ماندگاری وحشت در فیلمهای غیرترسناک
برخی سریالهای ایرانی با روایتی معنوی یا اجتماعی، چنان مفاهیم وهمآلود و شخصیتهای اغواگری را به تصویر کشیدهاند که بدون نیاز به ژانر وحشت، ردی از دلهره در حافظه مخاطب بهجا گذاشتهاند.

این روزها در فضای مجازی، گاهی با جملاتی از بزرگسالان روبهرو میشویم که با لحنی شگفتزده و گاه شوخطبعانه میپرسند: «چطور ما بچه بودیم و این فیلمها رو میدیدیم؟!» فیلمهایی که ژانرشان نه وحشت بود و نه دلهرهآور، اما صحنههایی در ذهنمان کاشتند که هنوز هم با مرورشان مو بر تنمان سیخ میشود.
در گستره سینمای ایران، آثاری وجود دارند که گرچه در ژانر وحشت جای نمیگیرند، اما با بهرهگیری از عناصر روانشناختی، ماورایی و فلسفی، احساسی از دلهره و ترس را در ذهن مخاطب حک میکنند. بازیگرانی همچون بهاره افشاری، حامد کمیلی، کورش تهامی و مهرداد صدیقیان در فاصله زمانی ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۰، با ایفای نقشهایی چندلایه که به نوعی یادآور مفاهیم شیطان، اغوا و نیروهای ماورایی بودند، در شکلگیری این حس نقش مهمی ایفا کردهاند.
بهاره افشاری در سریال او یک فرشته بود (۱۳۸۴)، نقش «فرشته» را بازی میکند که برخلاف نامش، نماینده نیروهای شیطانی است. این شخصیت با چهرهای معصوم و رفتارهایی رازآلود، بیننده را با تضاد خیر و شر مواجه میسازد و نوعی ترس پنهان ایجاد میکند؛ ترسی که در لایههای زیرین یک درام اجتماعی جریان دارد.
حامد کمیلی در سریال اغما (۱۳۸۷)، با بازی در نقش شخصیتی که به شکل نمادین، حامل وسوسه و اغواگری شیطانی است، فضای روانی سنگینی خلق میکند. حضور او در قالب فردی مرموز که دیگران را به سوی خطا میکشاند، باعث ایجاد اضطرابی ماندگار میشود.
در ملکوت (۱۳۸۹)، داستان درباره حاج فتاح (محمدرضا شریفینیا) است که پس از یک تصادف به کما میرود و در برزخ با فرشتهای (با بازی کورش تهامی) مواجه میشود که به بررسی گناهانش میپردازد. نقش تهامی بهعنوان فرشتهای با لباس سفید، نمادی از قضاوت الهی بود
بازی تهامی در ترکیب با فضاسازیهای رمزآلود و روایتهای هستیشناسانه، در ذهن بیننده تصویری فراموشنشدنی از ترس روانشناختی و متافیزیکی میسازد.
مهرداد صدیقیان نیز در سریال سقوط یک فرشته (۱۳۹۰)، با ایفای نقش فردی که بهتدریج در چنبره وسوسه و اغوا فرو میرود، اضطرابی روانی در مخاطب ایجاد میکند. او نماینده انسانی است که در مرز میان نور و تاریکی گرفتار شده، و این کشاکش درونی، فضایی وهمآلود و نگرانکننده میسازد مهرداد صدیقیان نقش «نیما» را ایفا کرد، شخصیتی که در ابتدا به نظر میرسد ممکن است شیطان یا تحت تأثیر او باشد، اما در قسمتهای پایانی مشخص میشود که شیطان واقعی شخص دیگریست.
چرا آثار غیرترسناک، ترسناک میشوند؟
با آنکه این آثار در دستهبندی ژانری درام، مذهبی یا روانشناختی جای میگیرند، اما مؤلفههایی در آنها وجود دارد که حس ترس را بهطرزی مؤثر در ذهن مخاطب القا میکند:
بازیگری باورپذیر و چندلایه
نقشآفرینیهای دقیق و پرجزئیات بازیگران، شخصیتهایی را خلق کرده که بیش از آنکه نماد صرف باشند، موجوداتی زنده و ملموساند. این نزدیکی به واقعیت، باعث میشود که ترس از مفاهیم ماورایی، رنگی انسانی به خود بگیرد و تجربهای شخصیتر برای تماشاگر رقم بخورد.
فضاسازی و موسیقی
موسیقی متن، نورپردازی و طراحی صحنهها در لحظات آرام بار روانی خاصی دارند که ذهن بیننده را ناآرام و مضطرب میکنند. استفاده از رنگهای سرد، حرکت آهسته دوربین یا سکوتهای حسابشده، از جمله عواملی هستند که تعلیق و دلهره را تشدید میکنند.
مفاهیم فلسفی و روانشناختی
موضوعاتی چون شیطان، وسوسه، اختیار و تضاد خیر و شر، بهجای نمایش مستقیم ترس، از مسیر عقل و روح به دل مخاطب راه پیدا میکنند. همین تعلیق بین معنا و تجربه، قدرت ترس را چند برابر میکند.
این آثار اغلب بر پایه مفاهیمی آشنا و نمادین در فرهنگ ایرانی ساخته شدهاند؛ بهویژه تصویر شیطان و فرشته که از دوران کودکی در ذهن مخاطبان ایرانی جا افتاده است. همین آشنایی و حساسیت، باعث میشود که تأثیر روانی چنین شخصیتهایی عمیقتر و ماندگارتر باشد.
این آثار بهخوبی نشان میدهند که ترس الزاماً وابسته به ژانر وحشت نیست. وقتی بازیگر در نقشی با لایههای پیچیده و ماورایی ظاهر میشود، و وقتی فضاسازی و روایت بهدرستی با مفاهیم عمیق انسانی و فلسفی پیوند میخورند، حتی یک سریال مذهبی یا اجتماعی هم میتواند بهطرزی ناخودآگاه و مؤثر، ترس را به جان مخاطب بیندازد. این ویژگیها باعث شدهاند که نقشهای ماورایی این بازیگران، همچنان در حافظه جمعی ایرانیان زنده و تأثیرگذار باقی بمانند.