داریوش فرهنگ: تصمیمگیران در سینما و تئاتر با کلت به کمر برای بازبینی میآمدند!
بازیگر و کارگردان پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون ایران با مرور کارنامه 56 ساله اش از تجربه سانسور در آثارش سخن گفت.
 
                              داریوش فرهنگ که مهمان منصور ضابطیان در برنامه «ساطور» بود، از تجربه نساختن ها، نگفتن ها و ننوشتن هایش اینگونه گفت: سانسور تاریخ دیرینه ای دارد و از زمانی که سقراط فیلسوف مجبور شد جام زهر شوکران را بنوشد آغاز شد، تا گالیله که وادار به گفتن حرفهایی علیه عقایدش گفت. دوره وحشتناک هنر و سینما در آمریکا نیز مککارتیسم بود. البته دیگر مثل قرون وسطی به خاطر اختلاف عقیده کسی را در این دوران اعدام نمی کردند، بلکه از کار بیکارش می کردند. افراد مجبور بودند با اسامی دیگری در ادبیات و سینما فعالیت کنند. قطاری که برادران لومیر به عنوان سینما راه انداختند و آدمهای مختلفی در آن سوار و پیاده شدند و دو واگن آن همیشه برای افراد بدقواره رزرو شده بود تا برای مردم تصمیم بگیرند، سرانجام به کشور ما رسید.
برای نمایشی که ساواک بابت اجرایش احضارم کرده بود، بعد از انقلاب هم به من ایراد گرفتند
او با بیان اینکه چه پیش از انقلاب چه پس از انقلاب، آدم سیاسی نبوده است، گفت: آخرین نمایشی که من در تئاترشهر اجرا کردم، «دایره گچی قفقازی» نوشته برتولت برشت نویسنده کمونیست دو آتشه بود. چون من این نمایش را اجرا می کردم گمان می رفت که من هم چپ هستم در حالی که تمایلی نداشتم و معتقدم مقدار زیادی از مشکلات روشنفکری و جامعه ما از همین چپ ها شروع شد. به هر حال به من ایراد گرفتند و سال 57 مرا به ساواک بردند. جالب اینکه همین نمایش را بعد از انقلاب هم اجرا کردم و دوباره به من ایراد می گرفتند!
در اندازه بیضایی نبودیم که به سانسورها بگوییم نه!
این کارگردان در توضیح بیشتر گفت: پوستری برای نمایش درست کرده و روی آن نوشته بودیم، سوسن تسلیمی، مهدی هاشمی در نمایش فلان به کارگردانی فلان. گفتند آقا این کارها چیست؟ دیگر دوره ستاره سازی گذشته و این کارها در تمام دنیا از مد افتاده است. گفتیم اینها در نمایش بازی می کنند گفتند نه نباید اسمشان باشد. به ویژه روی سوسن تسلیمی حساسیت داشتند. ما به خاطر تمام زحماتمان ترجیح دادیم نمایش اجرا شود و مقاومت نکنیم. چون ممکن بود به سرنوشت بهرام بیضایی که اسطوره مقاومت است دچار شویم. ما در اندازه او نبودیم که بگوییم نه.
محمدرضا شریفی نیا ابتدای انقلاب جوانی لاغراندام و عضو گروه سانسورچیها بود!
فرهنگ تصریح کرد: اتفاقا من نمایشی هم درباره مردی که نمی توانست بگوید نه هم اجرا کردم. گفتیم بگذاریم نمایش اجرا شود. شب قبل از اجرا پوستر را عوض کردند و ما هم آن را درست کردیم. دیگر هیچ چهره ای در پوستر نبود و یک دایره گچی توسط محمدرضا شریفی نیا کشیده شد، او جوانی لاغراندام جزو همین تیم سانسورچی ها بود و ما نمی دانستیم. تصویر یک بچه که از بالا می بینیم دارد دایره ای می کشد پوستر نمایش ما شد.
بانیان اصلی تئاتر کسانی بودند که بعدها بانیان اصلی تصمیمگیری در سینما شدند
او با بیان اینکه با انقلاب آقایان بهشتی، نجفی، مهندس حجت و انوار وضعیت تئاتر آشفته بود و هر هفته یک نفر در تئاترشهر خودش را مسئول معرفی می کرد، یادآور شد: من قبل از انقلاب هم در تئاتر بودم و وارد سینما نشده بودم و هر هفته در تئاتر به ما یک دستورالعمل می دادند. بانیان اصلی این موضوع کسانی بودند که بعدها بانیان اصلی تصمیم گیری در سینما شدند. آقایان بهشتی، نجفی، مهندس حجت. تغییر پوستر هم کار اینها بود.

