EN
به روز شده در
کد خبر: ۶۲۰۲۱

اقتصاد پشت پرده تغییر جنسیت؛ سود و زیانِ یک تجارت/ «ترنس‌کشی» و صورت‌بندی دوباره یک مناقشه پنهان

کارگردان مستند «ترنس‌کشی»: طبیعتاً به عنوان کارگردان نمی‌توانم مدعی برتری فرمی «ترنس‌کشی» به سایر مستندهای موجود بشوم و از اتهام خودستایی مبرا بمانم، اما در لایه محتوایی معتقدم «ترنس‌کشی» چند سطح ،گفتگو درباره‌ی موضوع را در جامعه ارتقا خواهد داد حتی اگر عده‌ای سرسختانه بخواهند با «ترنس‌کشی» مخالفت کنند کار آسانی نخواهند داشت و مجبورند از سطح تصویر کلیشه‌ای و به تکرار افتاده‌ی زندگی تراژیک ترنس‌ها وارد عرصه‌های محل مناقشه جدی‌تری که مستند به آن‌ها پرداخته شوند، مسائلی مانند بحث‌های سطح بالای مبانی معرفتی، علمی، پزشکی، فقهی و امثالهم.

اقتصاد پشت پرده تغییر جنسیت؛ سود و زیانِ یک تجارت/ «ترنس‌کشی» و صورت‌بندی دوباره یک مناقشه پنهان

 «ترنس‌کشی» نه فقط نام یک مستند، که نام‌گذاریِ یک وضعیت است؛ وضعیتی که به‌زعم سازنده‌اش، در آن افراد تراجنسیتی پیش از آن‌که امکان انتخاب آگاهانه داشته باشند، قربانی مجموعه‌ای از آشفتگی‌های علمی، پزشکی، اقتصادی و فرهنگی می‌شوند. 

محسن آقایی، کارگردان این مستند، از دل پژوهشی طولانی و مناقشه‌برانگیز به مفهومی رسیده که عمداً تیز و دوپهلوست؛ مفهومی که می‌خواهد از سطح روایت‌های احساسی و کلیشه‌ای فراتر برود و به ریشه‌های کمتر دیده‌شده‌ی این پدیده در ایران نزدیک شود.

آقایی در «ترنس‌کشی» با نگاهی طولی، مسیر زندگی ترنس‌ها را از کودکی تا سال‌های پس از جراحی دنبال می‌کند و هم‌زمان سراغ ساختارهایی می‌رود که معمولاً از قاب روایت‌ها بیرون می‌مانند: نظام پزشکی و روان‌پزشکی، اقتصاد پنهان تطبیق جنسیت، تعارض‌های علمی و ایدئولوژیک، و نقش خانواده و رسانه در شکل‌گیری نارضایتی جنسیتی؛ حاصل، مستندی است که بیش از آن‌که پاسخ‌های قطعی بدهد، پرسش‌های سخت و بعضاً آزاردهنده‌ای را پیش روی جامعه، والدین و سیاست‌گذاران می‌گذارد؛ پرسش‌هایی درباره مسئولیت، بازگشت‌ناپذیری تصمیم‌ها و آینده‌ی نسلی که با تعریف‌های سیال از جنسیت بزرگ می‌شود.

گفت‌وگوی آوش با «محسن آقایی» را در ادامه می‌خوانید: 

چرا «ترنس‌کشی»؟ این نام به سویه‌های مختلف مسأله اشاره دارد، چطور به اسم اثر رسیدید؟ از ابتدا یا در طول پروژه؟

اسم اولیه کار «پیله ابریشم بود» که به نظر خودم بیشتر محتوای کار را نمایندگی می‌کرد اما به جهت رسانگی بیشتر و تیزتر شدن این اسم انتخاب شد؛ اسمی که معنای دو پهلویی‌دار، اما مراد ما ترنس‌کشی به مثابه وضعیتی که  در آن ترنس‌ها در حال قربانی شدن هستند بود، مشابه مستند «مادر کشی» که به بحران مدیریت منابع آبی در ایران می‌پردازد و وضعیت فعلی را نوعی مادر کشی می‌داند. ما هم وضع موجود را نوعی ترنس‌کشی می‌دانیم که باید هرچه سریع‌تر به آن پایان داد.

