به روز شده در
کد خبر: ۱۱۹۵۷

مگر مردم «کوچه»ای نو بسازند!

پیشنهادهایی برای تعاریف سبکی در موسیقی با نگاهی به فستیوال «کوچه» و اتفاقات این دوره

مگر مردم «کوچه»ای نو بسازند!
اعتماد

روزنامه اعتماد در یادداشتی نوشت:

امروز «کوچه» نامی آشنا برای بسیاری از مردم ایران است. شاید کمتر کسی باشد که نداند در شهر بوشهر در ایامی محدود و معین جمعی از هنرمندان موسیقی در چند نقطه در میان جمعی از هواداران به هنرنمایی می‌پردازند.

می‌دانیم کوچه یک رویداد موسیقی محور است که در سال‌های اخیر و به‌طور مشخص از سال ۹۶ در بوشهر راه‌اندازی شد و به سرعت به یک عنصر هویتی این شهر بدل شد.

می‌دانیم هنرمندانی در بوشهر فعالیت دارند که تقریباً هر سال به دلایلی نام‌شان مطرح و به سرخط اخبار می‌رسد.

و می‌دانیم جوانان در نبود فضاهایی برای تخلیه انرژی به هر امکانی توجه می‌کنند و این توجه مسری است و به سرعت توجه افراد بیشتری را به خود معطوف می‌کند.

و در پی اتفاقات تلخ و جانگداز بندرعباس که غمی فراتر از تحمل را بر گرده ایران و ملت نهاد، دیدیم که مردم و مخاطبان کوچه، در یک حرکت جمعی، اختیار یک رویداد را در دست گرفتند و خود مجری و مخاطب و شریک اندوه هموطنان داغدار و آسیب‌دیده آن واقعه شدند. حرکتی که نیاز به بازتعریف در رویداد «کوچه» را آشکار کرد.

حال پرسش این است که چرا چنین رویدادی به چنین سطحی از اهمیت یا به معنای دقیق‌تر به این سطح از شهرت می‌رسد؟

پرسش دیگر این است که آیا وجه هنری آن است که توجه عمومی را به خود جلب می‌کند یا شهرت چند هنرمند است که این رویداد را به چنین سطحی از شهرت می‌رساند؟

طبیعی است که این گزاره‌ها می‌توانند ایفاگر نقش مهمی در اعتباربخشی به یک رویداد هنری باشند اما بر کسی پوشیده نیست که عوامل دخیل در مطرح شدن کوچه، بستگی و وابستگی به عوامل متنوعی دارد که در این نوشته سعی می‌کنم تا حدودی به آنها بپردازم.

عنوان موسیقی نواحی یا اقوام و نواحی پدیده‌ای است که پس از انقلاب پردازش و تئوریزه شد و به دلیل تطابق و همگونی رویکردهای نظری انقلاب و انقلابیان به مرور به یک ارزش بدل شد. اگرچه که ریشه‌های این مفهوم و رویکرد را می‌توان در جشن هنر شیراز مشاهده کرد.

خود جشن هنر شیراز هم در ابتدا شاید برپایه توجه به مباحث Orientalism (شرق‌شناسی) یا همان Oriental studies (مطالعات شرق‌شناسی) که غربیان با نگاه یا شناخت مدرن‌شان نسبت به شرق یا خاور تاسیس کردند، پیکربندی شد. در واقع شرق‌شناسی که خود برآمده از تفکر اروپاکانونی یا اروپامحوری یا Eurocentrism است، یک امر استعماری بوده که ادوارد سعید با واکاوی آن سویه‌های مختلفی از محصول این شاخه از نگرش غربی را طرح کرده است. در این نگاه غرب به شرق یعنی آسیا و آفریقا، از انسان شرقی یک دیگری‌سازی اتفاق افتاد که او را به موجودی اگزوتیک exotic یا عجیب‌وغریب تشبیه کرد که می‌توان از ابعاد متنوعی مورد آزمایش و مطالعه قرار داد. این‌نگرش اگزوتیک البته به آرامی در شرق ریشه دواند و خود شرقیان نیز در سطوحی از بازشناسی به چنین رویکردهایی دامن زدند. مشکل اما از آنجا بود که در این نگاه‌ها، محققان، فرد یا خرده‌فرهنگ مورد مطالعه را به عنوان ابژه قرار داده و‌ سوژگی او را دستکاری یا Manipulation کرده و حتی تلقیات و تصورات خود را به آنان پمپاژ کردند. حاصل چیزی شد که دیگر نه این بود و نه آن؛ و در چنین حالتی مثلاً نوازنده‌ای چیره دست را مزین به عنوان دکتر کرده او را در شمایلی جدید به جامعه‌ای بیگانه با این مفهوم پرتاب کردند که علاوه بر بروز رفتارهایی متناقض، پوزیشن نامتجانس و عجیب‌الخلقه‌ای را در محیطی سنتی خلق می‌کرد.