انوار با کلت بسته به کمر برای بازبینی نمایشها میآمد!
این بازیگر اذعان کرد: خود آقای انوار بعد از سالیان سال تاریخ شفاهی درست کرده بود و من در برنامه خودش مستقیم به او گفتم خود شما پوستر نمایش را تغییر دادید. خود شما با کلت بسته به کمر برای بازبینی تئاتر می آمدید و همه از شما به جای همدلی، می ترسیدند. آنها خودشان تازه برای اولین بار چیزهایی را کشف می کردند مثلا بالا و پایین سالن را نگاه می کردند و می گفتند این نورها همه برای شما است؟ می گفتیم نه برای تئاترشهر است. در ارشاد هم فضای رعب انگیزی ایجاد کرده بود و همه می ترسیدند با او صحبت کنند قرار هم بر این بود که کسی جلو نیاید و با او صحبت نکند و هر تصمیمی که قرار است درباره سینما گرفته شود را من می گیرم و شما اجرا می کنید. در برنامه اش هم همینها را به او گفتم و خندید.
عطای تئاتر را به لقایش بخشیدم و برای «افسانه سلطان و شبان» به تلویزیون رفتم
فرهنگ با اشاره به اینکه بعد از این اتفاقات عطای تئاتر را به لقایش بخشید و برای گذران امورات به تلویزیون رفت، ادامه داد: «افسانه سلطان و شبان» را در این ایام ساختیم.
ضابطیان هم با بیان اینکه آن زمان دانش آموز بوده و پخش این مجموعه شهر را خالی از مردم می کرده، گفت: این سریال دوشنبه شبها پخش می شد و ما هر سه شنبه صبح ساعتها سر کلاس پچ پچ می کردیم و درباره قسمت شب گذشته صحبت می کردیم.
وقتی برای تشخیص نمازخوان بودن یا نبودن داریوش فرهنگ، با او ساعت ۶ صبح قرار میگذاشتند!
کارگردان «سلطان و شبان» با بیان اینکه سانسور هر زمان با بحران های اجتماعی و شرایط سیاسی تغییر شکل می دهد، گفت: قبل از اینکه ما شروع به فیلمبرداری کنیم، مدتهای طولانی با ما 6 صبح قرار می گذاشتند تا درباره متن صحبت کنیم. اینکه چرا 6 صبح حرف می زدیم بامزه است. بعدها فکر کردم اینها می خواهند بدانند آیا ما نماز خوانده ایم یا نه. وگرنه 6 صبح چه زمانی برای جلسه بود؟ آن موقع آقایی بود که وزیر نفت بود یا در آینده به این وزارتخانه رسید و هر بار باید در جلسه صحبتی می کرد. انگار می خواستند بدانند ما خودی هستیم یا غیرخودی. من در تمام عمر 56 سال فعالیت هنری سعی کردم نه خودی باشم و نه غیرخودی بلکه بیخودی نباشم.
ماجرای بازدید حجت الاسلام قرائتی از پشتصحنه سریال «سلطان و شبان»!
فرهنگ با اشاره به اینکه «سلطان و شبان» درگیر ممیزی خاصی نشده و صرفا یک بار در دوران تولید دچار وقفه چند ماههای شده که دلیلش را هم نمیدانستند در این خصوص توضیح داد: سلطان و شبان یک افسانه بود. افسانه ها اصلا از زبان حاکمان نوشته نشده است و این امتیاز افسانه نسبت به تاریخ است. تاریخ را حاکمان و پیروزشدگان می نویسند و افسانه را مردم عادی. در آن یک باری که کار پیش از پخش توقیف شد هم آقای قرائتی نامی که ما نمی دانستیم معمم است -من نه آن موقع نه الان تلویزیون نگاه نمی کرده و نمی کنم- از ما پرسید اینها دکور است یا واقعی است؟ گفتیم دکور است. پرسید این لباسها واقعی است یا داده اید بدوزند؟ گفتیم دادیم دوخته اند. گفت خیلی خب بگذارید کارشان را انجام بدهند! این را گفت و رفت.
زمان افخمی اوضاع تلویزیون بدتر شد
او ادامه داد: انوار به سینما رفت و بهشتی در تلویزیون تازه آن زمان گروه فیلم و سریال را راه انداخته بود. بعدها آقای افخمی به این مدیریت رسید و اوضاع بدتر هم شد. به هر حال درباره «سلطان و شبان» فقط می پرسیدند اینها واقعیت دارد یا افسانه است و ما فقط می گفتیم اینها همه افسانه است و ما منظوری پشت آن نداریم. در واقعیت که "باز" را رها نمی کنند روی شانه هرکسی بنشیند پادشاه شود! آن زمان بخش عمده ای از مخاطبان ما رزمندگانی که در جبهه با تلویزیون های ترانزیستوری سریال ما را در سنگر تماشا می کردند. این باعث خوشحالی من بود که همگان کار را دوست داشتند.