در طول پژوهش، کدام بخش از واقعیت تغییر جنسیت در ایران بیش از همه برای شما شگفت‌آور یا تکان‌دهنده بود؟ چیزی که شاید خودتان هم در ابتدا انتظارش را نداشتید؟

تقریباً در همه‌ی ابعاد کلان مسئله، واقعیت با تصویر برساخت‌شده و تبلیغی در جامعه و رسانه‌ها اختلاف زیادی داشت، تنها چیزی که شاید مشترک بود رنج و درد و مصائب بچه‌های تراجنسیتی پیش از جراحی و انتقال به هویت دلخواه‌شان است. در سه سطح کلان چیستیِ این وضعیت، چرایی پیدایش و چگونگی مواجهه با آن، اختلافات و تعارضات زیادی بین ادعاهای رایج و واقعیت روی زمین وجود دارد. از اختلاف بین عبارتی که باید برای این وضعیت به کار برد و تعریف علمی‌اش، اختلاف و تعدد نظرات وجود دارد تا نحوه درست مواجهه با این پدیده. 

بعضی می‌گویند نام این وضعیت «ترنسکشوال» است، بعضی می‌گویند «ترنسجندر»، بعضی این را یک ملال، بعضی ناهمنوایی و بعضی اختلال می‌دانند، بعضی جراحی را رد و بعضی تحویز می‌کنند، بعضی جنسیت را سیال و قابل تغییر می‌دانند بعضی این وضعیت را ثابت و غیرقابل تغییر؛ بعضی مرزگذاری بسیار پررنگی با همجنس‌خواهی و سایر طیف‌های اقلیت‌های جنسی و جنسیتی قائل‌اند، بعضی از ترنس‌ها ولی خود را عضوی از جامعه‌ای که آن را رنگین کمانی می‌خوانند معرفی می‌کنند. بعضاً بین هرکدام از این اختلافات هم درگیری‌های سنگین و خونینی در می‌گیرد و تا مرز برچسب گذاری‌های دوقطبی‌ساز جدی پیش می‌برد، یکی به دیگری می‌گوید ترنس‌ستیز و ترنس‌هراس دیگری به آن‌ها می‌گویند وک، کمونیست فرهنگی و...

مثلا در سطح چرایی و نحوه‌ی پدید آمدن این موضوع برخی سال‌هاست بر طبل ژنتیکی، مادرزادی و بیولوژیک بودن موضوع می‌کوبند، در حالی که این ایده سال‌هاست در بین فعالان جهانی این جامعه منسوخ شده و هیچ داده‌ی قابل اتکایی برای آن ارائه نشده است. در همین حال در بین جامعه ترنس‌ها افرادی که معتقد به غیرزیستی و غیربیولوژیک بودن ریشه‌ی این پدیدار هستند از پذیرش اجتماعی و محیطی بودن ریشه‌های این مسئله سر باز می‌زنند و به نوعی ناقض گفته‌های خود هستند، چون در مرحله تجویز به جای تأکید بر راه حل‌های روان‌درمانی یا معکوس‌سازی فرآیندهای اجتماعی محیطی منجر به این وضعیت، این پدیده را وضعیتی غیر قابل بازگشت دانسته و به جای اصلاح ذهنیت‌ها سراغ مداخلات بی‌بازگشت پزشکی می‌روند، مداخلاتی که عوارض وخیم جسمی و اجتماعی دارند.

شما مسیر زندگی سوژه‌ها را از خردسالی تا بعد از تطبیق جنسیت دنبال می‌کنید. چرا این گستره‌ی  زمانی را انتخاب کردید و فکر می‌کنید این نگاه طولی چه چیزی را درباره‌ی  تجربه‌ی ترنس‌ها آشکار می‌کند که معمولاً نادیده می‌ماند؟

