تاریکخانه بانکهای کشور؛ صورتهای مالی دیگر «راز نگهدار» نیستند
خیابانهای شلوغ، ساختمانهای بلند، شعبههای بانکی با تابلوهای درخشان! اما پشت این نماهای پر زرق و برق، واقعیتی تلخ پنهان شده است.

بانکهایی که زمانی ستونهای مستحکم اقتصاد بودند، حالا زیر بار بدهی و زیان انباشته کمر خم کردهاند. صورتهای مالی دیگر راز نگه نمیدارند؛ آنها با عدد و رقمهایی که حالا همه میبینند، اعتراف میکنند که بانکها حال و روز خوشی ندارند.
برخی اقتصاددانان این وضعیت را ناشی از رگولاتوری ضعیف در شبکه بانکی میدانند. او میگوید در سالهای گذشته، بانکها بدون نظارت کافی به سمت سرمایهگذاریهای خطرناک و کمبازده رفتهاند؛ درست مثل کسی که در یک قمار بزرگ، همه داراییاش را روی میز گذاشته باشد، با این امید که شاید بخت یارش شود. اما واقعیت بیرحمتر از آن است که دلش به حال خوشخیالیهای ما بسوزد.
حساب و کتابهایی که دیگر جور در نمیآیند
بانک مرکزی، بالاخره به زبان آمد؛ ۱۴ بانک در کشور زیان انباشته دارند. بعضی از آنها به نقطهای رسیدهاند که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند. شاخص کفایت سرمایه که در دنیا معیار سنجش سلامت بانکهاست، برای برخی از بانکهای ایرانی به صفر نزدیک شده است. به این معنا که اگر تکانهای در اقتصاد رخ دهد، این بانکها هیچ سپری برای مقاومت ندارند و امکان وقوع فاجعهای بزرگ وجود دارد.
کامران ندری، استاد اقتصاد هشدار میدهد که مشکل، فقط یک عدد در صورتهای مالی نیست. او میگوید: «وقتی یک بانک زیان انباشته دارد، یعنی دیگر توان وام دادن، تامین مالی و حمایت از تولید را ندارد. این یعنی فلج شدن مهمترین بخش اقتصاد.»
اما زیان انباشته از کجا آمده است؟ چرا بانکهایی که روزی نماد اعتماد بودند، حالا در آستانه فروپاشی هستند؟
مسیر اشتباهی که بانکها رفتند
ماجرا به یک دهه قبل برمیگردد؛ در دهه ۹۰ دولتها برای جبران کسری بودجه، فشار سنگینی به بانکها وارد کردند. بانکها هم برای سرپا ماندن، وارد بازی خطرناکی شدند. پولهایی که باید صرف حمایت از تولید و صنعت میشد، سر از بازار املاک و سهام درآورد. بانکها به جای وامهای کوچک و زودبازده، وارد سرمایهگذاریهایی شدند که نقدشوندگی کمی داشت.
اما این فقط بخشی از ماجراست. نظام تامین مالی در ایران، از اساس معیوب است. در بسیاری از کشورها، شرکتها سرمایه مورد نیازشان را از بازار سرمایه تامین میکنند، اما در ایران تقریبا همه چیز به بانکها گره خورده است. در نتیجه بانکهایی که زیر بار فشار تامین مالی قرار میگیرند، یکییکی از پا میافتند.
نقطه بیبازگشت؟
سئوال بزرگ اینجاست: آیا نجات این بانکها ممکن است؟ یا اینکه به نقطه بیبازگشت رسیدهایم؟
سید علی مدنیزاده، اقتصاددان و استاد دانشگاه معتقد است راهحل، دردناک اما ضروری است. او میگوید: «باید تصمیمهای سختی گرفته شود. برخی از بانکها باید ادغام شوند، برخی باید اصلاح ساختاری جدی را تجربه کنند، و حتی شاید برخی دیگر، باید برای همیشه از صحنه اقتصاد کنار بروند.»
اما آیا دولت این ریسک را میپذیرد؟ سالهاست دولتها به جای حل این بحران، آن را به تعویق انداختهاند. ورشکستگی یک بانک، تبعات اجتماعی و اقتصادی سنگینی دارد و همین موضوع باعث شده که تصمیمگیریهای اساسی، مرتب به آینده موکول شود. اما این آینده، حالا همینجاست و دیگر نمیتوان فرابحران ناترازی بانکهای کشور را با دستکاری صورتهای مالی پنهان کرد.
نمیتوانند، اما هنوز ایستادهاند
بانکها هنوز درهایشان را باز نگه داشتهاند، و مردم هنوز به آنها مراجعه میکنند. اما این سئوال بیپاسخ باقی مانده است: تا چه زمانی چنین رویکردی قابل ادامه است؟ آیا اصلاحات بانکی بالاخره جدی گرفته میشود، یا اینکه این بحران آنقدر ادامه پیدا میکند تا یک روز، دیگر چارهای جز اعتراف به شکست باقی نماند؟ هرچند بسیاری از اقتصاددانان مطرح کشور معتقدند همین حالا فاصله چندانی با نقطه بیبازگشت نداریم، فقط با اهرم نفت و دلارهای نفتی مدام سدی که جلوی بحران ساخته شده را وصله و پینه میکنیم.