با گذر زمان اما تصورات و تخیلات و منویات همگی رنگ ارزش‌مدارانه به خود گرفته، وجهی قدسی و‌ معنوی به پدیده‌های فرهنگی داده شد. تا آن‌جا که گاه تعابیر ناموزون و مغلقی به برخی آداب و سنت‌ها و رسوم الحاق یا حتی حقنه شد. قضیه اما باز ادامه یافته با ورود ارزش‌داوری‌ها به محیط‌های مختلف ایده‌های عجیبی در عرصه‌های هنری بروز و ظهور یافت. یکی از این عرصه‌ها همین سرفصل موسیقی نواحی بود که به نرمی با تبدیل شدن به یک گفتمان، ساحتی متفاوت از هنر موسیقی را پدیدار کرد. این بحث البته نه یک‌شبه شکل گرفت و نه یک‌روزه می‌توان به تحلیل آن پرداخت اما آن‌چه در این دستگاه نظری اتفاق افتاد، این است که با برساخت یک ایده، یک قدسیت و والاگهری به امور موسیقی اعطا شد که مواجهه با آن خود بدل به یک پوزیشن شد و از افراد تا سیستم‌ها و نهادها به ستایشی اغراق‌آمیز از آن پرداختند. مشکل اما تنها در این مقطع و این‌ طرز تفکر به انتها نمی‌رسد یا متوقف نمی‌شود. یعنی اگر قرار بود با یک نگاه ویژه و نوظهور به پدیده‌ای کهن نگاه شود، می‌شد آن را در ساحت شناختی قلمداد کرده، نام آن را بازشناسی یا Recognition گذاشت. تداوم آن طرز فکر به جایی رسید که موسیقی توسط هنرمند یا ایفاگر آن، کاربردی دوگانه به خود گرفت. از یک سو خود را موسیقی والای نواحی قلمداد می‌کند و در دیگر سو، تمامی شاخصه‌های یک‌ موسیقی صنعتی و سرگرم‌کننده یاEntertainer را از خود و در خود می‌پروراند. یعنی با بهره‌گیری از آن گفتمان ارزش‌‎محورانه، برای فتح بازارهای فروش و اشتهار و صحنه‌های کوچک و بزرگ داخلی و خارجی در تکاپو و تلاش است؛ و کوچه یکی از مصداق‌های بارز چنین امری است.

البته برخوردای قهری و ایدئولوژیک مدیران با موضوع در اشتهار و دربرگیری و واکنش‌های عمومی بسیار نقش‌آفرین است که در جای دیگری می‌توان به بررسی این موضوع هم پرداخت.

بی‌شک این نوشتار در پی نفی هیچ نوعی از موسیقی‌های موجود در کشور نیست. ضمن آنکه بحث صنعت موسیقی امری جهانی و پذیرفته است اما در یک وضعیت استثنایی (چیزی شبیه به تئوری آگامبن) افراد در حالتی دوگانه‌ درصدد بهره‌گیری از تمامی ظرفیت‌ها برآمده، هم از بازار بهره می‌برند‌ و هم از ساحت ارزش‌های هنری سهم می‌جویند. این‌جا مخاطب است که دچار نوعی گم‌گشتگی در مفهوم شده، موسیقی یا هنر «کیچ» را هنر والا و سلبریتی را هنرمند مفروض قرار می‌دهد و با افزایش تعداد مخاطبان نا آگاه، امری مشتبه می‌شود که تا امروز سابقه نداشته و تحلیل و تفسیر وضعیت را دشوار می‌کند. در این لحظه است که منتقد با برچسب مخالف‌خوانی و تخریب، به فردی ناراحت و ستیزه‌گر و نقد به امری ناممکن و ممتنع تبدیل می‌شود.

اشکال در چیست؟

حال با این مقدمات می‌توان وارد چگونگی مواجهه با این پدیده‌های فرهنگی و هنری شد.

در باور من نخستین گام این است که در تعریف‌ها بازنگری صورت بگیرد. ما وقتی صحبت از موسیقی نواحی می‌کنیم، دیگر نه با یک فرم و مفهوم واحد که با یک طیف از موسیقی و‌ فرم و لحن مواجهیم که در یک سر این طیف، افرادی را داریم که امروز تنها آثار ضبط شده از آنان در دست است و تقریباً همگی درگذشته‌اند؛ از سر دیگر این طیف، هنرمندان جوان و‌عمدتاً فرزندان همان درگذشتگانی هستند که صاحبان و‌ میراث‌داران اصلی موسیقی‌های اصیل یا آیینی سرزمین و قومیت خود بودند. کسانی که تا حدودی می‌توان پذیرفت که واپسین روایت‌های تقریباً دست‌نخورده توسط اینان به ما انتقال پیدا کرده است.