ما در برابر یک تصمیم مادام‌العمر قرار داریم، جنسیت از زمان جنینی تا لحظه مرگ، جزو ذاتی‌ترین و غیرقابل انفکاک‌ترین ابعاد وجودی همه‌ی انسان‌هاست؛ قطعاً پرداختن به تنها یک بازه از عمر و ندیدن کل مسیر، اگر خیانت علمی نباشد حتماً یک سهل‌انگاری غیرقابل توجیه و غیرعقلانی است. اما چیزی که بسیار محل سوال در این فرایند است اتفاقات بعد از جراحی، موسوم به تطبیق جنسیت است؛ کیفیت زندگی دراز مدت، موفقیت یا عدم موفقیت اجتماعی فرد، چالش‌های زندگی در شرایط جدید جسمی، جنسی و اجتماعی، به‌ خصوص ناظر به مسائل خانوادگی و زناشویی. بالاخره به طور کلی و طبیعی، قسمت عمده‌ی طول زندگی متوسط هر انسانی، اعم از زن و مرد، در قالب زندگی خانوادگی و نقش‌های همسری و والدی است نه صرفاً فرزندی یا فردی. تقریباً بازه‌ی ۳۰ سالگی تا آخر عمر حداقل دو سوم جامعه در این بستر اجتماعی-خانوادگی رقم می‌خورد در حالی که زندگی زناشویی ترنس‌ها با چالش‌های بسیار بسیار جدی‌ای روبه‌روست تا جایی که اساساً پدیده‌ی ازدواج از نوع پایدار آن در بین جامعه ترنس‌ها امری نادر و استثنایی است و اکثریت افراد بعد از جراحی یا تنهایی را تجربه می‌کنند یا روابط کوتاه مدت بدون تعهد. بعضاً درگیر روابط سمی شده یا دائماً در معرض تنش‌های ارتباطی و عاطفی شدید هستند، امری که یکی از دلایل اصلی سوق پیدا کردن بخشی از این جامعه به خصوص ترنس‌های زن (مرد تغییر کرده به زن) به سمت تن‌فروشی و فحشاست، به خصوص که بسیاری از این افراد از طرف خانواده نیز طرد می‌شوند و برای گذران زندگی نیاز مالی شدیدی هم دارند؛ مسائلی که تجمیع آن‌ها در کنار مشکلات جسمی و نارسایی‌های جنسی احتمالی ناشی از عمل‌های سنگین ناحیه تناسلی و انگ‌های اجتماعی از دلایل اصلی بالا بودن آمار خودکشی این گروه آسیب‌پذیر، به خصوص پس از جراحی و مداخلات پزشکی است که به نمونه‌ی این سوژه‌ها نیز در مستند پرداخته شده است.

در فیلم اشاره می‌کنید که نظام پزشکی و روان‌شناسی در ایران، نقش تعیین‌کننده‌ای در سرنوشت افراد ترنس دارد. در روند تحقیق، چه چیزهایی درباره این ساختارها فهمیدید که به نظرتان ارزش دیده‌شدن در فیلم را داشت؟

بله در حال حاضر پزشکی قانونی متولی اصلی تشخیص و تأیید هویت ترنس‌ها در ایران است که آن هم طی یک فرآیند بسیار غیرشفاف و نامعلوم رخ می‌دهد، در حدی که بعضاً افراد تأیید شده توسط روان‌پزشکان معتبر و مورد وثوق خود پزشکی قانونی که خودشان عضو هیئت علمی سازمان پزشکی قانونی هستند و سابقه‌ی چند ده ساله در این موضوع دارند را نیز رد می‌کنند و این‌ها در حالی رخ می‌دهد که سازمان پزشکی قانونی هیچ پروتکل روشن، دقیق و اعلام شده‌ای برای این رد و تاییدها ندارد.

اما ماجرا حتی از این هم تلخ‌تر است، چرا که در مجامع بین‌المللی و نهادهای علمی متولی این امور در دنیا -اساساً کادر پزشکی و روان‌درمانی- حق هیچ‌گونه مداخله در اصل تشخیص و اعلام هویت ترنس‌ها را ندارند، این یعنی ما با یک آشفتگی و بلاتکلیفی بسیار جدی مواجهیم، یعنی این وضعیت نه تأیید جهانی دارد نه تطابق با اصول بومی خودمان. 

البته این به معنی اصولی و درست‌تر بودن پروتکل‌های جهانی نیست چه اینکه چنان فضا در این زمینه‌ها در سطح بین‌الملل، آغشته به مسائل سیاسی و لابی‌های غیرعلمی شده که صدای متخصصین رشته‌های مرتبط در همان جوامع هم در آمده است. به عنوان نمونه می‌توان به افراط گرایی موجود در مواجهه با کودکان اشاره کرد، چنانچه که در مستند هم اشاره شده که انجمن پزشکان اطفال آمریکا مدتی است سیاست‌نامه‌ی جدیدی را ابلاغ کرده که حتی کودکان زیر ۱۲ سال هم اگر جنسیت خودشان را چیزی مغایر با جنسیت بدو تولدشان اعلام کنند متخصصین حق دخالت و تلاش برای رد آن را ندارند و باید مطابق هویت جنسیتی اعلامی کودک با او تعامل کنند.

