من، عمه جان و سلطان هیثم بن طارق مسقطی
سومین نشست مذاکرات، مهم است، مهمتر از آنچه در نشست مسقط و رم برگزار شد

روزنامه اعتماد در یادداشتی نوشت:
سومین نشست مذاکرات، مهم است، مهمتر از آنچه در نشست مسقط و رم برگزار شد. همانگونه که وزیر امور خارجه کشور گفت، از اینجا به بعد مذاکرات جدیتر میشود و وارد مسائلی میشود که خط قرمزهای هر دو سوی مذاکره است و هر طرف سعی میکند در عین پایبندی به اصل مذاکره خطوط قرمز خود را حفظ کند. اما اخبار مذاکرات جنبه دیگری هم دارد؛ کسانی که در ذهن خودشان و در اندرونی خود خیلی این مذاکرات را جدی نمیگرفتند، از اینجا به بعد جدیتش را باور میکنند و این باور البته عوارضی هم دارد، گاهی هم امور بر مدار عقل نمیگردد. حالا عمه جان من یک چشمش به اخبار داغ مذاکراتی است که از خاک مسقط و سلطان هیثم بن طارق میرسد. من میهنپرستم؛ تنم و وطنم با ایراندوستی و میهنپرستی عجین است با عقلانیت و فهم تاریخی از مناسبات جهان هم داستانم با تمام آنهایی که ایران را عاقلانه دوست دارند، طیف وسیع میهنپرستان از هر قوم و قبیله و دین و آیین و مذهب که مصالح و منافع ملی برایشان اولویت دارد. از هر جبهه و جناحی؛ جبهه ملی، نهضت آزادی؛ سلطنتطلبان؛ بقایای حزب توده، خلق مسلمان؛ اصولگرایان واقعی، ایرانیان وطنپرست خارجنشین، تا متدینین واقعی و جویای توسعه ایران اسلامی با تمام اینان همذاتپنداری میکنم. نقطه اشتراک ما ایران، مادر دوم ماست؛ و امروز مساله ایران رویکرد عاقلانه و منطقی در برخورد با فرصت پیش رو مواجه است؛ رویکردی که میتواند گشایشهایی حاصل کند و از شدت تحریمها و خسارت سنگین آن بکاهد همراه با چشماندازهای توسعهمحور و قرار گرفتن در این محور! هیچ آدم عاقلی طرفدار جنگ نیست. آنچه جنگ به ارمغان میآورد برای عموم مردم جز نکبت، ویرانی، غم، اندوه، بدبختی و وحشت نیست. برای منی که جنگ را با گوشت و خون حس کردهام و هنوز شاید ترکشهای آن را بر تن خود حس میکنم، جنگ فقط یک واقعیت تلخ و غمانگیز نیست. خسارات جنگها هرگز جبران نمیشوند، نه خسارت معنویاش و نه خسارت مادیاش.
برای مایی که سالهای درآمد عمومی کشورمان از فروش نفت تأمین شده، 8 سال جنگ تحمیلی در کنار همه تألمات روحی ابدی که بر جای گذشت، هزاران میلیارد خسارت مادی نیز بر جای گذاشت. خسارتی معادل بهای همه آن بشکههای نفتی که بعد از جنگ فروختیم و خسارات جبرانناپذیر همه آن اقداماتی که میشد با آن کرد و تبدیل به گلوله، تفنگ، توپ و تانک و موشک شد. حدود 200 هزار شهید و چند برابر آن جانباز عزیز و چند ده برابر آن خانوادههای داغدیده. این همان خبری است که باعث صعودی شدن منحنیهای افزایش قیمت دلار میشود.
اما عمه خانم من، ساکن محله دروازه غار تهران است. از متدینین سنتی است که چادر مشکی هیچ وقت از سرش نمیافتد و کسی به یاد نمیآورد که عمه خانم را جور دیگری دیده باشد. در ندبهخوانی صبحگاهان حرف اول را میزند؛ دعای کمیل پنجشنبهها را هرگز فراموش نکرده، در ایام جنگ تحمیلی فعال بود و فرماندهی بخشی از لجستیک پشتیبانی جنگ بود. با عشق و علاقه هر کاری که در چنته داشت، دریغ نمیکرد؛ از حمایتهای مالی گرفته تا مدیریت رختشویخانهها و مریضخانهها؛ مدتی محل اتراق روحانیون اعزامی به جنگ و جهاد در غرب کشور و هلالاحمر را مدیریت میکرد. با همان عشقی که به امام و ائمه داشت، دو برادرش را مفتخرانه و با سرفرازی در این مسیر به قربانگاه انقلاب و نهضت امام تقدیم کرد؛ دروس حوزوی را خوانده و همیشه با قرآن کریم مأنوس و همدم است. در میان فامیل به شجاعت، جسارت، پاکی، پاکدلی و نیکاندیشی شهره دارد و از احترام فوقالعاده برخوردار است. از همین راه بهشت را برای خودش تضمین میکند و کاری هم به خلقالله ندارد. این سالها عمه جان تنها ممر درآمدش سود سپردهای بوده که در بانک داشته و با آن گذران زندگی میکند. عمه جان وقتی قیمتهای تصاعدی دلار را دید، هر چند ته دلش چیزی جز لعن و نفرین برای امریکا نداشت، اما صد میلیون از سپرده را بیرون کشید و دلار امریکا را وقتی خرید که قیمت آن به صد هزار تومان رسیده بود. حالا خواسته یا ناخواسته دارایی عمه جان با مذاکرات گره خورده، نوسانات قیمت دلار ارتباط مستقیم با فشار خون او دارد!!! ایشان با اصل مذاکرات مخالف و توافق با منافع وی سازگار نیست؛ بدین سبب دعا میکند که توافق حاصل نشود.
