به روز شده در
کد خبر: ۱۶۸۴۷
نام‌هایی که زنده‌اند؛

آیا ادبیات هنوز می‌تواند نام‌هایی بسازد که زنده بمانند؟

چرا دیگر نامی مثل «اِما بوواری» یا «آنا کارنینا» در ذهن‌ها نمی‌ماند؟ در دورانی که نام‌ها بیشتر در شبکه‌های اجتماعی و سیاست شنیده می‌شوند تا در رمان‌ها، جای شخصیت‌های ماندگار ادبی کجاست؟ نگاهی دوباره به سخنان اینگبورگ باخمن ما را به این پرسش مهم می‌رساند: آیا ادبیات هنوز می‌تواند نام‌هایی بسازد که زنده بمانند؟


 
 

 

 در یکی از سخنرانی‌های مشهورش، «اینگبورگ باخمن»، شاعر و منتقد برجسته‌ی اتریشی، به موضوعی پرداخت که شاید کمتر به آن توجه کرده باشیم: نام شخصیت‌ها در رمان‌ها. او با دقتی شاعرانه نشان داد که چطور بعضی نام‌های ادبی، مثل «اِما بوواری»، «دون کیشوت»، «آنا کارنینا» و «ژولیَن سورل»، از دل داستان بیرون آمده‌اند و وارد زبان، ذهن و حافظه‌ی جمعی ما شده‌اند. این نام‌ها فقط برچسب‌هایی برای شخصیت‌های خیالی نیستند؛ آن‌ها به‌نوعی زنده‌اند، مستقل‌اند، و گاهی حتی از خود نویسنده هم ماندگارتر می‌شوند.

باخمن در سخنانش به ادبیات آلمانی‌زبان تمرکز داشت و از نویسندگانی چون چارلز دیکنز حرفی نزد، اما تأثیر دیکنز را در این زمینه نمی‌توان نادیده گرفت. او در نام‌گذاری شخصیت‌ها استاد بود. نام‌هایی مانند «توماس گرَدگرایند» نه‌تنها به یادماندنی‌اند، بلکه با صدا و ساختارشان، خصوصیات شخصیت را نیز منتقل می‌کنند. انگار خود نام به‌تنهایی سخن می‌گوید.

اما حالا، پس از گذشت بیش از شصت سال از آن سخنرانی، سؤال مهمی مطرح می‌شود: چرا دیگر کمتر نامی از ادبیات امروز در ذهن‌ها می‌ماند؟ چرا شخصیت‌هایی مانند «آنا کارنینا» در آثار معاصر کمتر دیده می‌شوند؟ آیا کیفیت ادبیات افت کرده یا رابطه‌ی ما با نام‌ها دگرگون شده است؟

به نظر می‌رسد در دنیای امروز، نام‌ها بیشتر از آن‌که در ادبیات بدرخشند، در دنیای واقعی و رسانه‌ای قدرت پیدا کرده‌اند. سیاستمداران و چهره‌های معروف، به شکلی شبیه شخصیت‌های داستانی، در ذهن ما حضور دارند. آن‌ها دیگر فقط افراد عادی با نقش‌های سیاسی نیستند؛ تبدیل به نمادهایی شده‌اند که احساسات، نگرش‌ها و فرهنگ‌های مختلف را نمایندگی می‌کنند.

از سوی دیگر، در عصر شبکه‌های اجتماعی، افراد نام‌شان را طوری به کار می‌برند که بیشتر به یک برند یا تبلیغ شبیه است. نویسنده‌ی نروژی، کارل اوو کناوسگور، به‌خوبی این پدیده را توصیف می‌کند: «بیشتر کسانی که می‌شناسم، نام خود را نوعی تبلیغ از تصور ذهنی‌شان از خود می‌دانند.» این جدایی میان «نام» و «هویت واقعی» باعث شده که ادبیات نتواند مثل گذشته نام‌هایی خلق کند که ما را عمیقاً درگیر کند.

در دنیایی که روایت لحظه‌به‌لحظه زندگی به‌دست خود افراد انجام می‌شود، و رسانه‌ها هم‌زمان واقعیت و بازنمایی آن را ارائه می‌کنند، مرز بین داستان و واقعیت کم‌رنگ شده است. حتی سیاست هم به یک نوع افسانه تبدیل شده؛ جایی که چهره‌ها بیشتر از آن‌که افراد واقعی باشند، شخصیت‌هایی‌اند که مردم آن‌ها را بهتر از خودشان می‌شناسند.

در نهایت، یک پرسش مهم باقی می‌ماند: وقتی زندگی ما، فردی و اجتماعی، این‌چنین آغشته به روایت‌سازی شده، جایگاه ادبیات کجاست؟ آیا ادبیات هنوز می‌تواند شخصیت‌هایی بیافریند که در حافظه جمعی ما بمانند؟ آیا دوباره نام‌هایی پدید خواهند آمد که مثل اِما بوواری و آنا کارنینا، زنده و فراموش‌ناشدنی باشند؟

پاسخ این پرسش‌ها را شاید نسل‌های آینده داشته باشند ولی طرح آنها از هم اکنون ضروری به نظر می‌رسد.

برچسب ها

ارسال نظر

آخرین اخبار