به نظر می‌رسد یکی از بخش‌های کمتر گفته‌شده، اقتصاد پشت ماجرای تطبیق جنسیت است. شما در خلال ساخت فیلم چطور به این بُعد رسیدید و چه نوع اطلاعات یا تجربه‌هایی باعث شد این بخش را جدی‌تر ببینید؟

بله، این تقریبا آفتی است که در هر چیز دیگری هم می‌تواند نفوذ کرده و آن موضوع را به انحراف و تباهی بکشد، بازار نیازها و تقاضاهای ترنس‌ها نیز از این قاعده مستثنی نیست، به خصوص که ما الان بیشترین فشارها و حملات را علیه مستند از سمت بلاگرها و ادمین‌های ترنس‌شاپ‌ها دریافت می‌کنیم. کسانی که با رویا فروشی و تظاهراتِ بعضاً کاذب، تجارت می‌کنند. دامنه‌ی وسیعی هم دارد این تجارت، از نوبت فروشی بیمارستان‌های دولتی و پورسانت گرفتن از پزشکان جراح بابت معرفی مورد متقاضی جراحی گرفته تا فروش لوازم جانبی، پروتز، هورمون، بیندر، چسب، لباس زیر مخصوص، تتوی نواحی جراحی و عمل های زیبایی تکمیلی و ... بازار نسبتا بزرگ و متنوعی است.

جالب است در یکی از اکران‌ها، فردی ما را متهم کرد به اینکه شما هم در راستای مافیای درمان  کار می‌کنید و اصلاً از کجا معلوم که شما مافیای خودتان را نداشته باشید؟ به خصوص که در حال حاضر از منظر انجمن روان‌پزشکی آمریکا و سازمان‌های مشابه، ما پروسه‌ی درمانی برای ترنس‌ها نداریم. بیایید اصلاً همین فرض را بررسی کنیم؛ در حال حاضر می‌گویند و گویا رویه شده که چیزی حدود ۲۰ جلسه برای اخذ معرفی نامه جهت ارائه به پزشکی قانونی، فرد ترنس باید توسط روانپزشک ویزیت شود، حالا اینکه این قاعده از کجا آمده، چه مبنای علمی‌ای دارد را نمی‌دانیم، فقط می‌دانیم که بیم تعارض منافع به طور جدی وجود دارد، به خصوص که برخی از معروف‌ترین پزشکان مورد وثوق پزشکی قانونی همزمان همکار و به نوعی عضو سازمان پزشکی قانونی نیز هستند، چرا باید تعداد مشخصی جلسه و طول مشخص و ثابتی برای طی مراحل موسوم به روان‌درمانی برای همه طی شود؟ مگر افراد و شرایطشان متفاوت نیست؟ جلساتی که عمدتاً توسط دستیاران روانپزشکان مطرح برگزار می‌شود و خود پزشکان اصلی تنها یکی دو جلسه مراجع را ویزیت می‌کنند. در جلسات هم به گفته ترنس‌ها چیزی جز تکرار طوطی‌وار، خشک و اداری یک سری سوالات خاص، اتفاقی نمی‌افتد و بیشتر به نظر می‌رسد یک روال اداری در حال طی شدن است تا روان‌درمانی واقعی و کشف ریشه‌ها و علل نارضایتی جنسیتی. 

این نکته را نیز نباید از ذهن دور داشت که در این جلسات عمدتاً ترنس‌ها در گروه‌های مشترک ترفندها و تظاهراتی که منجر به تایید می‌شود را به یکدیگر می‌آموزند و کسی هم نیست دغدغه داشته باشد که چه کسی راست می‌گوید و چه کسی دروغ.