در این سر طیف موسیقی نواحی ما می‌بینیم هنرمندان جوان با اصرار بر داشتن لهجه، با پوشش محلی و آبا و اجدادی منطقه، بر روی صحنه‌های اجرا ظاهر می‌شوند و با سازهای محلی خود و‌ همراه کردن سازهای الکترونیک یا سازهای مناطق یا حتی ملیت‌های دیگر به ارایه‌ موسیقی پاپ می‌پردازند؛ اما همچنان ترجیح می‌دهند خود را هنرمند ‌موسیقی نواحی برشمارند؛ چرا که از یک سو خود و‌ هنرشان را متصل به یک پیشینه و عقبه‌ای ارجمند و تاریخ‌مند می‌کنند و از سوی دیگر مورد عنایت مدیریت ناهوشمند و ناآگاهی هستند که تولید بیلان کاری برای‌‍شان از تحریف یا دستکاری در مفاهیم ارزشمندتر است.

نقشه راه چیست؟

درست در این دقیقه است که با نگاه به کوچه و نقدها و دیدگاه‌های مثبت و منفی در پیرامون آن و همچنین رویدادهایی از این دست به وضوح نبود تعاریف دقیق آشکار می‌شود.

در چند دهه گذشته ما با تعریفی نادرست از موسیقی روبرو بودیم که موسیقی کلاسیک ایرانی را هم دستخوش انحرافاتی کرد و آن چیزی نبود جز اصطلاح «تلفیق» که برداشت و ترجمه‌ای نادقیق و نارسا از عبارت فیوژن Fusion است. دیدیم که موسیقی کلاسیک یا دستگاهی ایران به آرامی به استایل Style ویژه‌ای رسید که در استمرار آن، از سوی اداره صدور مجوز عبارت مسخره و‌ غلط‌انداز و مضحکی برایش ساخته شد تا بتواند آثار موسیقی را در دسته جداگانه ارایه کند. عبارت «پاپ سنتی» نامی شترگاوپلنگ بود که بر گونه‌ای از تولیدات موسیقی اطلاق و خود پایه‌ای دیگر از انحراف و سوگیری‌های شناختی شد.

من اینجا می‌خواهم با ارایه یک نام یا عنوان، زمینه‌ای را برای تمایز و تفکیک شیوه‌ها و ا‌ستایل‌های موسیقی باز کنم و با یاری طلبیدن صاحب‌نظران موسیقی و استادان دانشگاه، به اتفاق تلاش کنیم تا بستری برای تعمق و اندیشیدن در این موضوع فراهم کنیم.

پیشنهادم استفاده از عبارت «همبند» برای موسیقی‌های دارای هویت‌های چندگانه است.

همبند در فرهنگ عمید به معنای هم‌بسته و متصل آمده است. در یک مواجهه شنیداری نیز یاد آور بند یا گروه در موسیقی است.

در دید من اگر موسیقی موردنظر دوستان هنرمند از جمله جوانانی که در رویداد کوچه مشارکت داشتند، از این عنوان یا چنین توصیفی برای موسیقی خود استفاده می‌کردند، با حذف ارزش‌داوری‌های ممکن می‌توانستند خود را از برخی اتهامات مبری کنند.

همچنین در باور من کوچه نه یک فستیوال که یک کارناوال است.

کارناوال در تئوری باختین یک پدیده فرهنگی و اجتماعی است که می‌تواند انواع جشنواره‌ها و آیین‌ها را در خود جای دهد. از دیدگاه باختین، کارناوال یعنی به تعلیق درآوردن موقتی معیارهای اجتماعی، روابط سلسله‌مراتبی و سنت یا عرف و احساس آزادی برای جشن و شادمانی همگانی. از ویژگی‌های کارناوال باطل کردن کوتاه‌مدت ساختار سنتی قدرت، ترکیب طبقات فرهنگی بالا و پایین و براندازی موقتی نظم اجتماعی تثبیت شده است؛ و البته پس از پایان کارناوال همه‌چیز به حالت قبلی باز می‌گردد.

در همین امتداد، در چند روز گذشته در فستیوال کوچه شاهد بودیم که با یک اراده جمعی، کنشی رقم خورد که خود جای تحلیل فراوانی دارد؛ اما این همبستگی جمعی برای شکستن یک نظم نمادین و در اینجا به‌طور معکوس تبدیل سور به سوگ، دقیقه‌ای است که در هر کارناوالی امکان ظهور می‌یابد.

پیشنهاد این نوشتار

۱-عنوان «موسیقی همبند» می‌تواند جایگزینی برای تعاریف نارسای موجود برای اجراهای سرگرم‌کننده در موسیقی باشد.

۲- تعریف کوچه از فستیوال به کارناوال تغییر یابد تا با الحاق وجه سرگرم‌کنندگی تکلیف مواجهه با این دست از رویدادها نیز مشخص شود‌.

 

ارسال نظر

آخرین اخبار