کارگردان «سلطان و شبان» در پاسخ به اینکه آیا زمان پخش از نظر حجاب یا مناسبات بین شخصیت ها دچار سانسوری شده اند یا خیر، گفت: خوشبختانه چون کار افسانه ای بود، نکته ای درباره این موضوعات نبود. درباره موانعی که در سینما سر راهم بود حرف خواهم زد اما درباره این کار تلویزیونی مشکلی نداشتیم و این سریال پربیننده ترین کار بود.
مشکل سلطان را امام حل کرد!
او تصریح کرد: بعد از انقلاب بین کارگذاران فرهنگی استقلال فردی وجود نداشت که سریال را پخش کنند یا خیر. وقتی تصویربرداری تمام شد، کسی جرات نداشت دستور پخش را بدهد و فضا پر از سوءتفاهم شده بود. آنقدر ماجرا پیچیده شد که کار را نزد امام خمینی (ره) برده بودند او کار را دیده و گفته بود خوب است بگذارید پخش شود.
نگذاشتند درباره ملانصرالدین سریال بسازم
فرهنگ یادآور شد: بعد از «سلطان و شبان» علاقمند بودم کاری متفاوت بسازم و امضایم در حوزه افسانه را ادامه بدهم و درباره ملانصرالدین سریال بسازم اما گفتند ملا نمی شود! گفتم مگر چه اشکالی دارد مگر ملاصدرا نداریم؟! نوعی بی انضباطی و بی مسئولیتی وجود داشت که هنوز هم هست و وضعیت سانسور مشخص نشده است. من هم اواخر سریالی به نام «رویان» برای موسسه رویان بازی کردم که وقتی پخش شد دیدیم اسم آن شده آلان! هرکاری دوست داشته باشند انجام می دهند. اگر قرار بود اسم ملانصرالدین هم عوض می شد که دیگر لطفی نداشت. شخصیتی بسیار جذاب که عرب ها و ترک ها هم ادعا می کنند برای آنها است. ما می خواستیم خیلی دن کیشوت وار آن را بسازیم و از پند و اندرزهای سعدی هم بهره ببریم. این کاراکتر هنوز هم جذاب است. به هر حال من تعداد کارهای نکرده ام خیلی بیشتر از کارهایی است که انجام داده ام.
او درباره اولین فیلم سینمایی که ساخته اظهار کرد: «طلسم» را در زمانی که بهشتی این بار در سینما بود ساختم! عبدالله اسفندیاری مسئول فرهنگی فارابی بود، در واقعیت مسئولیت سانسور را داشت. بعد از ساخت از ما پرسید این فیلم درباره چیست؟! گفتیم خود فیلم باید بگوید. گفت نه شما بگویید. گفتیم درباره عشق است. گفتند چرا عشق!؟ گفتیم خب درباره غیبت عشق است. گفت خب دیگر بدتر! در سال 65 روی کلمات عشق و دوست داشتن و کلوزآپ های زن و مرد و نگاهشان به هم حساسیت داشتند. در نهایت مجبور شدیم دیالوگ "او به من عاشق است و من به او" را به "او به من محبت دارد و من به او" تبدیل کنیم! چون می خواستیم فیلم اکران شود و مثل بیضایی اهل مقاومت نبودیم.
ممیزی ها با گذشت زمان خنده دار می شوند
فرهنگ تصریح کرد: آنها هم فکر نمی کردند همین ممیزی ها چند سال دیگر خنده دار می شود. مگر زمانی نبود که با لگد و ساطور و... دیش های ماهواره را جمع می کردند، چه افرادی که به زندان نیفتادند مبادا دگراندیشی داشته باشند اما اکنون چطور است؟ سانسور یعنی چه؟ یعنی کشتن سلیقه، ذوق، ظرافت، عقاید و خلاقیت افراد که متفاوت با من فکر می کنند.
او درباره فیلم «دو فیلم و یک بلیت» که در جشنواره فیلم فجر 11 جایزه به دست آورد، درباره ممیزی های آن گفت: ما صحنه ای در این فیلم داشتیم که شخصیت زن تمام وابستگی ها و خاطراتش را در خود می کشد و می خواهد در اوج شهرت از ایران برود. سکانسی در فیلم داشتیم که او از پله های فرودگاه بالا می رود. می گفتند او نباید برود! در حالی که نسخه اولیه در جشنواره نمایش داده شده بود اما این تشتت آرا وجود داشت. در نهایت در فیلم طوری نشان دادیم که معلوم نیست او می رود یا نمی رود. ویژگی های سمبلیک همینطوری رشد می کند.