اما سلطان قابوس روایت ما؛ اوایل دهه پنجاه میلادی بود حکومت عمان در برابر چریکهای کمونیست مستأصل شده بود و دقیقتر آنکه آذر ماه سال 1351 بود که ارتش ایران نیروهای خود را برای شرکت در جنگ ظفار و در حمایت از سلطان قابوس عازم عمان کرد. شاید کمتر کسی گمان میکرد دههها بعد در زمین بازی دیگری عمان با حسن نیت میزبان یکی از حساسترین مذاکرات تاریخ ایران باشد. عمان به یاری ایران آمده است؟ عمانی که با روی کار آمدن سلطان قابوس سعی کرد مناسبات خود را با جهان تغییر بدهد، شعارش دوستی با همه، دشمنی با هیچ کس. گذشته از آنچه برای مردم خودش فراهم آورد، در عرصه سیاست جهانی سعی کرد چهره عقلانیت، صلح و میانجیگری از خود نمایش بدهد. سعی کرد منابع و توان و موقعیت خودش را در تقابل خردمندانه با جهان برای منافع کشورش به کار بگیرد. جدا از سابقه تاریخی و دینی که نسبت به ایران دارد، سود و منفعت را در آرامش منطقه جستوجو میکند. میداند که ناآرامیهای منطقه، اقتصاد تنگه هرمز را دستخوش ناآرامی میکند. این همان امری است که ما و سلطان قابوس در آن مشترکیم؛ ما در این برهه از تاریخ به این رسیدهایم که همراه با سلطان هیثم بن طارق؛ جانشین سلطان فقید مناسبات خودمان را با جهان عقلانی کنیم و هر آنچه میتوان برای جلوگیری از جنگ انجام بدهیم. هر آنچه میتوانیم برای رفع تحریمها انجام بدهیم و از هدر رفتن منابع کشور جلوگیری کنیم اگر آن روز سلطان قابوس اسیر آوردگاههای جنگ سرد شده بود، حالا دعوای اقتصادی مدعیان جدید جهان، فرصتی برای کشور فراهم آورده است. اما نکته این است که آن روی دیگر سکه فرصتهایی است که برای عدهای از دست میرود.
بدون شک اینجا و آنجا در پنهان و آشکار هستند کسانی که سعی میکنند آتش جنگ را شعلهور کنند. اگر آن سو نتانیاهو قصاب غزه سود و نفعش در این است که ایران را به ورطه جنگی خانمانسوز بکشاند و از بیان علنی آن ترسی ندارد، در این سو هسستند کسانی که ما به آنها میگوییم، کاسبان تحریم، کسانی که در گروی جنگ منافعشان زنده نگه داشته میشود. کسانی که منافعشان در عدم ارتباط آزاد ایران با جهان تضمین میشود. کسانی که حالا حتی شاید گذشتهشان را نیز به سختی به یاد میآورند، درست مثل عمه جان من که از قلب سنت و مذهب کوچه پس کوچههای دروازه غار، با نتانیاهو هم نظر و هم سو شده و شاید انتظار شکست مذاکرات را میکشد، تا باز منحنی شاخصهای دلار صعودی شود. تنها تفاوت این است که عمه جان در بیخبری و بیاطلاعی است اما آن دیگران و نتانیاهو جنایتکار میداند که جنگ چه ارمغانی دارد. برای آنها جنگ محمل فرصتهای بزرگ است، فرصتی برای کاسبی دلارهای بیشتر.
حالا ناخواسته من و همفکرانم و سلطان هیثم بن قابوس بدون اینکه همدیگر را بشناسیم یک سو ایستادهایم و عمه جان با اوصاف مذکور و نتانیاهو و کاسبان تحریم در سوی دیگر!