به‌هرحال، گذشته از این جلسات متعدد، اگر نگوییم بی‌فایده، حداقل کم‌فایده‌ی روانپزشکی که هزینه‌ی هنگفتی در پی دارد، مراحل بعدی نیز هزینه‌های وحشتناکی خواهند داشت، لوازم جانبی، داروهای مراقبت بعد از عمل، هورمون‌های مادام العمر، هزینه‌های دوران نقاهت، عوارض احتمالی، هزینه پروتز سینه و ایمپلنت‌های تناسلی و ... بماند، تنها هزینه‌ی  جراحی در بیمارستان خصوصی تا ۵۰۰ میلیون تومان است. حالا در برابر تمام این هزینه‌ها فرض کنیم در حداکثر حالت خود مراجع ۵۰ جلسه هر هفته برای درمان، بازشناسی ریشه نارضایتی جنسیتی، روانکاوی و امثالهم هزینه کند، هر جلسه هم بالاترین نرخ ممکن و بالاتر از تعرفه را بدهد، مثلا جلسه‌ای یک میلیون تومان، ۵۰ میلیون می‌شود نهایتاً. بماند که تجربه نشان داده افرادی که لجاجت ندارند و اهل بازنگری علمی و منطقی رفتار کردن هستند به مراتب به جلسات کمتری برای مشاوره نیاز دارند. حتی اگر مافیای درمان باشد این مافیا به نظر شما مافیای صدها بار شریف‌تر از وضع فعلی نیست؟! وضعیتی که نه تنها هزینه‌های هنگفتی روی دست فرد می‌گذارد، بلکه در نهایت جسمی عقیم و پر از عوارض را برای فرد باقی می‌گذارد و یک زندگی پر از حفره‌های آسیب‌پذیر و غیر قابل بازگشت. در حالی‌ که در مسیر درمان ریشه‌ای و حذف ملال جنسیتی به صورت ذهنی و روانی نهایتاً در صورت شکست مسیر جراحی کماکان در دسترس خواهد بود اما جراحی بی بازگشت است.

در فیلم اشاره می‌کنید که نسل آینده با پرسش‌های تازه‌ای درباره جنسیت روبه‌روست. از نگاه شما، والدین امروز بیشتر نیازمند چه نوع آگاهی‌اند تا بتوانند بدون ترس یا برخورد افراطی، با این موضوع مواجه شوند؟

بله نسل آینده، نسل تربیت شده در شبکه های اجتماعی و سایبورگ‌ها و محتوای نتفلیکس و اچ بی او و کی پاپ و امثالهم اساساً درک دیگری از جنسیت دارد، جنسیت در این فضاها دائما و عامدانه انکار یا سیال تلقی می‌شود، هیچ ثباتی در نقش، گرایش، هویت و رفتارهای جنسیتی وجود ندارد، پسران آرایش کرده و زنان کماندو، جولان بی‌امان اقلیت‌هایی که کم‌کم باید این عبارت را از رویشان برداشت از بس تکثیر و ترویج شده‌اند در همه‌ی  فیلم‌ها و سریال‌ها، موج بی امان خبرهای رپورتاژی و حمایت‌گونه در رسانه‌های فارسی زبان خارجی از ال‌جی‌بی‌تی‌ها و به طور خلاصه قیام تمام عیار لیبرالیسم جنسی علیه خانواده و مفهوم جنسیت بیولوژیک چیزی نیست که بتوان تأثیر آن را در پدید آمدن این وضعیت نادیده یا کوچک پنداشت. ما در بطن یک جنگ تمام عیار فرهنگی‌رسانه‌ای علیه هویت جنسیتی فرزندانمان هستیم و نوجوانان ما کاملاً در معرض این محتوا هستند، غالباً بدون اینکه حتی روح والدینشان هم از این مسئله باخبر باشد. مضاف بر این به‌هم ریختگی‌های روابط والدین، تنش‌های همسران، اختلالات تربیتی، تبعیض‌های جنسیتی در فضای خانواده و جامعه هم بنزین روی این آتش هستند. به خصوص فقدان تربیت جنسیتی صحیح در سطوح مختلف و به ویژه در بین دختران، به طرز نگران‌کننده‌ای حس می‌شود تا جایی که در سال ۱۴۰۲ بیش از ۹۰ درصد تقاضاهای تغییر جنسیت از دختر به پسر بوده است. بنابراین نقش والدین و متولیان فرهنگی و پرورشی بسیار بسیار جدی است به‌خصوص در ابتدای بروز رفتارهای نامتناسب با جنسیت کودک نیاز به تدبیر و دخالت مؤثر و البته غیر افراطی است.

