک کارگر بپردازد. سینمای ما چنانکه شایسته است به طبقه کارگر و زندگی کارگران نپرداخته اما شریف‌ترین فیلم‌های ما فیلم‌هایی است که کارگر را دستمایه قصه خود قرار داده‌اند. سینمای ما همان‌طور که به کارگران نیاز دارد به کارگرانی هم محتاج است تا از طریق سینما بتوانند عدالت اجتماعی را فریاد بزنند و برای زندگی بهتر بجنگند.

 

ارسال نظر

آخرین اخبار