چرا «باشو غریبه کوچک» باید پنج سال توقیف میشد؟
فرهنگ با بیان اینکه یک هفته پیش برای تماشای نسخه ترمیم شده فیلم «باشو غریبه کوچک» را ببیند، تاکید کرد: زمان دیدن این فیلم که همچنان جذاب و رازآلود و همه چیز تمام است، با خودم فکر می کردم این کار چه داشت که سالها ممنوع شده بود؟ ای کاش بررسی کنیم اگر یک فیلم یا کتاب منتشر شود مگر چه اتفاقی می افتد!؟ اگر این فیلم پنج سال توقیف نمی شد چه می شد؟! می گویند فیلم ضدجنگ است. مگر جنگ چیز خوبی است و کسی وجود دارد که دوست داشته باشد انسان دیگری کشته یا فلاکت زده شود؟

تسلیمی هم مثل بیضایی پذیرای هر سانسوری نبود و می ایستاد
او با نام بردن از استاد بهرام بیضایی تاکید کرد: هنرمندی که کاری می کند نیاز دارد نتیجه اثرش را همان زمان ببیند، نه اینکه با انگ ضد جنگ بودن، فیلمش را 5 سال توقیف کنند. زن در این فیلم قدرتمند، باشکوه و مستقل است. سوسن تسلیمی پیشنهاد داد لهجه گیلکی در فیلم استفاده شود. او هم مثل بیضایی پذیرای هرکاری نبود و می ایستاد. هنرپیشه کارش فقط بازی کردن نیست و باید نظرگاه داشته باشد. سوسن تسلیمی را با کارهایی چون حذف عکسش از پوستر «دایره گچی قفقازی»، سانسور نقشش در «دو فیلم و یک بلیت» و توقیف باشو کشتند و حالا می خواهند مهرورزی کنند.
تلویزیون برای بچه های چهار پنج ساله شده!
او تصریح کرد: اشخاص بی قواره ای که سانسور می کنند هم به افرادی که کار هنری می کنند و هم مخاطبان این آثار توهین می کنند. الان طوری شده که خود مسئولان درباره بحران های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی حرف می زنند و دیگر لازم نیست روشنفکران صدایشان را بالا ببرند. به نظر من تلویزیون برای بچه های چهار پنج ساله شده! انگار همه مخاطبانش همین سن را دارند و باید نصیحت شوند. یک مشت نصیحت های پیش پا افتاده قرن 12! 20، 30 یا 40 شبکه و 20، 30، 40 هزار کارمند در صداوسیما داریم، برای چه؟ نمی دانم! این هم شکل نامرئی سانسور است.
می گفتند نباید آدم شارلاتان فیلم نوار مبتذل بفروشد
فرهنگ درباره خنده دارترین سانسوری که با آن مواجه شده، گفت: قهرمان داستان در فیلم «دو فیلم و یک بلیت» رضا نام داشت که مهدی هاشمی آن را بازی می کرد و در جایی از فیلم در چهارراه استانبول نوار مبتذل می فروخت و می گفتند او نباید این کار را کند! بابا این شارلاتان است، این عددی نیست، این نفروشد پس که بفروشد؟ زمانی تار و سه تار را لای پتو می پیچیدند و جابجا می کردند اما حالا همین کارگذاران فرهنگ خنده شان می گیرد وقتی یاد این موضوعات می افتند. یک کتاب مگر چقدر تیراژ یا خواننده دارد که به خاطر گوشزد کردن یک بحران اجتماعی در آن، جلویش را بگیریم.
مسئولان طوری صحبت می کنند انگار ما مردم مقصر هستیم
او یادآور شد: همین حالا مسئولان با بدترین لحن از بحران اقتصادی و اجتماعی و کمبود آب و بیکاری و خشک شدن دریاچه ها و گرانی دلار و... صحبت می کنند طوری که انگار ما مردم مقصر هستیم! یادشان رفته به خاطر بی کفایتی خودشان است. دیگر چه سانسوری از این بالاتر؟!
ضابطیان هم به خاطره ای از حضور در جمعی با حضور یکی از مسئولان رده بالای حکومت اشاره کرد که در آن، این مسئول طوری از تخریب محیط زیست صحبت می کرد انگار ما مردم خرابش کرده ایم: شماها 45 سال است از میزی به میز دیگر منتقل شده اید!