وقتی سراغ روایت‌های سخت، سردرگمی‌ها و آسیب‌ها رفتید، چطور مراقب بودید که روایت فیلم در دام کلیشه «زندگی تراژیک ترنس‌ها» نیفتد و همچنان انسان‌محور و منصفانه باقی بماند؟

این دقیقاً اصلی‌ترین وجه تمایز و برتری مستند «ترنس‌کشی» به تمام مستندها و محتواهایی است که تاکنون در این زمینه ساخته شده‌اند. طبیعتاً به عنوان کارگردان نمی‌توانم مدعی برتری فرمی «ترنس‌کشی» به سایر مستندهای موجود بشوم و از اتهام خودستایی مبرا بمانم، اما در لایه محتوایی معتقدم «ترنس‌کشی» چند سطح ،گفتگو درباره‌ی  موضوع را در جامعه ارتقا خواهد داد حتی اگر عده‌ای سرسختانه بخواهند با «ترنس‌کشی» مخالفت کنند کار آسانی نخواهند داشت و مجبورند از سطح تصویر کلیشه‌ای و به تکرار افتاده‌ی زندگی تراژیک ترنس‌ها وارد عرصه‌های محل مناقشه جدی‌تری که مستند به آن‌ها پرداخته شوند، مسائلی مانند بحث‌های سطح بالای مبانی معرفتی، علمی، پزشکی، فقهی و امثالهم.

در طول ساخت، چه تمهیدی اندیشیدید که تجربه‌های فردی سوژه‌ها تبدیل به کلی‌گویی درباره کل جامعه ترنس‌ها نشود و فیلم همچنان نگاه تحقیقی و چندلایه داشته باشد؟

ما تلاش کردیم تا از تمامی ابعاد مهم موضوع و تمامی ارکان دخیل در شکل‌دهی به نقشه هوایی وضعیت ترنس‌ها در ایران امروز استفاده کنیم، در لایه‌های مختلف، از کارشناسان گرفته تا خود ترنس‌ها در مراحل مختلف، اما متاسفانه به دو دلیل از تحقق کامل آن محروم شدیم، اولاً عدم همکاری بعضی ارکان دخیل در مسئله مانند پزشکان جراح و برخی کارشناسان مخالف موضع خودمان و همینطور ترنس‌هایی که مدت زیادی از جراحی‌شان گذشته باشد یا ترنس‌های موفق در ازدواج که این افراد علی رغم تلاش‌ها و بعضاً قول‌های اولیه، حاضر به همکاری با ما نشدند. چون ما حاضر نبودیم تریبون یک طرفه و فرمایشی برای تکرار حرف‌های همیشگی‌شان باشیم. 

دوماً تعدد موضوعات و حجم مباحث این اجازه را نمی‌داد. اما با همه‌ی این احوال، ما ترنس زن، مرد، قبل و بعد از عمل، درمان شده، بازگشته و حتی کسی که در طول فیلم جراحی کرد را داشتیم، کارشناس دینی، روانپزشک موافق، مخالف و حتی زوج اما متاسفانه نتوانستیم زوج ترنس موفق، یا پشیمان از عمل، جراحی و خانواده‌ها را در فیلم داشته باشیم که بخشی از اینها از ترس انگ‌های اجتماعی بود.    ولی با همه‌ی این احوال با اطمینان بسیار می‌توان گفت این مستند اگر نه جامع‌ترین، حداقل یکی از جامع‌ترین مستندهای تولید شده تا کنون در این موضوع است.

پس از انتشار فیلم، احتمالاً خانواده‌ها، ترنس‌ها، متخصصان و حتی سیاست‌گذاران واکنش‌های متفاوتی نشان داده‌اند. شما به‌عنوان سازنده، خودتان را در کدام بخش این گفت‌وگو مسئول‌تر می‌بینید؟ نقد ساختار؟ حمایت از افراد؟ یا ایجاد فضایی برای طرح پرسش‌های تازه؟

ما تلاش داشتیم با خانواده‌ها، خود بچه‌ها و بعد در لایه بعدی با تصمیم گیران و مؤثران کلی این موضوع گفتگو کنیم. من به شخصه در برابر جامعه‌ای که تعادل و عدالت جنسیتی ندارد احساس مسئولیت می‌کنم و بیشتر دوست دارم اهمیت تربیت صحیح جنسیتی را در سطوح و شئون مختلف از خانواده تا جامعه متذکر شوم؛ امری که اگر چاره نشود ما در آینده نزدیک با بحران‌هایی به بزرگی مسئله تورم، اشتغال، انرژی و حتی بدتر از آن دست به گریبان خواهیم بود؛ بحران‌هایی از جنس هویتی، معرفتی و فرهنگی که راه حل‌های دم‌دستی و مدیریتی نخواهند داشت و به مراتب از مسائل فوق الذکر پیچیده‌تر و چند وجهی‌تر خواهند بود.

ارسال نظر

آخرین اخبار