فرهنگ هم اذعان کرد: از مردم هم به نفع خودشان استفاده می کنند و می گویند به خاطر مردم این کار را می کنیم و.. کدام مردم؟ مردم شما یا مردم ما؟
از دست سیاسی بودن و تودهای ها و چپها فرار کردم
او در پاسخ به این سوال ضابطیان که آیا تا به حال فیلمی از او به رده های بالاتر از ارشاد برای پاسخگویی رسیده یا خیر، گفت: حقیقتا خیر. من شانس آوردم که سیاسی نبودم و از دست سیاسی بودن و توده ای ها و چپ ها فرار کردم. خیلی وقت است به این نتیجه رسیده ام که سیاست تفاوت عمده ای با هنر دارد، کار هنر آشکار کردن است و سیاست کارش پنهان کردن. من هیچوقت برملا سیاسی نبوده ام.
فیلمنامه «گاندو» ۲۵۰۰ صفحه بود آن را نخوانده بودم
این بازیگر درباره حضور در سریال «گاندو» توضیح داد: این سریال دو وجهی بود. اول اینکه بگویم 2500 صفحه به ما دادند که بخوانیم، صادقانه می گویم من هم نخوانده بودم. مسئولیت نقش خودم در این سریال را می پذیرم. من آنجا از مردی صحبت می کردم که طرفدار قانون است. اشخاصی که می پرسند آقای فرهنگ چرا در این سریال سفارشی بازی کردی، اگر پرسوناژ را دنبال کنند متوجه می شوند من یک کلمه سفارشی حرف نزدم و دائما از قانون صحبت کردم. من چند نقش منفی در سریالهای مذهبی داشتم که آنها را هم حق به جانب بازی کردم. ابوسفیان هم در مکه برای خودش کسی بوده و من همیشه در کلاسهایم هم می گویم که نقش منفی را هم حق به جانب بازی کنید. به هرحال من هیچوقت چه از این سو، چه از آن سو فراخوانده نشدم که پاسخ بدهم چرا این کار را کردم و نکردم.
ماجرای ملاقات داریوش فرهنگ با ترانه علیدوستی در زندان اوین
فرهنگ یادآور شد: یک بار خانم ترانه علیدوستی یادم نیست چه زمانی بود و چرا، به زندان اوین فراخوانده می شود. من به عنوان پیشکسوت و برای همدردی به اوین رفتم تا او را ببینم. من نمی دانستم فضا چه شکلی است و خدا کند هیچکس کارش به زندان نیفتد. در مسیر بودم که تلفنم زنگ خورد و کسی گفت: آقای فرهنگ شما چرا؟! گفتم چی چرا؟ گفت شما اینجا چه کار دارید؟ دور و بر خودم را نگاه کردم ببینم چه کسی دارد با من حرف می زند. پرسیدم شما چه کسی هستید؟ خیلی هم به من احترام می گذاشت. من آنقدر سریال پلیسی بازی کرده ام که خیال می کنند من واقعا پلیس هستم. صدای پشت تلفن گفت: «چون شما پیشکسوت هستید باعث می شوید بقیه هنرمندان هم به اینجا بیایند و ما از شما خواهش می کنیم جلوتر از این نیایید!»
نزدیک زندان کسی به من زنگ زد و گفت آقای فرهنگ شما دیگر چرا!؟ از این جلوتر نروید!
او ادامه داد: همیشه این دیوار بلند سانسور به شکلهای مختلفی جلوی من قرار گرفته است. من کمی جلوتر رفتم و دیدم دری باز است، گفتم نکند این برگشت نداشته باشد! (با خنده) ولی به هر حال به احترام پیشکسوتی گذاشتند تو بروم ولی به هوای اینکه بقیه نیایند مرا سریع برگرداندند. واقعا با روشنفکران زندانی و دردمند همدردی می کنم. چه می شود اگر با یکی از این افراد که ما زندانی اش کرده ایم اجازه مکالمه و همزیستی بدهیم.
فرهنگ در پاسخ به سوال پایانی ضابطیان مبنی بر اینکه اگر هیچگونه سانسوری نباید چه فیلمی می سازید، گفت: اگر سانسور برداشته شود باید دید چه کسی چه حرفی برای گفتن دارد. من که طبق معمول اولویتم سفر به سرزمین های ناشناخته فرهنگی و هنری و سفر به ویژگی ها و عواطف انسانی است، درباره بی عدالتی و کشف ناشناخته ها فیلم می سازم.
 
       
                                         
                                         
                                        